بخش ششم🫄🩵
چی باید می گفتم😠
چیکار باید می کردم😭
آخه مگه فایده ای هم داره😓
اگه تاپیک های قبل زایمان منو بخونید تمام اتفاقاتی که سر من و بچه ام هوار شد رو من از قبل پیش بینی کرده بودم
زایمان طبیعی در اولویته،منم میگم باشه ،اصلا مگه خود من با شما هم عقیده نیستم ولی خوب مگر نه اینکه علت به وجود اومدن سزارین همین زایمان های پرخطر و موارد اورژانسی بوده
پس شما کی می‌خواین این ضرورت رو تشخیص بدین
فقط خدا می دونه که یه مادر چقدر توی نه ماه بارداریش استرس می‌کشه که خیالش از سلامت جگرگوشه راحت بشه،خدا یه دسته گل بهت میده بعد به خاطر این قوانین مسخره چه آسیب هایی که به این فرشته های کوچولو وارد نمیشه😔😔😔
من همه ی این حرفا رو توی بیمارستان گفتم،به همه
اما فکر می کنید فایده ای هم داره و یا اینکه آسیبی که به جسم و روح من وارد شده جبران میشه
پسرم تا روز پنجم بیمارستان بستری بود
روز اول نمی‌دونید واسم به چه سختی گذشت که بچه ام کنارم نبود و باید بدون پسر کوچولوم ترخیص می شدم
امیدوارم واسه هیچکدومتون اتفاق نیفته🥺و زایمان های خیلی راحتی داشته باشید😍
روزهای بعد هم که خودم با وجود اون زایمان سخت که نیاز به مراقبت شدید جسمی و استراحت داشتم توی بیمارستان سپری کردم
روزهای سختی بود اما سعی کردم بخاطر پسرام قوی باشم و به این فکر کنم که خیلی اتفاق های بدتری می تونست بیفته
و خدا رو شاکرم که راستین کوچولوم رو سلامت در کنارم دارم
مطمئنم که این پایان شیرین فقط از لطف خداوندم بوده🥹❤️

تصویر
۷ پاسخ

خدارو شکر واسه پسرهات عزیزم
انشاالله با خوشی و سلامتی یه عمر کنار هم با خوشبختی زندگی کنین

عزیزم خداروشکر که بسلامتی زایمان کردین و مشکل حادی برای خودتو بچه پیش نیومده ولی منم کاملا باهات موافقم متاسفانه نه میتونیم راجع به بدن خودمون تصمیم بگیریم و نه حتی موارد دیگه مثل انتخاب اسم…الان اسم دختر من همون ملورین ممنوع شده و من موندم که الان چه کنم😐😑

ببخشید چرا گل پسرت بستری بود

خداروشکر از این مرحله بسلامت گذشتین🥲
بیمارستان دولتی بود؟

عزیزم بچه بعد از دنیا اومدن ورنش چقد بود؟

عزیزمممم
خداروشکر واقعا الان صحیح و سلامت کنار هم هستین
شاید نتونم کامل درک کنم چقدر استرس کشیدی اما بدون باهات کاملا موافقم آسیب دیدی و لحظات سختی رو گذروندی
امیدوارم این قانون ببخشید مسخره یه روزی برداشته باشه که این حق رو از ما گرفته نتونیم برای بدن خودمون تصمیم بگیریم و توی اون لحظات پر استرس چیزی رو بهمون تحمیل نکنن

خدار‌وشکر با‌این همه سختی نتیجه ش شیرین بوده ونی‌نی پیشتون هست
واقعا متاسفم براشون نمیدونم چرا اصرار دارن بچه بیارید بعد مادر به یه حالی بندازن که آدم توبه کنه ک دوباره بچه بیاره

