پسرم ۲۴ روزشه و مامانم هنوز خونمونه.تمام کارای خونه و اکثرررر کارای بچم رو دوش مامانمه.میتونم بگم من انگار فقط به بچم شیر میدم🥲🥲🥲خیلی ناامیدم احساس میکنم خیلی بی عرضه هستم آخه اینجا میبینم همه میگن تا ۱۰ روز کمکی داشتیم.پس چرا من نمیتونم؟؟؟شبا که گیج خوابم و فقط منتظرم شیر خوردنش تموم بشه و سریع بدم به مامانم تا آروغش رو بگیره.نصف شبا که بیداره مامانم پیشش هست.خیلی ترسیدم🥲🥲🥲دوست دارم زودتر مستقل شم و همه کاری رو خودم انجام بدم.حتی من هنوز میترسم بچم رو بشورم و چند باری که شستم با استرسه.بابام همش میگه تو نمیتونی ما باید حالا حالا ها پیشت باشیم.مامانم وقتی بچه رو بغل کردم میگه بد بغل گرفتی دستت رو اونطوری بگیر داره بهش فشار میاد.وقتی دارم لباس تنش میکنم مامانم همش میگه سردشه زودتر تنش کن.وقتی ناخن بچم رو میگیرم بابام میاد بالای سرم که این کار رو کن وای از ته داری میگیری و من با حرفاش داغون میشم
از طرفی بواسیر و شقاق دارم و هر کاری میکنم خوب نمیشه.دلم تنگ شده واسه یه دستشویی رفتن بدون درد.تازه با این که مامانم هست و هیچ کاری نمیکنم باز وقت نمیشه برم دستشویی🥲🥲
الانم مامانم غذا درست میکنه و صبحانه اینا واسم میاره که شیر دارم.کسی مثه من هست؟؟شما چطور هم به خودتون میرسید هم به بچه و هم کارای خونه رو انجام میدید و آشپزی میکنید؟؟یکم راهنماییم کنید
خواهش میکنم واسم دعا کنید تا منم بتونم همه کاری رو خودم انجام بدم و مامانم رو بفرستم خونه خودشون
راستی شوهرمم ازصبح زودساعت پنج میره سرکار تا ۷ شب.مامانم بره از صبح تا شب با بچم تنها هستم

۱۸ پاسخ

والا من نزدیک ۴۰ روزه که مادر شوهرم دائم پیشمه و شبا خونمون می‌خوابه هنوز . مامانمم بود ولی سر ۱۰ روز بخاطر راه دورشون و خواهر کوچکم برگشت خونشون
من تازه یکی دوشبه میتونم بیداری رو تحمل کنم اونم چند ساعت . تا چند شب پیش منم فقط شیر میدادم و بیهوش میشدم باز . تازه شیر خشکم می‌دیم بش 🤣🤣 موندم وقتی بعد چله مادر شوهرم رفت چه خاکی به سرم بریزم
امیدوارم بچه خوبی باشه و بگیره بخوابه تا منم انرژی داشته باشم

منم خونه ی مامانمم هنوز، بچه مو ختنه کردیم واسه همین موندیم فعلا که ختنه شم خوب بشه. من دو سه روز اول خیلی سرم شلوغ شده بود، هیچی نفهمیدم اون دو روز. ولی روز سوم پا شدم، بعد دو روز مسواک زدم! حموم رفتم و لباس عوص کردم و حس کردم دیگه خوبم! ولی خب چون خونه ی مامانم بودم، اون اشپزی میکرد و من تو کارای خونه نقشی نداشتم ولی خودمون با شوهرم کارای بچه رو میکردیم از اول. مامانم حتی یه بارم نزاشتم بچه مو بشوره.‌شوهرمم فقط چن روز اول شستش. تقریبا از یه هفته به بعدش، خودم همه کاراشو کردم، تو کارای خونه م ریز ریز به مامانم کمک میکنم الان. ظرفا رو میشورم، سفره رو جم میکنم، جارو میکشم. فقط اشپزی با مامانمه.
نمیدونم واسه شما چرا اینطوریه، من خودم از قبل زایمانم تصمیمم همین بود که نزارم کسی تو کارای بچه م دست ببره، و کلا ادم مستقلی هستم تو خیلی چیزا. شبام مامانم جدا میخوابه، شوهرمم تا حالا فقط یه بار اون اوایل بیدار شد موقع عوض کردن بچه. دیگه خودم شبا ببدار میشم شیرش میدم و عوض میکنم ک باز میخوابونمش.

