بیاین هم فکری.من کلا هرساله تابستونا کلاس نقاشی مدادرنگی رنگ روغن اینا میذاشتم خییییییلی هم بچه هامیومدن عالی بود همچی.مستقل بودم ی کارگاه کوچیک توی مغازه های پدرشوهرم دوتا بودن راه اتداختم تودرتو.پسر و دختر میومدن.پارسال از اموزشگاه زنگ زدن بهم گفتن بیابرای ما .حسته شده بودم بعد یکی دوسال دوباره شروع کردم امااین بار برای اموزشگاه ن مستقل.ی هفته پیش هم زنگ زدن بهم گفتم نمیتونم بچم ی ماهشه و شرایط اینجوریه.کلی درخواست داشتم.گفتم خب باشه.زنگ زدن بیابرنامه ریزی اینا گفتم نمیتونم پسرم خیلی بیتابی میکنه.گفتن خودمون پس برنامه ریزی نیکنیم.اموزشگاه هم خیییییلی نزدیک خونه مادرشوهرم ایناس.روبه روشه.حالاک داره کلاساشروع میشه اعلام شده..میبینم سخته هفته ای سه بار یا بیشتر همش بچه بغل.ببرم پیش مادرشوهرم.پسربزرگمم فوقش باخودم بیاد.بچمم تابیدارشه جیغ میزنه باید فورلشیربدم.بعد خواب فقط اول سینمو میگیره.موندم چکارکنم.بنظرتون سخت نیس ابن شرایط؟زنگ بزنم کنسل کنم همچیو؟حداازهمه ی اینا.شمابودین بابچه ی یه ماهه و ۵ساله چنین چیزی قبول میکردین.مدام تومسیر انگار.اون وسط هی نگران گریه بچه

۹ پاسخ

من بودم قبول نمیکردم چون واقعا سخته و بچه هاهم اذیت میشن

به نظرم برای روحیه خودتون هم که شده برید. به جای اینکه بچه رو بدید مادرشوهر تون نمیشه مادرشوهر یا مادرتون تو اون ساعات بیان خونه شما بچه ها رو نگهدارند ؟ یا پرستار یا کس دیگه ؟ حتی اگر نیاز مالی ندارید حتما برید چون برای روحیه خیلی خوبه که از نظر اجتماعی هم فعالیت داشته باشید و خودتون رو وقف مادری نبینید.

حالا دوجلسه برو نتونستی انصراف بده الان گرمه یخورده سخته ولی ماشین زیرپات باشه خیلیم سخت نیس

چ خانم هنرمندی

من بودم کنسل میکردم توی این گرما با دوتا بچه کوچیک رفت و آمد سخته و بچه هاتم اذیت میشن مخصوصا اینکه کوچیکه نوزادم هست.

اگه میشد بچه رو با خودت ببری آموزشگاه،خیلی خوب بود،خیالت از بچه لاحت میشد و روحیه ات هم عوض میشد

شما مدرک چی داری؟

بنظرم بهتره کنار پسرت باشی انشالله از سال آینده برو اون موقع بزرگ‌تره و میتونی بزاری پیش مادر شوهرت کاراش کمتره

