پارت ۵ و آخر
خلاصه وقتی دی م قلب بچم افت کرده ترسیدم و دکتر اومدم بالا سرم و دوتا آمپول پشت سر هم بهم زدم و خیلی شدید شد دردام و دکتر گفت فقط زور بزن موقع دردات و من جونی برام نمونده و بود نمیتونستم همکار کنم ی ماما اومد شکمم فشار داد و یهد احساس مدفوع کردم و گفتن زور بزن ک بچت خفه میشه ...
من تمام انرژی مو جمع کردم طی دو تا انقابض زور زدم و یهو صدای گریه پسرم در اومد و کل درام از یادم رفت😍
ساعت ۱۱ و ۵۰ دقیقه پسرم بدنیا اومد
و اینم بگم من چون همکاری نکردم از داخل پاره شدم ولی از بیرون دو تا بخیه بیشتر نخوردم
ساعت ۱ نیم شب منو بردن داخل بخش و من فقط بخیه هام ی کوچولو میسوخت وگرنه دردی نداشتم ...
و این تجربه زایمان من امیدوارم بدردتون بخوره 🥰

۷ پاسخ

مگ سرم ک باعث درد میشه داخل واژن میزنن؟😐

مبارکت باشه گلم از بخیه هات مراقبت کن حتما اناهیل واناناس بخور

ای جوووونم بلاخره زایمان کردی🤣🤣🤣

سلام‌مامان فرهاد عزیز منم تربتی هستم کدوم بیمارستان زایمان کردی گل

ماما همراه نگرفتی عزیزم ؟

خداروشکر عزیزم بسلامتی فارق شدی ولی چه عجله ای داشتی یجورایی تورو با زور امپول تونستن بچه تو بدنیا بیارن میزاشتی روند طبیعی خودشو میرفت اینقدهم اذیت نمیشدی ولی درکل زایمان طبیعی یعنی درد

من واقعا سکته‌ کردم 🥺این جوری ک تو گفتی نمی‌خوام زایمان کنم 😭

مقالات مرتبط

علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت چیست؟
مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی
گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان و علت آن

سوال های مرتبط

مامان نورا مامان نورا روزهای ابتدایی تولد
* زایمان طبعیی پارت سوم ی نیم ساعتی بعد مامانم ماما اومد گفت حین زور پاهاتو بگیر زور بزن دگ درد هام تموم شدن فقط حس زور داشتم با تمام توانم زور زدم ماما رفت وسایلش اورد گفت پاهاتو بگیر زور محکم بزن هرچی ت بیشتر همراهی کنی زودتر بچه ات بدنیا میاد اگ زور خوب نزنی بچه ات زیاد بمونه خدایی نکرده خفه میشه دگ هرچ توان داشتم زور زدم چند تا زور زدم سر بچه اومد البته قبلش قیچی کرد ی برش داد سرش اومد گفت ی زور دیگه بده جفت بیاد بیرون ی زور زدم شکمم فشار داد جفت اومد بیرون مقعدم خیلی درد داشت
بچه ام ک بدنیا اومد کل درد هام فراموش شدن با اینکه زیاد طول کشد اما خیلی شیرین بود برام نی نی گذاشتن رو سینه ام بعد بردن لباس تنش کنن ساعت سه نیم بچه ام ب دنیا اومد شروع کرد ب بخیه زدن خیلی بخیه خوردم مامانم اومد دستم گرفت برد بخش
مشاهده ۶ پاسخ
مامان H🫀M مامان H🫀M ۵ ماهگی
#پارت پنجم زایمان طبیعی
دیگه شد ساعت ده و من شدم ۹سانت
دیگه احساس میکردم الانه که دیگه اونجام منفجر بشه دکتر هی می‌گفت زور بزن زور بزن داری عالی پیش میری
ولی من دیگه نانداشتم
ولی اینو بگم دردا یکسره نبود
میومد و می‌رفت واین باعث میشد آدم بتونه تحمل کنه جیغ میزدم دیگه نمیتونم دکتر گفت ساعت رو ببین داره تموم میشه
یهو یه دردی اومد جیغ زدم یافاطمه زهرا الان میمیرم دکتر گفت زور بزن
از تیشرت ماما گرفتم کشیدم گفتم الان جر میخورم دارم جر میخورم
گفت جر نمی‌خوری بچه داره بیرون میاد
این حرفش بهم روحیه داد که دیگه داره تموم میشه
دکتر گفت زور بزن با سه تا زور پشت هم پسر من
ساعت ۱۰و ۳۵دقیقه بدنیا اومد
من اصلا پاره نشدم دکتر برا زیبایی چهار تا بخیه زد
مشاهده ۸ پاسخ
مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۴
فقط زور میزدم دیگ همه وسایل هارو آماده کرد اومد برش زد. و گفت فقط زور بزن بعد نیم ساعت فقط زور میزدم. اونم هر دقیقه یکبار با تمام قدرتمم.بهم گفت یکبار دیگ زور بزن زور آخر رو ک‌زدم. سر بچه اومد گفت دیگ زور نزن ک میخام بچه رو بکشم بچه رو کشیدو گفت شاهان بدنیا اومد با دو دور بند ناف گردنش .. نافشو برید گذاشتش رو سینم. من با وجود اون همه درد جیغ نزدم و گریه نکردم ولی بچمو ک گذاشت رو سینم خیلی گریه کردم خیلی. بغلش کردم دستاشو نوازش کردم.
ماما هم داشت چهل دقیقه فقط بخیه میزد. بخیع زد ؤ شاهان هنوز روی سینم بود وقتی تمام شد. ی پارچه انداخت روم و خواهرم اومد چ گفتم شاهانو بردار لباس تنش بده.
مشاهده ۴ پاسخ
مامان 💓حنانه خانم😊 مامان 💓حنانه خانم😊 روزهای ابتدایی تولد
⭕تجربه زایمان من
❌پارت4
هر نیم ساعت با خودم میگفتم دکتر میاد منو عمل می‌کنه
ساعت هفت و نیم صبح شد
دکتر اومد
من کلی درد کشیده بودم و داشتم می‌کشیدم
دکتر رو دیدم گفتم خیلی نامردی خانم دکتر بد قولی کردی وگرنه من نمیموندم اینجا