بنظرم سعی کن یکی دو روز به یه بهونه، حتی میتونی به شوهرت بگی یه بهونه جور کنه، مامانتو بفرس خونه خودش. تو اون مدت خودت کم کم همه چی دستت میاد.

فک میکنم اینکه من تو بزرگ کردن داداشام یه کم نقش داشتم، الان هم ترس ندارم هم بلدم خیلی چیزا رو. چون مامانم شاغل بود، من به وقتایی مجبور بودم یه کارایی بکنم واسه کمک به مامانم.
در کل غصه نخور، درست میشه همه چی. منم هفته اول مامانم تذکر میداد واسه شیر دادن به بچه و خیلی چیزا، ناراحت میشدم، ولی الان ناراحت نمیشم.

واسه شقاق هم سبوس برنج بگیر خیلی واسه یبوست خوبه. قاتی برنج و خورشت کن، عالیه. صد در صد جوابه.

بابا ولش کن اینجا رو منم تا ۴۲ روزگی راستین خونه مامانم بودم درسته از ۱۰ روزگیش کاراشو خودم کردم ودی خیلی کمک میکردن پسر منم شدید اذیت میکرد نمیموندم الان روانی بودم

خوب مامان اولی هستیم هنوز تجربه ی بچه داری نداریم اگه بهت تزکر میدن ناراحت نشو انشالله کم کم یاد میگیریم

من تا ۴۰ روز تنها نبودم،نگران نباش استرس نده به خودت مطمئن باش بهترینو برای بچت انجام میدی کم کم قلقش دستت میاد

عزیزم سعی کن تا مامانت هست توام پابه پاش انجام بدی ک دستت راه بیوفته اینجوری خیالت و راحت نکن ک مامانت انجام بده
شبا شیر میدی یاد بگیر سریع نخوابی خودت عاروقش و بگیری
بخوای متکی اونا باشی خودت اذیت میشی
من از روز اول ک تنها بودم دو سه بار خالم فقط اومد غذا درست کرد دیگ نزاشتم بیاد چون خودش قلبش درد میکنه تازه یه بچه مدرسه ام دارم

غذاهاتو فقط با روغن زیتون درست کن و کیوی و گلابی بخور خوب میشی

منم بچه اولیمه خیلی زایمان بدی داشتم تا مقعد پاره شدم مادرم 10روز پیشم بود خودم دیگه کل کارای خونه ودخترمو انجام میدادم سخته اولش ولی عادت میکنی تازه هم سرما خوردم بدجور باز خواستن بستریم کنن تو هم از پسش بر میای قوی باش

عزیزم چقدر خوبه که مامان و بابات کنارتن قدرشون رو بدون.به هر حال تو مامان اولی هستی و مادرت تجربه داره واسه همین بهت میگن چیکار کنی تا خوب یاد بگیری ناراحتی نداره .یک ماه اول خیلییی سخته تنهایی من بعد ده روز اومدم خونم و تک و تنها چقدر گریه میکردم و چقدر دلم میخواست مامانم میومد کنارم ولی خب به دلایلی نمیشد و نیومد .یک ماه کامل شاید مجموعا ۲۴ساعت خوابیدم تو ۳۰روز🥲چشمام میسوخت حال جسمی و روحیم خوب نبود و فقط دوست داشتم تنها نمیبودم.تو این شرایط همه کارهای خونه هم بود و بچمم تو روز دوساعت رو پام تکون میدادم ده دقیقه می‌خوابید.منم بواسیر داشتم ولی دوساعت رو خودم با بخیه می‌نشستم تا بچم بخوابه.شوهرمم صبح میرفت تا۲ظهر.باز۴میرفت تا ۱ شب.یک ماه اول که کنارتن هر روز خداروشکر کن به بعد بچه کم کم روال میشه تو هم عادت میکنی.من الان دوماهش شده و هنوزم کم خوابه و تنهایی و...ولی دیگه عادت کردم و خنده بچم خستگیامو کمرنگ میکنه☺️تو یه مادر قوی هستی شک نکن این روزها هم خیلی زود میگذره🌺🌹

من ده روز مامانم خونم بود بعدش یه هفته من اومدم خونه بابامینا
الانم اکثر اوقات ناهار میام خونشون یا درست میکنه واسم کم کم عادت میکنی باید تو شرایطش باشی ناراحت نباش

