مامانم هنوز پیشمه،امروز باهاش دعوام شد.از حمام اومدم گفتم ماهان کجا هست گفت تو اتاق خوابیده نرو تا بیدار نشه،منم زد به سرم گفتم بدم میاد همش اینطور بهم میگی،صدا نده تا بیدار نشه،اونجوری بگیرش،وای سریع لباس تنش کن سردش شد.گفتم ببرین خونه خودتون شیر خشک بهش بدین. عملا مامان بابام نمیزارن من هیچ کار بچمو انجام بدم.من فقط شیر میدم.تاپیک گذاشته بودم قبلا فک میکردم من نمیتونم ولی الان بهش فک میکنم تقصیر مامانمه.تا بچم شیر میخوره میدوه میاد از بغلم میگیرش،نمیزاره من بشورمش،لباس تنش میکنم همش ایراد میگیره.اگه بیدار بشه فقط بغل مامانمه و باهاش حرف میزنه.همههه کاراشو مامانم میکنه من فقط شیر میدم.امروز حس میکنم افسرده ترینم.بابامم که همش میگه تو نمیتونی ازش نگهداری کنی ما باید تا یکسال خودمون پیشش باشیم.
چه خاکی بریزم به سرم؟؟

بذلر کمک حالت باشه دیگه ، چی میشه مگه ، خیلیا کمک ندارن سختی میکشن ، چندوقت دیگه همچی دورت خالی شه تا همیشه همه کارای بچه با خودت میشه ، تا ۴۰ روزگی تا میتونی تنبلانه باشو از کمک داشتن لذت ببر

من مامانم میگه ما همیشه پیشت نیستم خودت باید از عهدش بیای توم بهشون بگو همیشه ک شما نیستید میخوام خودم کاراشو انجام بدم ک یاد بگیرم فوقش چن بار اشتبا میکنی

به نظرم خوش به حالت🥲 حسابی از این فرصت استفاده کن و استراحت کن و به خودت برس... مامان من دو هفته بعد زایمانم منو ول کرد رفت چون میگفت چرا وقتی بچه خوابه تو هم میخوابی🙂

عزیزم بزار کارهاتو بکنن ، بخدا من بعد ۴۰ روز هیچکی نبود افسردگی هم داستم یعنی دنیایی بود واسم، حالادعوا نکن ولی بگو بزارین یاد بگیرم تا شما نبودین بتونم انجام بدم ولی اینکه حال خودتو بد کنی که نمیشه

پیش میاد اگه روبراهی خیلی سربسته میتونی بگی که از پس کارات برمیای نیازی نیست بمونن خونت

کاش مامان منم بود کمکم میکرد
کاش کنارم بود هرچی میخواست میگفت ،میکرد
بقران نعمته خداروشکر کن من ۱ ماهه تو حسرت خوابم یکی بیاد بچه رو بگیره یک ساعت بخوابم ،تو حسرت اینم حتی بعد زایمان استراحت نکردم با یه بچه مدرسه ای سرپا بودم ،حسرت اینو دارم یه ساعت برای خودم باشم کاش مامانم بود
قدرشو بدون توروخدا

نگران نباش انقدر خودت کاراشو بکنی ک دیگه خسته ترین باشی

الکی و غیر مستقیم بهشون برسون که شوهرت دوس داره دیگه کم کم دورتون خلوت شه و فقط خودتون باشید.
هر موقعم مامانت خواست کاری بکنه واسه بچه ت خودت اول پیش قدم شو، بچه تو بگیر.
باباتم چیزی گفت بگو بابا جان میدونم بلد نیستم ولی خب یاد میگیرم کم کم. شمام که اولش بلد نبودید، بچه داری کردید تا یاد گرفتید. منم الان دیگه خوب شدم، میتونم کارای بچه مو بکنم، بزارید خودم مامان شدنو تجربه کنم که یاد بگیرم، اینجوری که شما دارید پیش میرید من حس میکنم مامان این بچه نیستم!
اینا رو بگو ولی قبلش یه نفس عمیق بکش، سعی کن محترمانه بگی.
اول حرفات یه تشکر ریزی بکن از اینکه این مدت پیشت بودن، بگو اگه نبودین واقعا از پس کارام بر نمیومدم، خدا حفظتون کنه، ولی دیگه میخوام خودم بچه داری کنم.
با عصبانیت نگو که بگن اینهمه زحمت کشیدیم اخرش جوابمون کرد یا ناراحت بشن.

