خب بیایین از زایمانم بگم من دیروز صبح رفتم معاینه تحریکی همون موقع دردام شروع شد شب ساعت یک رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت سه سانتی من برات باز ترش میکنم برو راه برو سه و نیم بیا من رفتم راه رفتم خیلی درد داشتم هی می‌گرفت ول میکرد خلاصه ساعت چهار بستری شدم رفتم داخل ماما همراه هم اومد کمکم کرد ساعت پنج صبحی ب دنیا اومد ولی خیلی درد کشیدم تو همین دو سه ساعت قشنگ مردم تا ب دنیا اومد بخیه هم پنج تا خوردم اینم عکسش فقط الان ک اومدیم خونه مک نمیزنه شیر بخوره خیلی ناراحتم میترسم قندش بیفته

تصویر
۲۵ پاسخ

ماشالله چقدر نازززره ری اکشن دلوین چطور بود😅

وایییی جوجه ❤️🥹مبارکه عزیزم قدمش پر خیر و برکت باشه ❤️

مبارکه قدمش پر خیر برکت باشه خیلی خوشحال شدم که زایمان کردی😍

مبارک باشه
تلاش کن بچه ها اول سخت سینه رو میگیرن

همتا هم شب اولی همینجوری بود مک نمیزد مامانم داخل شیشه شیر بهش آب قند داد روز بعد خودد

ماشاالله 😍

خیلی منتظرم بودم نی نی ببینم بدنیابیاد🫶🏻😊

ماشالله بهش.
خوش قدم بشت برات .
نوم خدا .
زیرسایه پدرمادربزرگ بشت ایشاالله ♥️♥️

اوخودااا چقدر نازه فداش بشم گل پسری.
خدا حفظش کنه 😘😍😍😍

ای خدا ماشالا بهش هزار ماشالله قدمش هم مبارک باشه

قدمت مبارک فسقلی خوش اومدی🥰

شما برا زایمان کدوم بیمارستان رفتین بندر‌...منم به امید خدا میام بندر و ماما همراهتون میشه معرفی کنید بهم...واینکه هزینه ماما چقده

عزیز دلم نازی...خدا حفظش کنه..

ماشالله خدا حفظش کنه
شیر خشک بده بهش اگه شیرت کمه
بیدارش کن شیر بده زردی نگیره یه وقت
خودت خوبی الان
دلوین کجاست

معاینه تحریکی دردش چطوره؟ چقد طول میکشه

خداروشکر بالاخره ب دنیا اومد
منم باید یه معاینه تحریکی برم راهی نداره

خیلی برات خوشحال شدم خوش قدم باشه ان‌شاءالله زیر سایه پدرمادرش و امام حسین نگهدارش
انگاری خواهر خودم زایمان کرده😍😍😍

قدم نو رسیده مبارک باشه خدا حفظش کنه عزیزم
معاینه ی تحریکی درد داره

عزیزمممم خوش قدم باشه
شیرتو بدوش با سرنگ آروم بده بخوره اگه نگران قندشی

ولی در کل باید عادت کنه به سینه و مک زدنش قوی بشه، آروم با ی انگشت اطراف دهنشو ماساژ بده

عزیزمم مبارکه قدمش پرخیرو برکت خوشحال شدم زایمان کردی😍🧿🥹

ماشالا عزیزم ، حتما بذار رو سینت شاید بخاطر فکش هس ،کنار گوشش ماساژ بده تا مک بزنه

آخی عزیزم مبارکه... چقد شبیه دخترته.
چند کیلو بود؟

قدم نو رسیده مبارک
نامدار باشه🧿💙🌹

قدمش پر خیر و برکت
چه زود مرخص کردن

شیر خشک بده ک هم زردی نیاد سراغش هم قندش افت نکنه

مقالات مرتبط

تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری از زبان یک مادر مجرد روانشناس
تجربه والدگری از زبان یک مادر مجرد روانشناس
شیر خشک درست شده تا چند ساعت قابل استفاده است
شیر خشک درست شده تا چند ساعت قابل استفاده است؟
والدگری یک پدر کارآفرین
تجربه والدگری از زبان یک پدر کارآفرین

