سوال های مرتبط

مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(۱):من روز سه شنبه رابطه داشتم و روز پنجشنبه نوبت زده بودم واسه سزارین کردن‌ چون من خیلی بدنم کم تحمل و ضعیفه جوری که وقتی رفتم‌زایمان کنم‌همه فکرمیکردن یه بچه خیلی‌ ریز قرار بیاد چون خیلی ضعیفم من به هرحال روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح از خواب بیدارشم و بالا اوردم در حین استفراغ کردن دیدم به اندازه یک لیوان آب زرد وقهوه ای رنگ اومد‌ازم فهمیدم کیسه آبم هست و چون رنگش سفید نبود گفتم بچه مدفوع کرده و ترسیدم سریع رفتم نزدیک ترین بیمارستان که دولتی بود و سزارین نمیکردن‌‌و هرچی زنگ‌زدم چون صبح بود گوشی جواب نداد دکترم تقریبا تا رفتم‌ بیمارستان‌کارای بستری رو کردن شد ساعت ۸ صبح معاینه ام کردن و من هیچ دردی نداشتم و یک سانت بودم بعد از معاینه دردام یه کم شروع شد رفتم رو تخت که خوابیدم و نوار قلب میگرفتن دوباره معاینه کردن تقریبا ساعت ۹نیم و هنوز هم یک سانت بودم و بعد دومین معاینه دردام‌ زیاد‌شد میگفتن نفس عمیق بکش دردات کم‌میشه هرچی‌نفس‌عمیق‌میکشیدم انگار نه انگار خلاصه مامانم التماسشون می‌کرد تااینکه بهش گفته بودن براش بی دردی میزنیم و خوب میشه ... بعد از ۴ ساعت درد کشیدن شد ساعت ۱۲ ظهر دوباره معاینه کردن یک سانت بودم و پیشرفتی نداشتم ولی به شدت درد داشتم جوری که خودمو به در و دیوار میزدم منی که خجالتی هستم و صبورم ولی واقعا نمیشد صبوری کرد ساعت ۱۲ که اپیدورال زدن من واقعا آروم آروم شدم بدون هیچ دردی تا ساعت ۲ بعد ۲ دقیقه که از ساعت ۲ گذشت دردا با فشار شدید تری برگشت و دهانه رحم شده بود ۳ سانت خیلی درد داشتم خیلییییییی تااینکه پرستارا دیدن واقعا خیلی حالم بده دوباره شارژ کردن اپیدورال رو ولی اصلا روم جواب نداد و خیلی شدید درد داشتم
مامان ارسلان مامان ارسلان روزهای ابتدایی تولد
مامان ماهان 🩵 مامان ماهان 🩵 ۴ ماهگی
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان فاطمه نورا 🩷 مامان فاطمه نورا 🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲....


❌خلاصه تا ظهر بستری شدم بهم بازم قرص دادن دردام هی منظم تر میشد بعدازظهر هم دکتر خودم اومد معاینه کرد و گفت نسبت به صبح بهتر شدی الان سه سانتی ولی چون شکم اولی باید صبور باشی.... نهایتا تا فردا صبح زایمان میکنی...😞
دردام تا شب وحشتناک شده بود مامانم پا به پام گریه میکرد تو ورزشا کمکم میکرد تا صبح دیگه طاقت نداشتم انقد معاینه کردن دیگه تا نداشتم ۲۴ساعت بود نخابیده بودم...
دوباره قرص زیر زبونی دادن حدودای ساعت یکو دو شد فقط التماس میکردم😭😭😭😭رو چهار سانت گیر کرده بودم....زنگ زدن به دکترم اونم گفت اگه میخای طبیعی زایمان کنی برو خونه تا اثر قرصا بره خودت درد طبیعی بگیری دوباره بیا فقط التماس میکردم منو ببرید سزارین
دیگه همسرم اونجا دعواش شد با پرسنل گفت چقد بدم ببریدش سزارین داره عذاب می‌کشه ولی میگفتن ما قبول نمی‌کنیم شکم اول.... خلاصه با اون وضعیت رضایت دادیم اومدیم بیرون...تو حیاط بیمارستان فقط اشک میریختم😭
مامان دنیز مامان دنیز ۵ ماهگی
تجربه من از زایمان
دوشنبه درد های من شروع شد از صبحش ولی چون قابل تحمل بود نرفتم دکتر شب که شد درد هام بیشتر شد و آبریزش داشتم ساعت ده رفتیم زایشگاه و فقط دوتا ماما اونجا بودن و بعد معاینه گفتن که کیسه آبت نشتی میده و به دکتر زنگ زدن چون دهانه رحمم فقط یک سانت باز بود دکتر گفت بستری نمیکنم .... بعد همون ماما ها که اونجا بودن گفت که برین بیمارستان چالوس و برات خطر نامه و مطمئنیم که کیسه آبت نشتی میده ساعت دوازده ما رسیدیم بیمارستان چالوس و تا ساعت سه اونجا بودم همچنان منو بستری نکرده بودن گفتن ظربان قلب جنین گوش کنیم و میتونی بری مشکلی نیست و دردات فقط ماه دردان و ..... ساعت سه و نیم که داشتن ظربان قلب جنین میدیدن یهو دردم بیشتر شد و کیسه ابم ترکید و مجبور به بستری شدن من تا صبح درد کشیدم و اصلا نخوابیدم صبح بعدش هر ماما و دکتری میومد و معاینه ام میکردن و من خیلی خیلی درد می‌کشیدم هم راه میرفتم هم رو توپ سوار میشدم دکترا که مایعنه ام کردن گفتن لگنت عالی و میتونی طبیعی راحت بدنیا بیاری ولی ساعت 11 گفتن سزارین اجباری چون بچه مدفوع کرده و فلان من رفتم سزارین شدم در صورتی که اصلا مدفوعی نبوده و خیلیی خیلیی عذاب کشیدم و الآنم خیلی درد دارم ولی شیرینه وقتی یه کچلویی هست پیشت
برای همه شما ها آرزو میکنم زایمانی بدون درد داشته باشین
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان عسل و آیهان👶💙 مامان عسل و آیهان👶💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان جواد مامان جواد ۱ ماهگی
پارت دوم
بهم لباس بستری دادن همراهم صدا زدن لباسام بهشون دادم
سنوم چک کردن گفتن ک وزن بچت کمه 2کیلو 750 گرم سنو 37 هفته داده بودم خب خلاصه منو بردن داخل زایشگاه ساعت 8 بهم سرم زدن تقویتی با ان سی تی گذاشتن تا ساعت 10 شب بعد ساعت 10 امپول فشار شروع کردن ولی خیلیییی یواش یواش میرف من ساعت 12 شب تقریبا دردام شروع شد در حد کم پریودی بود 1نیم شب سرم قطع کردن گفتن استراحت کن صبح ساعت 6 امپول فشار دوباره وصل کردن نیم ساعت بعد معاینه کردن 2 سانت بودم نیم ساعت بعد ک ب 3 سانت رسیدم کیسه ابم را پاره کردن و دردام شروع شد امپول فشار بیشتر کردن ساعت 7نیم صبح ب 5 سانت رسیدم دردام قابل تحمل بود ساعت 9نیم دردام زیاد شد بدجور وحشتناک فق راه نجات میخاستم پرستارا خیلییییی کمک میکردن بهم پمپ گاز دادن ک یکم بی حس بشم ولی فایده نداشت خیلییی معاینه تحریکی میکردن خیلییی کمک می‌کرد پرستارا واقعا خوب بودن کمک میکردن بعد بهم امپول تو پام زدن ک روند زایمان زود پیش ببره