سوال های مرتبط

مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۴ ماهگی
بخش دوم🫄🩵
چون نگران بودم که زایمانم سخت نباشه و تهدیدی برای سلامت پسرکوچولوم نباشه تصمیم گرفتم ۳۹ هفته هم سونو بدم
حتی برای همون روز پیش یکی ،دو دکتر دیگه هم وقت گرفتم که اگر وزن بچه ام بیشتر از ۴ باشه زیر بار زایمان طبیعی نرم
اما سونوی ۳۹ هفته رو که دادم وزن بچه ام ۳۸۰۰بود و من که دیگه استرس وزنش رو نداشتم مجدد پیش دکترم رفتم
دوباره باید معاینه می شدم ،خانم دکتر گفتند ۴ سانت هستی،همین الان میتونی بیمارستان بستری بشی ،کیسه آبت رو پاره کنیم دو ساعته زایمان می کنی من که خیالم تقریباً راحت شده بود که زایمانم زمان کوتاهی طول می کشه به دکترم گفتم الان آمادگیش رو ندارم ولی زمانی میام که خودتون حتما بیمارستان حضور داشته باشید
دکترم بخاطر معاینه ای که انجام داده بود حتی احتمال داد که همون شب زایمان می کنم اما گفت اگه زایمان نکردی فردا ساعت ۲ بیا خودم هم میام
مجدد مشابه سری قبل ترشحات همراه خونریزی داشتم و دل دردی که از چندین هفته قبل نامنظم شروع شده بود خیلی شدیدتر شد
رفتم خونه،دوش گرفتم و منتظر فردا بودم،دوست داشتم خودم با حال خوب و مرتب بیمارستان برم و حس غریبی هم داشتم قرار بود فردا انتظارم به سر بیادو پسر کوچولوم رو در آغوش بگیرم لبریز از عشق دیدنش بودم🥹❤️
البته خیلی استرس زایمان هم داشتم، اما حس قشنگم به همه ی حس های دیگه غلبه داشت🫣☹️🥺❤️
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۴ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی من بخش اول🫄🩵
من در اولین بارداریم به انتخاب خودم خواستم طبیعی زایمان کنم
من ذهنیتم همیشه این بود که پزشک ها معمولاً سر زایمان طبیعی حضور ندارند چونکه ماماها از پس این کار برمیان
زمان تولد پسر اولم از بس پروسه ی زایمان طولانی شد و زایمان سختی داشتم دکتر شیفت زایمانم رو انجام داد و خدا رو شکر بچه ام جز اینکه حدود یک ساعت بعلت مشکلات تنفسی که حین زایمان واسش پیش اومد داخل دستگاه موند مشکلی براش پیش نیومد
این دفعه از دخترعمه ام که تحت نظر دکتر بدری بیمارستان حضرت ابوالفضل زایمان کرده بود شنیدم که معمولا خود خانم دکتر زمان زایمان حضور دارند و انقدر راضی بود که منم تصمیم گرفتم تحت نظر ایشون باشم
خانم دکتر از همون اول بخاطر شرایط بارداری پرخطرم گفتند که بچه زودتر از موعد به دنیا میاد اما به لطف خداوند من هفته های بارداری رو به سلامت از سرگذروندم و چون که از اول بارداری استراحت بودم،هفته های آخر بارداری چند جلسه ای کلاس های آمادگی زایمان شرکت کردم
می خواستم این بار با آمادگی بیشتری زایمان کنم
هفته ی ۳۶ بارداری قرار بود آخرین سونو رو بدم
دکتر بابلی بعد از سونو گفتند وزن بچه ات ۳۳۰۰ و اگر وزن گیریش به همین روال ادامه داشته باشه احتمالا نتونی طبیعی زایمان کنی
همون روز پیش دکتر بدری برای معاینه ی لگن رفتم،گفت دهانه ی رحمت باز شده
گفتم آقای دکتر نظرشون چی بوده ولی گفتند چون قدت بلنده و لگنت خوبه جای نگرانی نیست
بهم گفتند که از هفته ی آینده شروع به پیاده روی و اقدامات دیگه کنم که بچه به دنیا بیاد اما من چون هنوز یه هفته مونده بود به رشد کامل بچه گذاشتم واسه بعد هفته ی ۳۷
بخاطر تحریکی که شدم ترشحات همراه خونریزی داشتم که با دو سه روز شیاف گذاشتن برطرف شد...
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۴ ماهگی
مامانای گل،دوستان خوبم سلام
من و پسر کوچولوم هم به آخر آخر این مسیر پر از ماجرا،سختی ولی سراسر عشق رسیدیم🥹❤️