سوال های مرتبط

مامان ارسلان مامان ارسلان ۲ ماهگی
رفتم معاینه .نامه بستری داد .زنگ زدم ماما همراه گفت ساعت ۶ بیا گفت راه برو تا اون موقع بعد بیا هر دوهم ماما .هم دکتر گفتن تا شب ب دنیا میاد
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان 👶🏻بلوط🤩 مامان 👶🏻بلوط🤩 ۱ ماهگی
دیگه راه میرفتم درد می‌گرفت گاهی مادرم موقع انقباض کمرم سفت می‌گرفت گاهی خواهرم🥺از من می‌شنوین توروخدا ی ماما همراه بگیرین
خلاصه اینم بگم ساعت شیش صبح بود ک رفتم بیمارستان
بد آنقدر میومدن معاینه میکردن میگفتن همونی
بد میگفت برو ناهارتو بخور داخل حیاط بیمارستان قدم بزن یک ساعت بد بیا معاینه بخدا نگم آنقدر درد داشتم آنقدر درد داشتم فقط خدا میدونه رفتم بزور داخل حیاط بیمارستان یکم قدم میزدم هی درد می‌گرفت ول میکرد دیگه داخل همون حیاط دراز کشیدم همسرم مادرم مادر شوهرم آبجیم پیشم بود اونا آنقدر ترسیده بودن
بیا پارت بعدی
مامان پسرا🥰 مامان پسرا🥰 روزهای ابتدایی تولد
اینم گل پسر من 😍 ان شاءالله قسمت همه چشم انتظارها🍀
اومدم از تجربه دومین زایمانم بگم
عصر ۳/۲۷ دل‌درد داشتم چون آب دور بچه کم بود رفتم نوار گرفتم گفت خوبه معاینه هم کرد گفت سه سانتی یک ساعت راه برو بیا برای بستری
من و شوهرم تنها رفته بودیم وسایل هیچی نبرده بودم از قبل آماده کرده بودم گذاشته بودم پیش مامانم زنگ زدم به مامانم گفتم وسایل بردار بیار خلاصه بستری شدم اوایل هر ده دقیقه دردام می‌گرفت نفس عمیق میکشیدم و فوت میکردم دیگ درد ها شدن هر پنج دقیقه مرتب منو موقع درد معاینه میکردن از ساعت ده شب که دردا هر پنج دقیقه شد ساعت ۱ و بیست دقیقه من بردن اتاق زایمان راضی بودم خودمم اصلا جیغ و داد نکردم خیلی همکاری کردم..
ساعت یک و نیم شب تاریخ۱۴۰۴/۳/۲۸ دنیا اومد با وزن ۳۱۰۰
مشاهده ۵۶ پاسخ دیگر
مامان هایلین💛لیا مامان هایلین💛لیا ۳ ماهگی
بعد از ظهر رفتم پیش ماما همراهم معاینه تحریکی کرد گفت راحت دو سانتی الان از ساعت ۷ تا الان یکم درد دارم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان مهیار💙 مامان مهیار💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان همتا،یزدان مامان همتا،یزدان روزهای ابتدایی تولد
خانم امدم از تجربه زایمانم بگم
پارت اول
صبح چهارشنبه برای چکاب هفته رفتم بیمارستان پیش دکتر که نبود درمانگاه تعطیل بود رفتم اوژانس مامایی معاینه کرد گفت طوری معاینه بشی که فردا زایمان کنی معاینه شدم خیلی درد داشت باز نبودم ،سونوگرافی رفتم گفت بچه یک هفته کوچک بعد نوارقلب خوب بود ماما گفت بیا بخواب بیمارستان با آمپول فشار بچه دنیا بیاد من گفتم نه هروقت درد داشتم میام
امدم خونه یک ساعت بعد کم کم دردم شروع شد هر نیم ساعت منظم نبود
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
تو بارداریم خیلی پیاده روی داشتم خیلی زیاد چند روز هر دفعه پنج ساعتی پیاده روی میکردم با یه ماما آشنا شدم بهم ورزش داد با اینکه سی و شش هفته ورزش رو شروع کردم ولی خیلی مفید بود سی و هشت هفته معاینه شدم کاملا بسته بودم همون هفته بازم کلی پیاده روی کردم شیاف گل مغربی گذاشتم سی و نه هفته که شدم ماما گفت بیا معاینه تحریکی کنم رفتم مطب گفت دو سانتی برو پله پایین بالا شو بیست دقیقه بیا ببینم پیشرفت داری یا نه پله رفتم بعد چندتا ورزش داد انجام دادم همونجا تو مطبش باز معاینه کرد گفت سه چهار سانت شدی همینطوری ادامه بده برو خونه دردات خیلی شدید شد زنگ بزن من بیام باهم بریم بیمارستان ساعت پنج از مطبش اومدم بیرون ساعت هشت شب دردام پشت سر هم شدن خیلی شدید داشت گریم می‌گرفت رفتیم بیمارستان ماما