آخی..... اینجوری که خیلی سخته واسه اون بیچاره ها .... بعدشم خودتم هیچ وقت مستقل نمیشی باید سرد و گرم زندگی و بچشی که خودت از پس کارای زندگیت بر بیای گلم درسته شاید چند بار ازیت شی و کارا رو اونجور که مادرت انجام میده نتونی انجام بدی ولی بلاخره یاد میگیری و خودت گرگ میشی و با برنامه ریزی از پس همه کارت بر میای کافیه یکم اراده کنی و خودت بخوای ....... من خودم بیست و نه سالمه بچه سومم تازه دنیا اومده و دوتا بچه دیگه دارم که مدرسه میرن و از مامانم هم هیچ توقعی ندارم و یه شهر دیگه هستم ...... شوهرمم که سر کار میره ولی خودم قشنگ به همه کارای خودم و نی نی و دوتا پسر دیگم و شوهرم میرسم چوم از اول مادرم اونجوری نیومد کارام و کنه و کم کم خودم یاد گرفتم زندگی و همه زندگیم هم تمیز و مرتبه ها نه با شلختگی به کارا برسم خودم یه وسواسی داشتم از اول ....... تو هم باید تنها شی تا یاد بگیری .....

من هیچ کس رو ندارم تو این شهر تنهام با همسرم اونم پنج صبح می‌ره سر کار 7 شب بر میگرده حتا دو روز تو بیمارستان تنها بودم بدون همراه از روز اول هم که آمدم خونه هم کارهای خودم هم کارهای بچه هم آشپزی وهم کارهای خونه همه رو خودم انجام دادم سخته ولی عادت میکنی کافیه به خودت اطمینان داشته باشی مادر خیلی قوی هست از پس هر کاری بر میاد وقتی موضوع بچش باشه

سلام دوست عزیز نگران نباش اوایل بارداری همه مامانا عذاب وجدان دارن ولی سعی کن اول اینکه بگی من میتونم و کم‌کم شروع کن نگران نباش به مامانت بگو بغل کردن رو بهت روش درستشو‌بگه ، سعی کن اروم اروم انجام بدی نگران لباس پوشوندنش نباش همه ما از اول بلد نبودیم سعی کن دمای اتاقت رو بین ۲۲-۲۴ نگه داری راحت لباس تن بچه کن موقع پوشک کردن یه دونه از خشکن هاشو‌که نمیخوای بنداز دور شکمش پهلوشو گرم نگه داری هیچی نمیشه به خودت امیدواری بده من چی بگم از روز ۳ خودم کارای بچرو با بخیه شکم انجام دادم چون مامانم میترسیدم بهش بدم

درست میشه عزیزم منم هنوز هنوز بیشتر شبا میرم خونه مادر شوهرم بچه میدم بهش اخه چون هنوز خودم درد دارم یا خستمم سخته بعد نه ماه بارداری زایمان یهو ب خودت بیای یکم یکم درست میشه

عزیزم درکت میکنم بخدا منم بچه اولیمو اینجوری بودم ینی بدون کمک مامانم نمی‌تونستم بگیرمش شیرش بدم هیچ کاری نداشتم ب غیر از شیر دادن ولی بازم یک دقیقه وقت نداشتم مثلا موهامو شانه کنم یا هرچی ،، واقعا مامانا خیلی زحمت کشن من ی ماه و نیم پیشم بود وقتی رفت فقط گریه میکردم نمی‌دونستم باید چیکار کنم ، الانم دومی رو باردارم شرایط جوری شده ک مامانم بیشتر از ی هفته نمیتونه پیشم بمونه خاک بر سر شدم ، باید ب جاری و اینا بکم چند روز بیان پیشم

عشقم حالا بگم من یه دختر دوساله دارم مامانم شاید نهایت زور بزنه خیلی تلاش کنه برام پنج روز بمونه من میمونم دو تا بچه کوچیک که شوهرم ۷صبح میره۹شب میاد استرس دارم ولی مطمئنم میتونم از پسش بربیام

تنها بمونی مجبور میشی کاراتو انجام بدی به نظرم مادرت یه هفته هم بمونه بعد بره حداقل بچه رو اون نگه میداره تو این یه هفته هر طوری شده پاشو آشپزی کن ظرف بشور سبک کار کن تا عادت کنی مادرت که برای همیشه نمیتونه تو خونه تو بمونه

منم تا ۱۰روز مامانم پیشم بود عین شما همه کارا با مامانم بود حتی شبا پیش مامانم میخوابید
اصلا فکر نمیکردم بتونم از پسش بربیام ولی فقط دو سه روز اول سخت بود
بعدش عادت کردم

سوال های مرتبط