امروز ۳۹ هفته و یک روز هستم
آخرین سونو رو دادم و پیش دکترم هم رفتم
البته ۳۶هفته هم سونو داده بودم
ولی خواستم خیالم راحت باشه که تو این هفته شرایطش برای زایمان مناسبه
خدا رو شکر مشکلی نبود
بعد اون پیش دکترم رفتم
سه هفته پیش گفته بود که دو سانت دهانه ی رحمم بازه
امروز فکر نمی‌کردم معاینه نیاز باشه
اما دکترم غافلگیرم کرد و معاینه شدم،۴ یا ۵ سانت شده بودم
دکترم گفت درد نداری
من چندین هفته اس که دردام شروع شده اما قابل تحمله
دکترم که می‌گفت برو خونه و بعد نهار برگرد کیسه آبتو پاره کنیم زایمان می کنی چند ساعت بود
اما چون از نظر ذهنی آماده نبودم گفت فردا ساعت ۲ برم پذیرش بشم
از لحظه ای که معاینه شدم
ترشحاتم خیلی بیشتر شد،خونریزی دارم تقریباً حتی خانم دکتر احتمال می داد امشب زایمان می کنم
وقتی برگشتم داخل آسانسور که بودم خیلی حس غریبی داشتم خیلی
یه حالی می شدم به این فکر می کردم با بودنش داخل وجودم باید وداع کنم و از طرف دیگه به لطف خداوند یعنی فردا چشماش رو،به روی این دنیا می خواد باز کنه🥹❤️
خانما با دلایل پاکتون واسه من و پسرم دعا کنید
دعا کنید با حال خوب بیام بهتون بگم منم زایمان کردم🤍😍
مامان نورا و نخودچی مامان نورا و نخودچی ۱ ماهگی
هزینه دکتر یا پول زور ؟ مسأله این است...
سلام خوشگلا
چیزی که این روزا زیاد میبینم تو گهواره مطرح میشه ، گلایه بابت هزینه های بالای زایمان هست ، الحق و الانصاف هم هزینه های زایمان چه طبیعی چه سزارین سر به فلک کشیده و همه روشون فشاره!
نمی‌دونم بیمه ها دقیقا پول چی رو میدن 😬
اما این وسط یه بخش هزینه زایمان ، پولی هست که به عنوان هزینه پزشک مطرح میشه، شما روزی که زایمان کنید وقتی فاکتور میگیرید از بیمارستان ریز هزینه ها رو نوشته ، شما مبلغی رو بابت هزینه پزشک پرداخت میکنید.
حالا اینکه برای پزشک شما این هزینه کم یا زیاده واقعا به مریض مربوط نیست!
خب بریم سر اصل مطلب ، اگه این هزینه پرداخت نشه و دکتر مون نیاد سر زایمان چی؟
فکر کنید پول رو به هر بدبختی بود جور کردید و اومد سر زایمان تون.
حالا از زاویه دیگه ای به قضیه نگاه کنیم .
دکتری که انقدر 🤏🏻 وجدان نداره که به خانم باردار اونم تو هفته های آخر بارداریش استرس میده که اگه فلان قدر پرداخت نشه من نمیام ، به نظرتون سر زایمان دلسوزی می‌کنه براتون؟ (مثلا می‌تونه بدون برش زایمان بگیره ولی طول می‌کشه،حوصله می‌کنه براتون صبر کنه یا سریع برش رو میزنه و کار خودش رو راحت میکنه؟) یا موقع انجام بخیه ها دقت و حوصله لازم رو انجام میده؟
صادقانه نظر بدید و با خودتون فکر کنید.
هنوز هم دکتر های منصف و حاذق پیدا میشن تو همه شهر ها هم هستن ،فقط کافیه خودمون بخواهیم و پیداشون کنیم. اینجور دکتر ها آنقدر وجدان دارن که حتی هفته های آخر بارداری پذیرای مریض باشند و مثل فرشته ها سر زایمانش حضور پیدا کنن😇🥰
مامان کوچولو مامان کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۴
بعد از اینکه نی نیم رو دیدم اصلا قابل توصیف نیست واقعا تمام درد ها ارزش رسیدن به اون لحظه رو داره ولی بعد از به دنیا اومدن دیگه نمی تونستم و ازشون می خواستم زودتر کار رو تموم کنند ولی متاسفانه بخاطر پارگی رحم مجبور شدن ببرنم اتاق عمل با زدن بی حسی از کمر کارشون رو انجام دادن دکترم می گفت اگه اونجا بخیه می‌زدیم خیلی درد می کشیدی
خدارو شکر من اصلا پشیمون نیستم و اگه برگردم عقب باز هم طبیعی زایمان می کنم
واقعا دکترم عاللللللی بود بدون آمپول فشار و بدون دادن استرس با دادن ورزش و حتی زدن مسکن باعث می شد درد الکی نکشم