خودم معاینه کرد گفت هشت سانتی رفتیم اتاق زایمان آمپول فشار زد و گفت دردت که گرفت زور بده بردم سرویس کمرم رو آب داغ می‌گرفت فول شدم همینطوری کنارم بود راهنمایی میکرد کیسه آبم رو خودش پاره کرد خیلی تهوع داشتم دائم حالم بهم میخورد می‌گفت حالت رو بد نکن زور بده و اینا خلاصه ساعت هشت رفتم ساعت ده زایمان کردم بخیه هم خوردم چون یبوست داشتم اگر یبوست نداشتم خیلی راحت تر بودم من خیلی راضی بودم ماما همراه خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان چشم عسلی✨ مامان چشم عسلی✨ روزهای ابتدایی تولد
خب بیاین از تجربه زایمانم براتون بگم....زایمانم طبیعی بود...هفته پیش همین موقع لکای قهوه ایی دیدم ترسیدم و سریع رفتم دکتر.منو معاینه کرد گفت رحمت اماده زایمانه ولی هنوز یه سانتی...نه دردی داشتم نه هیچی بلافاصله نامه زایمانمو زد...رفتم زایشگاه ساعت هفت شب بستری شدم....بهم سون وصل کردن تا به چهار پنج سانت برسم....گزاشتن سون مثل معاینه لگن خیلی درد داشت....گزاشتن ساعت دوازده شب پنج سانت رسیدم...با یه عالمه درد و سختی...بعدشم امپول فشار و اینا...درد کشیدم تا ساعت چهارو نیم صب زایمان کردم....ولی اگه برگردم به عقب بازم انتخابم زایمان طبیعیه....درسته خیلی وحشتناک بود اما خیلی راضی بودم....اینم بگم ماما همراه خیلی کمکم کرد اگه اون نبود من ب اون راحتی فول نمیشدم...و دکتر خودم تا وقتی فول نشی و سر بچه دیده نشه نمیاد بالا سر....
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان دلوین مامان دلوین روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان طبیعی
پارت دو
خلاصه مارو بستری کردن ساعت هشت و نیم بهم نصف قرصی دادن خوردم
بعد از خوردن قرصع بالا آوردن من شروع شد یه ربع بعد اومد بهم سوند وصل کرد و کیسه ابمو سوراخ کرد و سرم وصل کرد ب رحمم گفت این همون امپول فشاره کم کم دردای پریودی اومد سراغم و کمرم میگرف مامانم با روغن سیاهدانه ماساژ میداد
ساعت ۱۱شد و من هی درد میومد سراغم و میرف دوازده شد اومد معاینه کرد ۳سانت بودم باز هی درد داشتم و فشار میومد ب مقعدم و همچنان بالا میاوردم و همش میرفتم دسشویی ساعت یک و نیم دردام بیشتر شد جوری ک میگرف جیغم میرف ت هوا اون موقع ۵سانت بودم و باز بالا میاوردم تا ساعت پنج همین بودم ساعت پنج عصر اومد معاینه کرد گف کم‌کم داری فول میشی دکتره اومد بالا سرم و هی میگف وقتی درد میاد سراغت فشار بیار ب مقعدت انگار یبوستی و میخایی مدفوع کنی همچنان من زور میزدم و بالا میاوردم
بچه که اومده بود تا کانال زایمانی من از طرف لگن راست باز نشده بودم چون تو بارداری زیاد به پهلو راست میخابیدم دکتر گف همکاری کن دوتا زور محکم بده
منم کم کم داشتم زور میدادم و تشنج کرده بودم و فشار ب قفسه سینم میومد خلاصه با اون دو سه تا زور محکم بچه نیومد و گیر کرد ت لگن راست و برش زدن تا بچه دنیا اومد و منم ۴۰,تا بخیه خوردم و الان که میخام راه برم یا وایسم تنگی نفس دارم و تپش قلبم بالا می‌ره
بچمم ساعت پنج و نیم عصر با وزن۳۲۰۰ به دنیا اومد
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان هانیس✨🍓 مامان هانیس✨🍓 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بالاخره منم بعد۲۰روز وقت کردم تجربه زایمان بزارم براتون من ۳۸هفته و ۲روز بودم بدون هیچ دردی رفتم پیش ماما خصوصیم که معاینم کنه ساعت ۶غروب رفتم پیشش معاینه شدم ساعت۷غروب درد گرفتم ولی دردام منظم نبود میگرفت و ول میکرد ولی فاصله بین دو درد زیاد بود همش با ماما در ارتباط بودم میگفت فعلا نیا تا دردات منظم بشن خلاصه دیگه همینطوری درد داشتم و داشتن شدید تر میشدن تا ساعت۳صبح که ماما زنگ زد گفت بیا بیمارستان.