عزیزم خوش بحالت مادرت هست حواسش هم به تو هم به نوه اش من نه مادرو هست نه خواهر نه مادر شوهرم تازه بایک پسر مدرسه دهنم سرویس شد تنها کمکی ام شوهرم بود دستت شون درد نکنه کمک حالتن. به نظرم یک هدیه براش بگیرم برای تشکر 🫠🧡

من مادرشوعرم اینجوری بود آنقدر حس ناکافی بودن داشتم فکر میکردم هیچوقت نتونم
از ۸ روزگی دخترم رفت تهران من راحت شدم توام ۲۵ روزشه بچت برو‌خونه خودت زندگیتو اداره کن
من ۸ روزش شد بچم آمدم خونه خودم تازه سزارین هم بودم

من ۱۰روز اول مادرجونم کنارم بود بعد اون تنهام
ی موقع هایی خیلی اذیت میشم
از کمک داشتنت لذت ببر و خوب استراحت کن

منم همچین شرایطی دارم. ۱۰ روز اول خونه خودم بودیم بعدش اومدیم خونه مامانم. مامانم نمیذاره هیچ کاری بکنم ولی برام توضیح داد که سلامتی خودم خیلی مهمه. گفت تا ۴۰ روز تو کلا استراحت کن حالت خوب خوب شد خودت میتونی کارای بچه ت رو هم انجام بدی. همه این حساسیت خانواده ها به خاطر خودمونه.
منکه به خاطر حضورشون هر لحظه خدارو شاکرم.

از خداتم باشه والا یکی دست تنها شهر دور هیچکس نداره اب دستش بده بعد شما اینجور میگی البته یکم بعد بارداری ادم حساس و ایرادگیر میشه !!! خب اصلا بگو بهشون برن خودت از پس همه چیز برمیای دیگه اوناهم خونه زندگی دارن بالاخره

اینجوری کنن تو اعتماد به نفستو از دست میدی که،اونا باید تو رو راهنمایی کنن ،نه اینکه این کارا و حرفها رو بهت بگن.

وای دختر ناشکری نکن الان بذار اونا ب بچه برسن تو فقط ب خودت برس ب نظرم

اونا نوه شون هست دوسش دارن اتفاقا خیلی خوبه ک داریشون میخای دیگه بگو برن بگو میتونم ازپس کارام بر بیام

کلا مامان بابا ها اینجورین که نوه دار هم بشی باز فکر میکنن همون بچه دوساله خودشونی که باید کمکت بدن، انگاری دست خودشون هم نیست
ولی از یه جایی باید متوجه شن که بابا من بزرگ شدم
از طرفی هم نمیشه دعوا کرد باهاشون سعی کن مسالمت آمیز بهشون توضیح بدی

خیلی خوبه
دهنم از تنهایی صاف شده
مامانم فقط ۱۰روز بود
از بیخوابی دارم میمیرم
هیچ کاری نمیتونم بکنم روزی ۱۰دفعه گریه میکنم

از یه طرف نگرانی اونا دوتاهس هم نگران بچع خودشونن هم نگران نوشون..اما از طرف همه کارای زن زائو کردن ظلم در حق خودشه اگه همه کاراش وکنی هم دیر راه میفته هم دیر یاد میگیره..حق داری اونا باید کنارت باشن ولی خودت باید کارارو بکنی

منم مامانم همه کارای پسرمو انجام میده😂چه عیب داره بذار کمک حالت باشه فعلا تا سخته..میدونی چه راه طولانی تو راه داری؟!فعلا خستگی حاملگیتو از تنت در بیار😂

منم مامانم این رفتارو نداره ولی بقیه تاگریه میکنه میخوان بگیرنش پوشک عوض کنن
حس میکنم میخوان بگن عرضه نداری بچتو بگیری