واقعا سخته😑منم فک کنم همچین باشم
منم غروب که میشه یه دلشوره ای میادسراغم حس بدی به آدم دست میده دلم میخوادشبافقط گریه کنم
اولشه عزیزم چون تازه تنها شدی کم کم عادت می کنید. من هنوز شوهرم نیست تااز سر کار بیاد خونه گریه میکنم تنها سختمه ☺️
عزیزم منم همینجوری بودم اما صبوری کن همه چی خوب میشه خیالت راحت
سزارین بودی؟
شماهارو میبینم به خودم افتخار میکنم
بچه اولمو ۱۴ سالگی زایمان کردم.
۴ روز اول بیمارستان بودم بعد تا ۱۲ روزگی خونه مامانم
بعدم اومدم خونه خودم تو شهر غریب
هیچکی پیشم نبود شوهرمم شبکار بود .
خودم تنهایی بزرگش کردم
اگ مریض شد واکسن داشت هرچی ک بود خودم بودمو خودم حتی یبار هم یادم نمیاد واسه چیزی دلم لرزیده باشه .
کم کم رو غلطک میفته کارات نگران نباش اولش سخته بعدش شیرین این روزا میگذره و خاطره میشه منم پسر اولم رو دست تنها بزرگ کردم عادی میشه
من فک کن یکشنبه زایمان کردم چهارشنبه اومدم خونم فک کن سزارین هم بودم افسردگی بعد از زایمان داشتم
میگفتم تنهام بزارین فقط گریه میکردم با شوهرم همش دعوا داشتم میگذره یکم صبر کن
منم داشتم این حسو
یخ کم سعی کن کمک کنی به خودت
اگه بهتر نشد حتما با پزشک در میون بذار تبدیل بع افسردگی نشه که زندگیتو میپاشه
منم دقیقا اینجوری بودم حتی شب اول بهم حمله پنیک دست داد
منم همینجورم😢افسردگی و ترس از تنهایی بزرگ کردن بچه
خبری نیست عزیزم نگران نباش من تا وهل روز اول دست تنها بودم شوهرم سرکار بود همش وقتیم میومد خسته بود
من ترس نداشتم اما ب حدی اذیت شدم ک انگار باید میمردم ولی بخاطر بچم تحمل میکردم خانواده همسرم پایین بودن اما هییچ کمکی نمیکردن اصلا فقط مادر شوهرم میومد کلی حرف میزد خرفای تکراری یا سرزنشم میمرد و میرفت
خدا میدونه چی بهم گذشت...ولی گذشت دیگه
عادت میکنی دوسه روز بگذرع بهتر میشی نگران نباش اصلا قلق همه چی میاد دستت
وا چرا😐
عزیزم گریه نکن از پسش برمیای اولش واقعا سخته ولی کم کم بزرگتر میشه خوابش تنظیم میشه روال کار دستت میاد
من از ۲۰روزگی دخترم تنها شدم مامانم اصفهانه خودم بندرعباس اولش واقعا کم آورده بودم ولی الان دیگه میدونم چه موقع چه کاری رو انجام بدم که به همه کارام برسم
دقيقا حال من ولي ببين به چيزاي ترسناك فك نكن با بچه صحبت كن از برنامه هاي اينده بهش بگو مثلا من ميشينم باهاش صحبت ميكنم ميگم مامان قراره بزرگ شدي باهم بريم كلاس اسكيت كيف كنيماااا🤣🤣🤣 كلي حرف ميزنم بعد پوشك عوض ميكنم با روغن زيتون كامل ماساژ ميدم و يكم باز نگهش ميدارم عششق ميكنه و پاهاسو اروم جم ميكنم تو شكمش اينا به دلدردش كمك ميكنه و خسته هم ميشه بعد ميخوابونمششش نترس منم ادم ترسوييم افسردگي هم دارم ولي ميدونم اين روزا تموم ميشه چه حرص بخورم و ناراحت باسم چه خوشحال پس سعي ميكنم ناراحت نباشم ♥️
من دست تنها میترسم😭😭😭
چرا؟؟؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.