دکتر گفت عاطفه عزیزم این چه حرفیه
کلی پرستار و ماما و بهیار اومدن تو اتاقم از بس جیغ کشیده بودم
دکتر معاینه کرد گفت فول فول شده
گفتم توروخدا آمپول بی دردی بزنید از دیشب ماما ها قول دادن بزنن ولی نزدن
گفت زنگ زدیم بیارن الان میرسه صبر کن(بازم دروغ گفتن انگار بچه گول میزدن و منم باور میکردم )

همشون دورم جمع شده بودن گفتن زور بزن بچه بیاد بیرون
من فقط جیغ می‌کشیدم
می‌گفتن جیغ نکش
نمیتونستم زور بزنم جونی نداشتم
سرمو میدادم عقب کمرم میاوردم بالا پاهام دراز میکردم جیغ می‌کشیدم
ولی دکتر می‌گفت سرمو بیارم بالا تو سینه ام کمرم بدم پایین پاهام جمع کنم با دستم محکم ران پام بگیرم زور بزنم من نمی‌تونستم

اومدم از تخت پایین رفتم دستشویی دکتر آب رو پام گرفت و من های گریه میکردم
بعد اومدم رو زمین به حالت سجده نشستم دکتر گفت آره کامل سینه تو بچسبون زمین باسن بالا زور بزن نمی‌تونستم

باز گفت جوری بشین انگار رو سنگ دستشویی نشستی و زور بزن اینکارو کردم ولی بازم سخت بود خیلی اذیت میشدم
دوباره اومدم رو تخت
دکتر می‌گفت جوری زور بزن مدفوع کنی
ولی خب من تو طول شب های میرفتم دستشویی زور میزدم دیگه مدفوعی نمونده بود

