مامانای گل،دوستان خوبم سلام
من و پسر کوچولوم هم به آخر آخر این مسیر پر از ماجرا،سختی ولی سراسر عشق رسیدیم🥹❤️
امروز ۳۹ هفته و یک روز هستم
آخرین سونو رو دادم و پیش دکترم هم رفتم
البته ۳۶هفته هم سونو داده بودم
ولی خواستم خیالم راحت باشه که تو این هفته شرایطش برای زایمان مناسبه
خدا رو شکر مشکلی نبود
بعد اون پیش دکترم رفتم
سه هفته پیش گفته بود که دو سانت دهانه ی رحمم بازه
امروز فکر نمی‌کردم معاینه نیاز باشه
اما دکترم غافلگیرم کرد و معاینه شدم،۴ یا ۵ سانت شده بودم
دکترم گفت درد نداری
من چندین هفته اس که دردام شروع شده اما قابل تحمله
دکترم که می‌گفت برو خونه و بعد نهار برگرد کیسه آبتو پاره کنیم زایمان می کنی چند ساعت بود
اما چون از نظر ذهنی آماده نبودم گفت فردا ساعت ۲ برم پذیرش بشم
از لحظه ای که معاینه شدم
ترشحاتم خیلی بیشتر شد،خونریزی دارم تقریباً حتی خانم دکتر احتمال می داد امشب زایمان می کنم
وقتی برگشتم داخل آسانسور که بودم خیلی حس غریبی داشتم خیلی
یه حالی می شدم به این فکر می کردم با بودنش داخل وجودم باید وداع کنم و از طرف دیگه به لطف خداوند یعنی فردا چشماش رو،به روی این دنیا می خواد باز کنه🥹❤️
خانما با دلایل پاکتون واسه من و پسرم دعا کنید
دعا کنید با حال خوب بیام بهتون بگم منم زایمان کردم🤍😍

تصویر
۲۷ پاسخ

ای جانم بسلامتی خداروشکر
سر زایمان برا منم دعا کن

عزیزدلم بسلامتی زایمان کنی انشاالله خوش قدم باشه منم دو روز دیگه میخام برا زایمان التماس دعا 🤲🏻💚🤰🏼😍

ممنونم عزیزم 😍
چشم حتما

ای جانم عزیزم🤩به سلامتی مبارک باشه انشاءلله که خیر و به دل خوش و به سلامتی فردا بغلش میکنی دلت شاد میشه🤩کدوم بیمارستان میری؟

انشاالله به سلامتی زایمان کنی وزن گل پسرت چقد بود

عزیزم ایشالا بسلامتی زایمان کنی
ماهم دعا کن

انشاالله در سلامت کامل زایمان میکنی 🌹

بسلامتی عزیزم😍
یه خسته نباشید جانانه بهت🥰
خدا برات نگهش داره،ایشالله یه زایمان آسون داشته باشیذو به سلامت بغل بگیریش♥️♥️

مامان سمیه، امروز سونو دادی وزن بچت چند بود؟؟

ای جانم ایشاالله به سلامتی زایمان کنی

آخی عزیزم 🤩
چه متن قشنگی
انشاالله به خوشی و سلامتی بغلش کنی 😍

ای جانم عزیزم 🥹
چقد چشام اشکی شد🥹😍
ان شاءالله بسلامت و خوشی و آسونی زایمان کنی و پسرکوچولوتو بغلت بگیری عزیزم برات بهترینها رو از خدا آرزو میکنم ❤️🤗
زایمان کردی حتما ما رو هم دعا کن ماهم بسلامت زایمان کنیم 🙏

انشالله به زودی و سلامتی زایمان کنی برا من خیلی‌‌ دعا کن لطفاً 🥹😔

بسلامتی زایمان کنی عزیزم ❤️

انشااا بسلامتی کوچولوت دنیا میاری وقت زایمان ما رو هم دعا کن بقیه مسیر رو بسلامت با تودلیمون سپری کنیم

انشالله بسلامتی

عزیزمممم پیشاپیش مبارکت باشه نگران نباش دیگ کنارته بغلته ب امید خدا ب سلامتی و راحتی بیاد بغلت برامن و پسزم دعا کن 💐💐