نمیرفتم

سوال های مرتبط

مامان دوتا فسقلی مامان دوتا فسقلی ۵ سالگی
میبینی از مساجد زنگ میزنن یا از یه جایی زنگ میزنن و نظرسنجی میکنن ما هم جواب میدم
الان یه خانومه زنگ زد گفت خانم فلانی گفتم بله گفت از فلان جا زنگ میزنم شما فرزند زیر شش سال دارین گفتم بله دوتا دیگه شروع کرد به سوال کردن منم قبل جواب دادن گفتم ببخشید شما از کجا زنگ میزنین آدرستون کجاست گفت از فلان جا و میخوایم خانوما رو شناسایی کنیم براتون کارگاه برگزار کنیم منم گفتم خب منکه نمیخوام شرکت کنم چرا اطلاعات بدم گفت دیگه من باید اطلاعات رو ثبت کنم منم گفتم خب نمیشه که من چرا اطلاعات بدم خلاصه اصرار کرد منم گفتم بپرس ولی اگر سوالتون رو نخوام جواب بدم نباید مشکلی داشته باشین گفت باشه اسم بچه ها رو با پدرشو رو گفتم دیگه اومد تاریخ تولد و کد ملی بگیره گفتم شرمنده من اینا رو نمیتونم بگم قصد شرکت هم ندارم فکر میکنم ادامه دانش الکی باشه خانمه هم گفت باشه خدافظ
شما میبودین اطلاعات میدادین؟؟؟؟منکه تصمیم گرفتم دیگه به هیچ کس اطلاعات ندم از کجا معلوم راست میگفته باشه
مامان فرشته ها❤👼👼 مامان فرشته ها❤👼👼 ۱۷ ماهگی
امشب انقدر گریه کردم خدا میدونه، چرا دختر من بیشفعال باید بشه ،باورتون میشه یه دختر ۱۵ دیگه دارم نمیتونم هر دو با هم نگه دارم تا حالا نشده یه هفته بیشتر نگه دارم اون یه هفته هم همش خونه مادرشوهرم پایین میره میاد وگرنه پدر درمیاره، بعد یه هفته هم خونش مامانم هست،از دو سالگی ما فهمیدیم با بقیه یکم،فرق میکنه هر دوره هم یه جور اذیت میکنه ،الان چه جوریه حتی با اینکه دارو میخوره،بیقراره نا ارامه،زیاد حرف میزنه ،باید ببینید چی میگم ،تلویزیون نگاه نمیکنه در حد پنج دقیقه همش میخواد بره بیرون ،با بچه ها میخواد بازی کنه بیشتر اوقات نمیسازه بهشون کرم میریزه ،دست بچه ها رو فشار میده دور لبش همش لیس میزنه انقدر ابن کار و کرده دور دهن سیاه شده ،زخم شده خوب نمیشه،تازه الان کنترل شده اینه چند روز امدم یه دوز به پیشنهاد دکتر قطع کردم لامصب خیلی بد میشه خیلی، همین الان خواهرم میگه با این وضع چه جوری مدرسه میخواد بره ،پنج ساعت تو مدرسه بشینه به معلم گوش بده بچه ای همش در حال جنب وجوش هست یه جا نمیشینه ،سر سفره میرقصه تو ماشین نمیشینه همش در حال و جنب وجوش،بازی کردن زود حوصلش سر میبره،بلند میشه میره حوصلش نمیگیره،میدونم شاید الان بگیید اینا عادیه ولی چون قبلا بدتر از این بوده تحمل نداره امشب همش قلبم درد میکرد دست هامو به گوشم گرفته بودم دیگه صدای دختر هامو نشنوم بهم خیلی فشار اومده 😔😔😔😔😔😔😔دو تا روان پزشک کودک و روان شناس کودک بردم هر سه،بیشفعالی تایید کردن،کاش دخترم دارو نمیخورد ولی اگه نخوره بهم میریزه😭😭😭😭😭😭
مامان مهرادگلی مامان مهرادگلی ۵ سالگی
مامان آقامحمدفرهان🤍 مامان آقامحمدفرهان🤍 ۵ سالگی
سلام .خانما لطفا بخونید و نظرتون بدید بچه های شمام مثل پسر من وابسته ان؟؟؟ینی تنها ی بازار نمیتونم برم حتی .میشینه گریه می‌کنه ک منم بیام
ی مدت میرف مهد بهتر بود هرچند ک اونم چون پسر خالش اونجا بود میرف راحت الآنم باشگاه می‌ره باید خودم ببرمش بیارمش
دیروز مامانم اینا اینجا بودن ب خواهر کوچیکم گفتم تو ببرش باشگاه
من دیگ مهمون دارم نرم
لباس پوشیدن حاضر رفتن پایین جلو در دیدم خواهرم زنگ زد ک فرهان گریه می‌کنه میگه من نمیام هرچی بهش گفتم تو با خاله برو منم نیم ساعت دیگ میام نرف ک نرف منم گفتم ولش کن بیاید بالا
مامانم اینام کلی ناراحت شدن ک کاش ما نمیومد طفلک بچه از کلاسش جا موند
ینی ب حدی عصابم بهم ریخته ک از دیشب با پسرم حرف نمی‌زنم
با همسرمم قهر کردم گفتم یخورده ام تو وقت بزار بچه با توام بیاد بیرون با توام بگرده شاید بهتر شد انقد با من می‌ره میاد فقط منو میبینه
نمیخام مقایسه کنم ولی بچه میشناسم از فرهان کوچیکتر خیلی مستقلن
چن روز پیش با خواهرم اینا رفتیم پارک پسرش از فرهانم کوچیکتره چن ماه میرف برای خودش دوست پیدا میکرد میرف بازی فرهان میگف چرا سامیار دوست پیدا می‌کنه بیاد با من بازی میگفتم توام برو باهاشون دوست شو بازی کن میگف ن نمیخام
امسال باید بره پیش دبستانی میترسم واینسته گریه کنه