۷ پاسخ

من که اینقدر از دست فضولی های یاسین کلافه ام بیرونم میریم اینقدر اذیت میکنه پشیمون میشم بخدا
دلم لک زده واسه این که یکساعت برم روضه

من ۶ عصر میزنم بیرون فاطمه رو میبرم پارک قبلترش از گرما جایی نمیشه رفت

میریم بیرون نمیشه که خونه موند ،
ولی امروز اعصابم بابت غذا نخوردن پسری خراب بود دیگه حوصله نداشتم ببرمش پارک

پسرمن آهنگ عمو امید میذاره میگه برقصیم باز کارتن نگاه میکنه..باز میره بازی میکنه با ماشین و اسباب بازی .میره تو حیاط یکم..منم این فاصله غذا درست میکنم.ولی بازم حوصلم سر میره.🫢

منکه میرم بیرون باپسرم میرم خونه فامیلا تو خونه باشم دیوونه میشم 😂

والا منکه هروز تا سه شنبه ها کلاس قنادی میرم بعدش انقد سروکله با پارسین میزنم شب مث جنازه میوفتم😂

ماکه امروز پارک بودیم

سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۲ سالگی
اولین روز از شیر گرفتن به پایان رسید😁
صبح که دیگه بیدار شد اخرین وعده ی شیرشو خورد
بهش صبحونه دادم بعدش هی نق زد که شیر میخوام سر سینم چسب برق زدم گفتم می می اوخ شده درش اوردم نگاهش کرد گفتم بیا دست بزن ببین اوخ شده دیگه رفت اون طرف نشست و باز نق نق کرد تصویری زنگ زدم مامانم یکم حرف زدیم با مامانمم دردودل کرد که می می اوخ شده بهشم نشون دادیم😀
خلاصه بهش میوه دادم خورد یه یک ساعت بعدش نهارش دادم و از خونه رفتیم بیرون خونه مادر شوهرم اونحا هم چند بار نق زد که شیر میخوام گفتم می می اوخه یکم که نق زد بعدش بهش یه خوراکی یا میوه میدادم
بهتر میشد یادش میرفت دیگه عصرش خیلی داشت بهونه میگرفت بردمش تو حمام اب بازی کرد یه نیم ساعتی سرش گرم شد اومد بیرون تا یکی دو ساعت اوکی بود باز شروع کرد ارونحا اومدیم بیرون رفتیم خونه مامانم(خونه ی مادر شوهرم و مامانم به هم نزدیکه)دیگه اونجا یکم بازی کرد بستنی خورد قبلشم بهش شام داده بودم
تا ۱۲ که اومدیم خونه اومدیم تو اتاقش یکم با اسباب بازیاش بازی کردیم دیگه گفتم بخوابیم هی می می کرد گفتم اوخه گیجه خواب بود دیدم خیلی نق میزنه توی عصاری خوریش میوه ریختم اومدیم توی تشکش یکم اونو خورد یکم زدم پشت کمرش و خدا را شکر خوابید
حالا دلسا وسط شب بیدار میشد همیشه ببینم امشب چی میشه🤦🏻‍♀️
انشالله بگذره زودتر
سینه هامم سنگین شده یه بار دوشیدمش باید برم یکم دیگه بدوشمش که سبک بشه کمی