ای جاااان دلممممم ایشالا به سلامتی زایمان کنی عزیزم😍😍

ان شاءالله بسلامتی یه زایمان سبک و راحت دارید
و پسر نازتو به خوشی بغل میکنی

خدا پشت و پناه خودتو پسرت تو رو خدا سر زایمان منم دعا کن خیلی شرایط بدی دارم

الهی بسلامتی بغلش کنی التماس دعااا زایمانی راحت برای خودت

انشااله عزیزم

خوشبحالت خواهر.
چیکارا کردی که زود دهانه رحمت باز شد

✨💖💖💖💖💖💖

ایشالا زایمان راحتی داشته باشی

ورزش میکردی؟ یا خود ب خود انقد سریع بازشده

ای جان
بسلامتی انشالله

سوال های مرتبط

مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۵ ماهگی
بخش دوم🫄🩵
چون نگران بودم که زایمانم سخت نباشه و تهدیدی برای سلامت پسرکوچولوم نباشه تصمیم گرفتم ۳۹ هفته هم سونو بدم
حتی برای همون روز پیش یکی ،دو دکتر دیگه هم وقت گرفتم که اگر وزن بچه ام بیشتر از ۴ باشه زیر بار زایمان طبیعی نرم
اما سونوی ۳۹ هفته رو که دادم وزن بچه ام ۳۸۰۰بود و من که دیگه استرس وزنش رو نداشتم مجدد پیش دکترم رفتم
دوباره باید معاینه می شدم ،خانم دکتر گفتند ۴ سانت هستی،همین الان میتونی بیمارستان بستری بشی ،کیسه آبت رو پاره کنیم دو ساعته زایمان می کنی من که خیالم تقریباً راحت شده بود که زایمانم زمان کوتاهی طول می کشه به دکترم گفتم الان آمادگیش رو ندارم ولی زمانی میام که خودتون حتما بیمارستان حضور داشته باشید
دکترم بخاطر معاینه ای که انجام داده بود حتی احتمال داد که همون شب زایمان می کنم اما گفت اگه زایمان نکردی فردا ساعت ۲ بیا خودم هم میام
مجدد مشابه سری قبل ترشحات همراه خونریزی داشتم و دل دردی که از چندین هفته قبل نامنظم شروع شده بود خیلی شدیدتر شد
رفتم خونه،دوش گرفتم و منتظر فردا بودم،دوست داشتم خودم با حال خوب و مرتب بیمارستان برم و حس غریبی هم داشتم قرار بود فردا انتظارم به سر بیادو پسر کوچولوم رو در آغوش بگیرم لبریز از عشق دیدنش بودم🥹❤️
البته خیلی استرس زایمان هم داشتم، اما حس قشنگم به همه ی حس های دیگه غلبه داشت🫣☹️🥺❤️
مامان اسرا و اسما مامان اسرا و اسما ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دقیقا چهل هفته و چهار روز بودم از وقت انتی و همه سنو ها گذشته بود
از اوایل بارداری درد داشتم ولی از روزی اولی که وارد نه ماه شدم دردام بیشتر وبیشتر و بیشتر میشد دکتر و بیمارستان که میرفتم میگفتن بزور یه سانت هستی همه کار هم می کردم ولی بی فایده بود خیلی اذیت شده بودم خلاصه دیگه آخرین بار دوشنبه رفتم پیش دکترم گفتم دکتر طور خدا یه کاری کن من از آمپول فشار می ترسم اگه میدونید باز نمیشم بهم بگو سزارین بشم معاینه کرد گفت هنوز یه سانتی ولی ترشح زایمان گرفتی گ
ب

پنجشنبه صبح بیا بیمارستان بستریت می کنم...خلاصه برگشتم خونه درد داشتما ولی خب قابل تحمل بود دیگه شب دردم خیلی زیاد بود ولی خب قابل تحمل دیگه سه شنبه من دردام زیادتر شده بود طوری که گریه می کردم از درد ولی خب هی می‌گرفت ول می کرد شوهرم هرچی میگفت بریم بیمارستان میگفتم نه الکی بریم برگردیم خلاصهههه سرتون رو درد نیارم کارامو کردم و ساعت ۹شب بود راهی بیمارستان شدم ولی امیدی به بستری نداشتم یه دو نفر جلوتر از من بودن که معاینه بشن ولی من از درد به خودم میپیچدم و گریه می کردم ساعت۱۰و خورده ای بود که اومد معاینه ام کرد
مامان نیکان 😍 مامان نیکان 😍 ۶ ماهگی
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۳ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱

منم دیگه بلاخره وقت کردم بیام تجربه ام رو درباره زایمان طبیعی بنویسم
من از ۲۲هفته میرفتم کلاسای زایمان که بهداشت میفرسته و خیلی خوب بودن برام و تقریبا از ۳۰هفته ورزش های سبک گفته بود انجام بدیم و من هفته ۳۴که رفتم پیش دکترم و اون بهم گفت چون قدت بلنده برو طبیعی و کلی تشویقم کرد و منم جرعت پیدا کردم و گفتم میرم طبیعی خلاصه دیگه افتادم دنبال ماما همراه و بعد کلی پرس و جو فرناز محمدی رو انتخاب کردم چون هم تو فامیل های ما زایمان انجام داده بود هم تو کلاس کلی تعریفشو میکردن ۳۶هفته رفتم پیشش معاینه و بعد معاینه لگن بهم گفت که خیلی خوبم برای زایمان طبیعی و دهانه رحمم هم یک سانت باز هست و منم خوشحال از اینکه دیگه دهانه رحمم بازه و زود زایمان میکنم بهم هم گل مغربی داد و به همراه کلی ورزش و از ۳۶هفته دیگه من جدی ورزش ها رو شروع کردم و پیاده روی و پله نوردی هم کلی داشتم هر روز میگذشت و من هیچ دردی نداشتم….