۷ پاسخ

منم چن ماه پیش همین مشکلو داشتم یکی پسر داداشم دوسالو نیم بزرگتراز سامیار همش توخیابون مامانش دردسر نداره داداشم رسید بشون پسر منو زد بعد پسرم گفت اون لخت شده بود هرچی ب من گفت لباسمو درنیاوردم بعد اونم مراقبم ب زن داداشمم گفتم زیر بار نمیره داداشم اصلا میگه تقصیر پسرته گفتم پسر من ک ن دوستی داره ن بیرون میره بدون من

والا من بچه داداشم ب پسرم دس زده بود اومدیم خونه پسرم گفت ب زن داداشم تذکر دادم بچش چیکار کرده خوشبختانه خود داداشم وزنش دنبال بهونه بودن برا قطع رابطه من اصلا نمیتونم قبول کنم مادرم همش مبگف حالا بچه بودن گفتم باید بابچش صحبت کنه اگاهش کنه پسرش کلاس سومه شاید تومدرسه اتفاق بدی پیش بیاد اونوقت چی

نمیدونم گلم
دوس داره لمسش کنه
ولی هشت سال زیاده دیگه
باید آگاه باشه اینکارو نکنه
مادرش باید پیش مشاور بره وگرنه براش عادت میشه

حتما جیش داره

من علتشو نمیدونم فقط تنهاشون نزار اصلا

وای منم امروز یه پیام تو گهواره دیدم خانومه از اینکه تو بچگی بهش دست درازی شده گفته بود.میگفت مراقب بچه هاتون باشید اینقدر باهاش خوب باشید حرف بزنید مراقبش باشید بهش یاد بدید قبل از اینکه دیربشه .منم ازدخترم اومدم سوال پرسیدم چون سرکارمیرم خیلی پیش بقیه میذارم گفتم کسی تا حالا اذیتت کرده مثلا جای خصوصیتو بخواد ببینه یا لمس کنه ....گفت نه فقط فلانی اسم پسر دختر داییم که هشت سالشه اعصابم بهم ریخت دیگه هرچی پرسیدم چیزی نگفت بعد از خواهرزادم که ازدخترم کوچیک تره پرسیدم بادست نشون داد گفت به پشتمون دست میزنه.

عزیزم چقدر تو شرایط سختی قرار گرفتی
من تجربه ندارم
ولی باز با خواهرت صحبت کن
بچه رو آگاه نکنید به روش نیارید حساسش نکنید با هم صحبت کنید ببینید چطوری میتونید این قضیه رو حل کنید ببینید اون پسر بچه خودش چقدر اطلاعات داره مامانش صحبت کنه

سوال های مرتبط

مامان آلا مامان آلا ۴ سالگی
سلام مامانا
ی مسئله ای برام پیش اومده لطفا نظر بدین من دیشب تا صبح نخوابیدم از بس فکرم درگیر بود
دیشب ما خونه مادرشوهرم بودیم با خواهرشوهرا و. بچه هاشون
پسر خواهررشومرم کلا بچه ناسازگاری ی مدت هم قرص می‌خورد و دکتر روانشاس میرفت با مامانش دیشب بحث می‌کرد و ی چیزی میخواست ۱۱ سالشه
اونم میگفت نمیدم ی دفعه شوهرمو بلند شد دستش گرفت با حالت بد که چرا با مامانت اینکارو میکنی و بی ادبی و....دختر من فقط جیغ می‌زد همه بلند شدن جداشون کنن منم رفتم جلوی شوهرمو گرفتم جداشون کردم هلش دادم داد زدم سرش که برو بیرون ب تو چه ربطی داره تو بچه خودتو تربیت کن ب تو ربطی نداره اون بچه پدرو مادر داره دختر خودتو نگاه کنه بچه ام میلرزید فقط داد میزد واقعا عصبانی شده بودم کلا همسر من ب همه چی کار داره تو خانواده ماهم از این کارها میکنه
خواهرشوهرم حالا میگه تو بزرگش کردی داداشم میخواست پسرمو ادب کنه منم گفتم تو هیچی نگفتی من اگه جات بودم داداشم ب دخترم ی چیزی میگفت میخوابوندم زیر گوشش به داداشت چه ربطی داره بچه رو پدرو مادر ادب میکنن داداشت خیلی زرنگه بچه خودشو تربیت کنه بدهکار هم شدم
شما جای من بودین چی میکردین عکس العملتون چی بود
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۴ سالگی
مامانا پسر من با این کارش عذابم میده موندم چه رفتاری کنم، زور گیره تو مهد اسباب بازیه بچه هارو میگیره یا بازیشونو خراب میکنه، امشب با خواهرشوهرم رفتیم خانه بازی خواهرشوهرم قبلا مهد کار میکرده و دو تا بچه بزرگ داره
امشب با یه بچه دوست شد تو حیاط خانه بازی عالی بود تو پارکم عالیه ارتباط گیریش ولی پای اسباب بازی میاد وسط خیلی بد میشه، تو پارک از کسی چیزی نمیگیره ولی میفهمه تو خانه بازی و مهد اسباب بازیا مشترکه زور میگه.....
دوستش تو یه ماشین داشت اسباب بازیارو میریخت این اقا رفت ماشینو ازش گرفت من دخالت نکردم بار اول یعنی خواهرشوهرم نزاشت گفت تو چیزی نگو بزار از پس هم برمیان
سری دوم رفت خونه ای ک ساخته بود خراب کرد من رفتم گفتم نکن چرا اذیتش میکنی سری سوم رفت خونشو هول داد من از خانه بازی اوردمش بیرون..........
حالا خواهرشوهرم میگه تو حساسش میکنی جلو بچه ها دعوا نکن خب چی کارش کنم بزارم زور بگه بزارم بچه هارو اذیت کنه الان تربیت نشه دو روز دیگه این عادتای زشتش باهاش میمونه من دلسوز بچمم دوست ندارم سر این رفتاراش دوستاشو از دست بده.
مامان نیلی مامان نیلی ۴ سالگی
سلام مامانا دخترم ماه دیگه انشالله میره تو پنج سال .اما وابستگیش به من خیلی زیاده .البته خب منم خودم تو جایی که زندگی میکنم ارتباطاتم کمه از خانواده و فامیل .شوهرمم بخاطر مشغله کاریش نمیتونه زیاد وقت بزاره با بچه حق میدم بهش .منتها دخترمم ازم انتظار بیش از اندازه داره و واقعا افسرده شدم خودم هیچ تفریح و سرگرمی ندارم همش تو خونه ام اما چون دوست ندارم بچم منزوی و غیر اجتماعی بشه سعی میکنم مرتب روزی یکی دو ساعت ببرمش بیرون تابش بدم .تو خونه باهاش نقاشی میکشم و سرگرمش مسکنم همش میگه بیا نی نی بازی کنیم خلاصه که فقط با من وقت میگدرونه من هم واقعا تایم آزادی برا خودم ندارم .هر وقتم بهش میگم مامان خسته شدم نمیتونم بیام باهات بازی کنم همش میزنه زیر گریه و نق و غر وقتی هم میبرمش بیرون تو جمع که میبرمش به خودم میچسبه با هیچ بچه های بازی نمیکنه اصلا انگار بلد نیست شادی و بچگی کنه .چکار کنم خسته شدم .تورو خدا شما بگین چکار میکنید با بچه هاتون