اتفاقا اون روز مهمونی بودیم دخترمن داشت با دختری که تقریبا ۸ سالش بود بازی میکرد بهو دیدم مامانش دستاشو باحالت تهدید داره به دخترم میگه نبینم بیای این طرف رفتم جلو دست دخترمو گرفتم گفتم اگه نمیخوای با بچت بازی کنه به خودم بگو حق نداری بچه منو تهدید کنی
برخورد میکنم باهاش
من نگاه نمیکنم کی هست بهش میگم بچه من مادرو پدر داره اگه کار اشتباهی هم کرده باشه تو حق نداری حتی بهش بگی کاراشتباه بوده
باید بیای به من یا باباش بگی اگه ما صلاح دیدیم بهش میگم اگه ن توحق دخالت نداری
خداروشکر قبل من شوهرم همون لحظه میرین ب طرف دیگ ن سلام ن خدافظ🤣🤣
جرش میدم 🙂
دهنشو سرویس میکنم بدون هیچ مکثی
وای من حتی شوهرم به شوخی بلندتر صداش کنه جرش میدم
میرینم سرش
اولابایدببینی اون یه بزرگترکی بوده؟
با اون بزرگتر بد رفتار میکنم که دیگه به خودش اجازه نده با بچم دعوا کنه
بهم بر میخوره لپ هام قرمز میشه و دیگ چشم تو چشم با طرف نمیشم و نگاهش نمیکنم میفهمه دوست دارم پاره کنمش🤣در همین حالت جنگ زیر پوستی میرم بچمو میارم پیش خودم و سرگرمش میکنم
من میگم کاری اشتباهی نکرده
حق نداره
نشون میدم که ناراحت شدم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.