قطعا زایمان پروسه سختیه ولی اینکه اون موقع کی کنارت باشه خیلی مهمه
یه تجربه دیگه ای که کسب کردم اینکه اصلا زایمان پیش متخصص خوب نیست چون اصلا برات زمان نمیزارن ولی دکتر من یه گروه بودن یه ماما همراه بود که مدام مراقبم بود بهم آبمیوه وخرما می داد فشارم نیوفته و قلب جنین مدام چک می کرد یکی دکتر خودم که ماماست معاینه می کرد و همه چیز دست اون بود و یه دکتر متخصص که فقط آخرش اومد بخیه زد
مامان آوینا💓💓💓 مامان آوینا💓💓💓 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
سلام دوستان وقتتون بخیر
من برای زایمان بیمارستان انصاری پیش دکتر بنی فاطمه رفتم خواستم تجربه ام رو بگم شاید به درد دوستان باردار بخوره
دکترم کارش فوق العاده عالی بود با اینکه ماه آخر رفتم پیشش رسیدگی و پیگیری خیلی عالی بود زایمان هم وقتی فهمید از طبیعی میترسم قبول کرد که سزارین انجام بدم بدون اینکه زیرمیزی بگیره
بیمارستان هم رسیدگیش خوب بود و تمیز بود و نسبت به بقیه بیمارستان های خصوصی تاپ قیمتش مناسب بود
من بیمه تکمیلی دانا داشتم که کل هزینه با اتاق خصوصی و پمپ درد شد ۴۸ میلیون که ۲۸ تومنش رو بیمه تکمیلی داد البته اگر بیمه تامین اجتماعی هم داشته باشید یه بخش دیگه اش رو هم اون میده برای من چون بیمه خدمات درمانی بود و زایمان اولم بود اون هزینه ای نداد
دکتر بنی فاطمه درمانگاه حضرت ابوالفضل نیروی هوایی تهران و درمانگاه حرم شاه عبدالعظیم میشینه و بیمارستان های انصاری و خمینی و خاتم الانبیا هست تا جایی که من میدونم فوق العاده دکتر خوبیه امیدوارم که شما هم تجربه خوبی از زایمانتون داشته باشین واسه من که خاطره خیلی قشنگی شد خداروشکر
در ضمن اینارو نوشتم که هم به خانم های باردار کمک بشه هم تشکری باشه از دکترم که تو این دوره زمونه که همه دکترا زیر میزی میگیرن ، این دکتر بی چشم داشت کار میکنه
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۴ ماهگی
بخش پنجم🫄🩵
واقعا دیگه داشت تحملم تموم می‌شد ،فقط گریه می‌کردم
دکترم که دیروز بهم اطمینان داده بود که ۲ ساعت زایمان می‌کنم اما ساعت ۹ شده بود و من از سر شب توی خونه درد شدید کشیده بودم در همین حین حس کردم که دستشویی دارم خواهرم دکتر رو خبر کرد و دکتر و ماماها دور من جمع شدند
دردم بیشترین حد ، اضطراب زایمان ، ذوق و شوق نزدیک بودن دیدارم با فرزندم همه و همه با هم همراه شده بود😓😢🥹❤️
من خیلی تلاش کردم ، تمام خودمو واقعا گذاشتم....
اما بچه نمی‌اومد🥺
دیگه توانم تموم شد😥
من صبور واقعاً دیگه جیغام به اختیار خودم نبود
ولی باز بچه نمیومد یه ماما از بالا شکمم رو، رو به پایین فشار می‌داد خانم دکتر هم از پایین تلاش می‌کرد می‌گفت که سرش رو می‌بینه اما خبری از تولد بچه‌ام نبود دیگه در کنار تموم دردام ترس هم به جونم افتاده بود
نکنه اتفاقی واسه بچه‌ام بیفته🫣😭
خودم هم واقعاً خوب نبودم اما فقط به بچه‌ام فکر می‌کردم
لحظه‌ای که ماما روی شکمم رو فشار می داد خیلی وحشتناک بود انگار شکنجه می‌شدم
با برشی که خانم دکتر داد و کاملا احساس کردم که عمیق بود بالاخره پسرم اومد🥹❤️فقط برای یه لحظه رو شکمم گذاشتنش و سریع ورش داشتن همزمان خانم دکتر گفت : که پسرت دو دور بند ناف داشته و همین بند ناف نمی‌ذاشته که بیاد یعنی میومده و بند ناف مانعش می‌شده همون لحظه افت قلب هم پسرم داده بود
من روز قبل سونو داده بودم همه چی که خوب بود بعدش که از دکتر پسرم شنیدم که علت پیچیده شدن بند ناف و بقیه مشکلاتی که برای پسرم پیش اومده رفتن آب داخل ریه‌اش و اومدن فشار به سرش فقط به علت زایمان سختم بوده😔😔😔