باورم نمیشه تو این روز هیچکس کنارم نبود و تنهام🥹
یادش بخیر وقتی داداشم زنده بود همیشه زنداداشم برام نذرم درست می‌کرد اونم خونه خودشون قدرشو ندونستم😔
امروز ک تو این وضعیتم ن مامانم اومد ن خواهرم🥲
میگن مریضی مگ مجبوری نذری درست کنی من خوب شدم فقد معدم درد میکنه اونم قبلا اینجوری بودم حتی تو ماه زمصونم هم معده درد شدید داشتم باورم نمیشه امروز تو این شرایط منو تنها گذاشتن 🫠
صبح ی بار الان هم ی بار الکی زنگ زدن کمک نمیخوای خب من چی بکمممم👀
چند روز قبل بهشون گفتم خواهرزاده بزرگم بیاد پیشم امیر بگیره خودم کارامو میکنم بعد صبح میگه محنا میره خونه مادربزرگش😑
حق دارم ناراحت باشممممم
در حالی که خواهرم هر وقت خواسته بچهاشو آورده پیشم یا من رفتم پیششون😒 وقتی دو هفته پیش پسر خواهر بستری بود مامانم دو بار رفت ملاقاتش بیمارستان 😁
از دیروز ک حالم بد میگم مامان نمیای اینجا میگه نه مریصی میترسم بیام🤣🤣🤣
من دیگ دلم ب چی خوش کنم😔🫶

تصویر
۱۱ پاسخ

بغض کردم با نوشته ات. کاش نزدیک بودم میومدم کمکت بچهامونم باهم بازی میکردن. منم تو وضعیت توام همیشه هواشونو داشتم الان همشون با من بدشدن

با تک تک کلماتت بغضی شدم🥲چون درکت میکنم
تک فرزندم بیشتر مواقع تنها بودم وقتی به همه کمک میرسونی ولی موقع کمک دادن خودشون ازت دور میکنن
ولی اگه نزدیکت بودم خدا شاهد خودمو میرسونم بهت چون حالت درک میکنم میفهمم
ولی تو تنها نیستی امام حسین کنارته ♥️♥️♥️

منم همیشه تنهام از درد دارم می میرم ولی مامانم الان با خواهر و مادرش مراسمات روضه تشریف داره 😔

هه بیخیال شو منم خانوادم همینن گذاشتمشون کنار هر روز دلتنگشونم ولی

مامان منم اینجوریه من که نزدیکشم نه میاد خونه م نه منو دعوت میکنه برم ولی خواهرم که دوره بیشتر از من میبینه

خخخخخ یه ماه پیش بچه های خواهرم بستری شدن مادرم بچه دومی خواهر که مریض بود نگهداری میکرد مثلاً میومد به دخترم سربزنه از دم در حالش میپرسید حتینمی دیدیش.فک کن

خود امام حسین کمکت میکنه نگران نباش

عزیزم هنوزم دیر نشده با زنداداشت مثل دوست رفت و آمد کن بهتر از هم خون هات به دردت میخوره

خدایی دلم گرفت
خدا بزرگه عزیزم تنها نیستی

گلم خسته نباشی قبول باشه عیب نداره ناراحت نباش زمین گرده کار اونام ب تو میفته مگ چه قدر مریضی ک با بچه سخته حداقل میومدن بـه بچت میرسیدت تو کارتو میکردی باهرکسی باید مثل خودش رفتارکنی

خدای توام بزرگه
ان شاء الله ب هیچ کس محتاج نشی

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ سالگی
اول شوهرم پریود مغزی شد ، یک هفته الکی باهام دعوا میکرد غر میزد تو اون حین بچمم اسهال بود و بهونه گیر ، بعد خودم پریود شدم به بهونه پریود سه روز رفتم خونه بابام ، بعد این ویروسه رو گرفتم پدرم دراومد از بدن دردش ، رفتم سرم اینا زدم ، سه روز کامل تو خونه با ماسک بودم بچمو بوس نمیکردم و اینا که نگیره ، ولی گرفت ، یهو تب کرد ، تب شدید که با هیچی پایین نیومد ، مجبور شدیم ببریم بیمارستان ، سرم زدن تا اومد پایین ، بعد آنتی‌بیوتیک داد دکتر بهش که بچه من آنتی‌بیوتیک نمیسازه بهش ولی مجبور بودم بدم تا تبش قطع بشه ، خلاصه دو روز دادم که اسهال شدید شد و پاش به شدت سوخت ، دیگه دیروز روز هفتم آنتی‌بیوتیک رو قطع کردم بلکه اسهالشم قطع بشه وضعیت پاهاش افتضاهه ، تو این حین به شدت بهونه گیر و وابسته و چسبیده به من بود چون از سرم و اینام ترسیده ده بود ، بعد وقتی خودمو بچم مریض بودیم هیچ‌کمکی هم نداشتم چون مامان بابام درگیر کارای خواهرم بودن که متأسفانه نامزدیش به هم خورد و اینا ، اصلا حواسشون یه من نبود ، وقتم نداشتن در واقع
خلاصه این شد که تو دو هفته چهار کیلو کم کردم ، الانم تهوع و سرگیجه دائم دارم با دمیترون زندم
خیلییییی وزنم کم شده ، شوهرم خودش لاغره ، میگه خوب شدی تازه ، ولی خودم میدونم وضعیتم افتضاه شده و نمیدونم چیکار کنم ، بچمم از بعد این ماجراها دیگه جایی نمیمونه که بتونم برم دکتر ، حتی اجازه نمیده درست غذا بخورم ، همش داره بهونه میگیره و بغلمه ، غیر از جسمی ، از نظر روحی و ذهنی هم خیلیییییی خستم خیلی و واقعا نمیدونم چیکار کنم ، خونم خیلی به هم ریخته حتی نمیتونم یا نمیرسم مرتب کنم
دلم میخواد گریه کنم
احساس میکنم دارم خفه میشم همش
مامان پناه مامان پناه ۱۶ ماهگی
سلام خانوما صبحتون بخیر
بیاین درد و دل کنیم من صبح پناه وزن کردم ۷۹۰۰بود انقدر ناراحت و عصبی شدم چند روزه زیر ۸نیومده بود من نمیدونم این ۷طلسم داره چرا این نمیشکنه الان میشه دوسالش تازه میشه ۸طلسم ۸رو نمیشکونه هرچی تلاش میکنم ن وزنشو میره بالا ن حداقل بگم لاغره میره تو قدش قدشم بلند نیست دیروز دونفر دیدم دوتا بچه داشتن دختره تپل بود مادره لاغره انگار ن انگار زایید همسن پناهم بودن شاید کمتر من هرچی تلاش میکنم پناه چاق تر شه یا پرتر شه نمیشه هرچی تلاش میکنم خودم لاغر شم نمیشم من از صبح تا شب هیچی نمیخورم باز چاقم با اینکه قبل بارداری شبیه چوب بودم ولی باز تو بچگی چاق بودم مث اون بچه نمیفهمم خدا با من مشکل داره چیه درک نمیکنم خب مشکل داری با من چرا بچه دادی بخوای منو عصبی و روانی کنی اگ مشکل اصلیت با منه من پنج بار تصادف کردم از پله افتادم هزاران بلا سرم اومد حتی تو حادثه ای ب مرحله ای رسیدم ک تو چندتا تاپیک قبلی گفتم روحم داشت جدا میشد دیدم خب میکشتی انقدر از من بدت میومد مشکل داشتی درک نمیکنم خسته ام میگم میسپارم ب خدا وزنش تغییری نمیکنه
ببخشید اگ زیاد شد🙂