رفتم بیمارستان دوباره معاینم کرد گفت برو ۲ساعت پیاده روی کن بعد بیا
ساعت۶صبح با دردای نا منظم بستری شدم بیمارستان البته بگم اینو دردام خیلی قابل تحمل بودن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
از تجربه زایمان طبیعی م بگم
۳۸هفته و ۵ روز بودم دهانه رحمم بسته بود
شروع کردم پیاده روی یک ساعته ورزش اسکات و اردکی راه رفتن روزی بیس دیقه
دوبار رفتم کوه
۳۹هفته ۴ روز بودم رفتم معاینه تحریکی بشم ماما گفت ۴ سانتی خودت برسون بیمارستان
درد نداشتم اصلا حتی درد ماه
ساعت ۸ شب رسیدم بیمارستان معاینه و پرونده و آن اس تی اینا ساعت ۱۱و نیم شب بستری شدم با گاز بی دردی زود فول شدم یک و نیم شب دخترم به دنیا اومد
بیمارستان کاشانی زایمان کردم بخیه هام و هم عالی زدن تو قبلی نمیتونستم بشینم الان راحتم فعلا
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
🩷مامان دخترم🩷 🩷مامان دخترم🩷 قصد بارداری
حدود ساعت ۶ عصر بود که احساس انقباضات و یکم درد کمر داشتم تایم گرفتم هر ۵ دقیقه یک بار بود شوهرم رو فرستادم سرکار و خودم رفتم خونه مامانم دردام کم کم بیشتر شد و تو خونه مامانم موندم تا شوهرم اومد و ساعت ۱۲ شب رفتم بیمارستاندکتر معاینه کرد گفت ۲ سانت هستم برم خونه تا صب و زمانی که دردام به هر ۳ دقیقه یک بار رسید بیام و دهانه رحمم ۳ بشه تا بتونن بستری کننمنم برگشتم و تا ۵ صب راه رفتم تو خونه دردام زیاد شد و به ۳ دقیقه رسید و ساعت ۵ صب رفتم بار معاینه شدم گفت هنوز ۲ سانتم
خدایا شکرت خدایا شکرت قصد بارداری
#زایمان طبیعی
خب تا بچه خوابه من بیام تجربه ام و از زایمان طبیعی بگم
من سه روز بود هر جا میرفتم یه چیزی میگفتن برای دهانه رحم یکی می‌گفت یک سانت یکی می‌گفت سه سانت یکی می‌گفت چهار سانت
خیلی درد داشتم اومدم بیمارستان هفده شهریور که معاینه کردن و گفتن دو ساعت راه برو بعد بیا رفتم و برگشتم بستری کردن منو
رفتم تو زایشگاه درد خیلی زیاد شده بود هر پنج دقیقه یه بار ۴۰ ثانیه می‌گرفت باز هر سه دقیقه دیگه آخرش شد هر دو دقیقه
مامان ماهلین✨️❤️ مامان ماهلین✨️❤️ روزهای ابتدایی تولد
خب خانما تجربه زایمان طبیعیم رو میگم...
پریشب درد داشتم ۸ ۹ دقیقه یکبار می اومد ول میکرد ولی زیاد نبود گفتم حتما کاذبه دیگه صبحش خوب شدم عصری بازهم درد داشتم دیگه دیروز رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۳ سانتی برو بیمارستان منم باور نمیکردم ساعت ۲ شب رفتم بیمارستات دو تا ماما گفتن دوسانت هم ب زوری😂😂دیگه رفتم خونه بخاطر معاینه تا خود صبح ۵ ۴ دقیقه یکبار درد داشتم و اصلا نخابیدم صبح امروز ساعت ۱۱ رفتم دردام شدید بود ولی بازهم ۲ سانت دیگه ماما دزدکی کیسه ابمو پاره کرد گفت پیش همکاران بگو خودش پاره شده بستری شدم از ساعت ۱۲ تا ۳.۵ ب زور شدم ۴ سانت دردام ی هویی می اومد شدید بود ولی چون میرفت و ول میکرد قابل تحمل بود زیاد زور نداشتم پیاده روی کنم ولی مدام رو پا بودم و خم میشدم لگنمو چرخش میدادم بعد نیم ساعت یه هویی گفتن فول شدی زور بزن و این مرحله برا من سخت بود یک ساعت تمام زور زدم گل ب روتون ۳ بار مدفوع کردم سر بچه کاملا مشخص بود ولی نمی اومد پایین بچه م دیگه دور از جونش داشت خفه میشد هی میخاستن بخیه نخورم ولی دیگه برش زدن و بچه اومد حالا من خندیدم گفتم آخیش تموم شد ولی جفت مونده بود پاکسازی رحمممم و کلا درد داشت بعدش هم مرحله زور زدن یکم درد داره واقعا ولی خب مجبوریم تحمل کنیم....
پارت بعدی بقیه شو میرارم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر