۶ پاسخ

واقعا همینطور مامان من مثل یک فرشته بود برام این ده‌ روز من اصلا شب تا صبح نفهمیدم بچه داری یعنی چی هروقت گریه می‌کرد قبل من مامانم بالاسر دخترم بود

من خودم بعد زایمان اگه مامانم نبود خیلی اذیت میشدم ، تا ۱۰ روز که شیرم نمیومد ، با مامانم از روز ۶ ام ، اسنپ میگرفتیم از ۸ صبح میرفتیم مرکز شیردهی تا ساعت ۱۲ ،
با بخیه که داشتم ، طبیعی بودم
تا ۳۵ روز مامانم بچمو خوابوند ، پوشکشو عوض کرد ، غذا درست میکرد ، خونه رو مرتب میکرد ، البته همسرم تا از سرکار میومد خیلی ب ما کمک میکرد
من توی شهر دیگم و نزدیکشون نیستم ، مامانم که رفت بعد یک هفته ، عمم اومد ، همین الان که تایپ میکنم برگشت رفت خونش ، دست تنها شدم ، ب نظرم سخته 🥺🥺

مامان منم پیشمه. سر بچه اولم هم پیشم بود. خیلی کمکم کرد. خدا نگهش داره

چقدر خوبه اینجوری من از بی خوابی وخستگی داشتم میمردم وهیچکی به دادم نرسید

دقیقا عین مامان من
من هنوز خونم نرفتم یه شب منو شوهرم با بچه تنها بودیم خیلی سخت بود آروم نمیشد

کلافه نیستی زندگی عادی دیگ نداری و نمیتونی به شوهرت برسی ؟😢 باز من میگم اصن دوس ندارم بیشتر از ده روز کسی خونم بمونه میخوام سریع برگردم به روال عالی

سوال های مرتبط

مامان ماهان💙 مامان ماهان💙 ۱ ماهگی
پسرم ۲۴ روزشه و مامانم هنوز خونمونه.تمام کارای خونه و اکثرررر کارای بچم رو دوش مامانمه.میتونم بگم من انگار فقط به بچم شیر میدم🥲🥲🥲خیلی ناامیدم احساس میکنم خیلی بی عرضه هستم آخه اینجا میبینم همه میگن تا ۱۰ روز کمکی داشتیم.پس چرا من نمیتونم؟؟؟شبا که گیج خوابم و فقط منتظرم شیر خوردنش تموم بشه و سریع بدم به مامانم تا آروغش رو بگیره.نصف شبا که بیداره مامانم پیشش هست.خیلی ترسیدم🥲🥲🥲دوست دارم زودتر مستقل شم و همه کاری رو خودم انجام بدم.حتی من هنوز میترسم بچم رو بشورم و چند باری که شستم با استرسه.بابام همش میگه تو نمیتونی ما باید حالا حالا ها پیشت باشیم.مامانم وقتی بچه رو بغل کردم میگه بد بغل گرفتی دستت رو اونطوری بگیر داره بهش فشار میاد.وقتی دارم لباس تنش میکنم مامانم همش میگه سردشه زودتر تنش کن.وقتی ناخن بچم رو میگیرم بابام میاد بالای سرم که این کار رو کن وای از ته داری میگیری و من با حرفاش داغون میشم
از طرفی بواسیر و شقاق دارم و هر کاری میکنم خوب نمیشه.دلم تنگ شده واسه یه دستشویی رفتن بدون درد.تازه با این که مامانم هست و هیچ کاری نمیکنم باز وقت نمیشه برم دستشویی🥲🥲
الانم مامانم غذا درست میکنه و صبحانه اینا واسم میاره که شیر دارم.کسی مثه من هست؟؟شما چطور هم به خودتون میرسید هم به بچه و هم کارای خونه رو انجام میدید و آشپزی میکنید؟؟یکم راهنماییم کنید
خواهش میکنم واسم دعا کنید تا منم بتونم همه کاری رو خودم انجام بدم و مامانم رو بفرستم خونه خودشون
راستی شوهرمم ازصبح زودساعت پنج میره سرکار تا ۷ شب.مامانم بره از صبح تا شب با بچم تنها هستم
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۷ ماهگی
بخش ششم🫄🩵
چی باید می گفتم😠
چیکار باید می کردم😭
آخه مگه فایده ای هم داره😓
اگه تاپیک های قبل زایمان منو بخونید تمام اتفاقاتی که سر من و بچه ام هوار شد رو من از قبل پیش بینی کرده بودم
زایمان طبیعی در اولویته،منم میگم باشه ،اصلا مگه خود من با شما هم عقیده نیستم ولی خوب مگر نه اینکه علت به وجود اومدن سزارین همین زایمان های پرخطر و موارد اورژانسی بوده
پس شما کی می‌خواین این ضرورت رو تشخیص بدین
فقط خدا می دونه که یه مادر چقدر توی نه ماه بارداریش استرس می‌کشه که خیالش از سلامت جگرگوشه راحت بشه،خدا یه دسته گل بهت میده بعد به خاطر این قوانین مسخره چه آسیب هایی که به این فرشته های کوچولو وارد نمیشه😔😔😔
من همه ی این حرفا رو توی بیمارستان گفتم،به همه
اما فکر می کنید فایده ای هم داره و یا اینکه آسیبی که به جسم و روح من وارد شده جبران میشه
پسرم تا روز پنجم بیمارستان بستری بود
روز اول نمی‌دونید واسم به چه سختی گذشت که بچه ام کنارم نبود و باید بدون پسر کوچولوم ترخیص می شدم
امیدوارم واسه هیچکدومتون اتفاق نیفته🥺و زایمان های خیلی راحتی داشته باشید😍
روزهای بعد هم که خودم با وجود اون زایمان سخت که نیاز به مراقبت شدید جسمی و استراحت داشتم توی بیمارستان سپری کردم
روزهای سختی بود اما سعی کردم بخاطر پسرام قوی باشم و به این فکر کنم که خیلی اتفاق های بدتری می تونست بیفته
و خدا رو شاکرم که راستین کوچولوم رو سلامت در کنارم دارم
مطمئنم که این پایان شیرین فقط از لطف خداوندم بوده🥹❤️