۷ پاسخ

وای من که صد سال دیگه به بچه دوم فک نمیکنم خیلی سخته بچه بزرگ کردن

واسه سنشه
کم کم همه چی دارن یاد میگیرن

پسر منم خیلی خودشو میزنه تا میگیم تو شروع میکنه ب خود زنی کردن نمیدونم چیکار کنم دبگع

یه دوره ای دارن، میگذره، فقط باید بدونی تو چه موافعی چه واکنشی نشون بدی

نه عزیزم نمیمونه
واسه سنشه و این دوره باید بگذره
دخترمنم خیلی عصبی شده جیغ میکشه

دقیقااااا پسر منم، و تاپیک هم زدم حتی
واقعا بعضی وختا خجالت زده میشم

بچه ها تو یه سنی یه اخلاق خاصی دارن
دختر منم دست و دلباز بود چند ماه پیش الان به هیچ کس چیزی نمیده

اگه زیاد حساسیت نشون ندی یادشون میره چیزای جدید یاد میگیرن

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
من وقتی زایمان کردم
شوهرم ده شب پیشم بود کلا بد رفت خونه روزا که سر کار بود تا عصر ۷.۸ میومد شبا میرفت خونه ...واسه آزمایشات هم با پدرم با بخیه شکم میرفتم..
تو شرایط سخت کنارم نبود الان میگه بچه دوم گفتم خیلی همکاری کردی ک ب بچه دوم فکر میکنی ...ولی از ۶ماهگی شبا همش نگه داشت شیر میداد تا ب الان شبا بیدار میشه نگه میداره تو طول روز انرژی من میره ...دوماه اول ک نخوابیدم
پسرم کولیک شدید داشت خیلی سخت گذشت...یه شکم گنده و آویزون ک ارکی میدید میگفت یکی دیگه تو شکمت هست ...تعریق زیاددد ک هرچی مام میخریدم چ ارزون چ گرون تاثیر نداشت ...بیکینی سیاه و زیر بغل سیاه ۶ ماه زمان برددخوب بشه مثل اول بشم...موهای سیم اسکاچ ک دوماه بد زایمان رفتم کراتین چون خیلی روحیم رو باخته بودم ..مادر و پدرم کنارم بودم تا ۴۰.۵۰ روز اونجا بودم ..به بچه خودم حسادت میکردم و همش گریه ...هیچ کدوم از لباس ها بهم نمیخورد ...چقد سخت گذشت...اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران اصلا....باز خداروشکر ک گذشت...تجربه های شما چی بود؟؟؟