خیلی داشتم اذیت میشدم
های قسم میدادم که پاره کنید من نمیتونم زور بزنم
گفتن سر بچه بیرون زور بزن من تمام نیرومو جمع کردم و زور زدم و بدنیا اومد بچه ....:)
مشاهده ۸ پاسخ
مامان آتریسا مامان آتریسا ۲ ماهگی
پارت ۵ زایمان طبیعی
خب دیگه سر بچه قشنگ اومده بود توی دهانه رحم و‌گفتن سریع بریم اتاق زایمان
رفتم دیگه اونجا گفتن اصلا زور نزن نفس بگیر هروقت دردت گرفت زور بزن و فشارت رو شکم باشه فقط و جیغ نزن
همینکارو کردم بعد بازم زور زدم
و‌ ی زور دیگه زده بودم اما طولانییی سر بچه اومد بیرون و‌کشیدنش بیرون دیگه همههههه دردام رفت😭اروم شدم و دوتا سرفه کردم جفت اومد بیرون
و‌دکترم امپول بی حسی زد منم از قبل بهش گفتم از داخل بخیم کنن تا بیرون ترمیم شم چون بچه اولم هست و منم تازه ۲۱سالمه دوس نداشتم همینجوری الکی بخیه بزنن دیگه بخیه از داخل تا بیرون زدن ولی بیرون زیاد بخیه نخوردم
خلاصه خیلی خیلیییی خوب بود واقعا بعدش. هیییییچ دردی نداشتم 😍😍😍راضیم واقعا
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان فرهاد مامان فرهاد ۴ ماهگی
پارت۴
ساعت ۱۲ ظهر ک شد ی ماما اومد معاینه کرد و گفت ۲ سانت نیم بازی و بهت دارو تزریق میکنیم ک دردات شروع بشه
ی سروم داخل واژنم گذاشتن و گفتن تا ساعت ۳ طول میکشه ک تموم بشه و وقتی این از داخل بدنت در بیاد یعنی ۴ سانت باز شدی
گذاشتنش داخل بدنم خیلی درد داشتن اما بعدش دیگ دردی حس نکردم
ساعت ۲ ک شد گفتن بلند شو راه برو و کمر تو بچرخون همراهش
و منم تا بلند شدم ازم کلی آب خون ریخت و گفتن طبیعیه بخار سروم داخل واژنت هست
حدود نیم ساعت راه رفتم تو اتاق بعدش خسته شدم دراز کشیدم ساعت ۲ ۵۰ دقیقه سروم از بدنم خارج شد و من انقباض هام در حد ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه بود
از وقتی سروم اومد بیرون ی ماما اومد و گفت هر یکساعت میام معاینه تحریکیت میکنم تا کمک کنه بهت من دردام قابل تحمل بود تا ساعت ۹ شب من همینجوری انقباض داشتم و هی معاینه میشدم و نوار قلب میگرفتن از بچه
تا اینکه ساعت ۱۰ شر اومدم ی آمپول بهم زدن ک بلافاصله بعد اون آمپول دردام ده برار شد و انقاباض ها ب ۲ دقیقه ۵۰ ثانیه رسید ساعت ۱۰ نیم آمدن معاینه یهو شده بودم ۷ سانت و از اون به بعد من فقط داد میزدم و اصلا باهاشون همکاری نمیکردم تا ساعت ۱۱ نیم انقد داد زده بودم ک گلوم زخم شده بود و قلب بچه افت کرده بود
....پارت بعدی
مشاهده ۲ پاسخ
مامان ماهلین🎀🩷 مامان ماهلین🎀🩷 ۲ ماهگی
پارت 3زایمان طبیعییی
من 39هفته .4روز بودم فقط میگفتم ترو خدا بکشید منو راحتم کنید نزدیکای ساعت8شب بود گفتن فاز فعالی بیمارستان رو سر من بود وقتی جیغ میزدمو زار میزدم حص‌میکردم کل ایلام دارن صدامو میشنون 8و نیم دکتر اومد پیش گفت وقتی دردت شروع شد زور برای مدفوع بزن وهمزمان درد ک شروع شد من زور مدفوع میزدمو و اونم معاینه میکرد ساعت8.57بردنم داخل برای زایمان با سه تازور 9دخترم به دنیا اومد از ساعت9تا10ونیم من بخیه شدم یعنی قصابیم کرده بودن...
مشاهده ۶ پاسخ
مامان دلوین مامان دلوین ۴ ماهگی
پارت ۶
بچه اولم همینحوری بود سرش یکم بزرگ بود پاره شدم تا اومد یکی اومد رو لبه تخت دوپا و با دستش فشار میداد رو شکمم خودمم زور ک میزدم نفسم نمیومدم گفتم نفسم نمیاد ول کرد دوباره معایته کرد گفت ن هنوز ۱۰ نشده من هیی زور میزدم اونم فشار میداد رو شکمم دیگه سر یچه دیدن گفتن زور بزن پاهام گرفتم تا تونستم زور زدم ساعت ۶ چهل پنج دقیقه بود ک ب دنیا اومد از داخل بخیه نخوردم ولی بیرون چهار پنج تا خوردم موقع بخیه بهشون گفتم سر کننده بزنین گفتن ن چون بیرونی سر نمیشه اون بخیع میکرد من درد میکشیدم هیی معذرت خواهیی میکرد دخترم اوردن گذاشتن رو شکمم هیی پرسنل نازش میکردن اون ماما همراهی ک میگفت میام مامات میشم اومد بالا سرم گفت زایمان کردی گفتم اره دیگه نمیخوامت 😂
ساعت ۷ بود ک دیگه بردنم ت ی اتاق دیگه و مامان و مادر شوهرم اومدن پیشم ساعت ۱۰ نیم بردنم بخش

اینم از تجربه زایمان دوم ولی زایمان دوم ک همه میگفتن راحت تره واقعا راحت تر بود من وایه بچه اولم خیلی بخیع خوردم و خیلی اذیت شدم
مشاهده ۴ پاسخ
مامان مهرسا ،ماهان💙 مامان مهرسا ،ماهان💙 ۷ ماهگی
بله رفتم اتاق زایمان
خوابوندم رو تخت میگفتن زور بزن اما حس زورم رفته بود
ماما گفت با هر انقباض زور بزن زور که بابام اومد ور زدم ولی حس استخوان سر بچه از داخل خیلی وحشتناک بود
ماما می‌گفت موهاش دیده شد زور بزن
با یک زور دیگه پیشونیش
با روزای بدی سرش اومد
اما موقع رد شدن شونش خیلی سخت بود
و بچه بدنیا اومد
مشاهده ۷ پاسخ
مامان دختر کوچولو🥹😍 مامان دختر کوچولو🥹😍 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی
قسمت دوم
دردام شدید شد و بالا آوردم بعد رفتم اتاق زایمان گفتن آمپول میخوای یا ماسک من زنگ زدم ماما گفت ماسک بگیر منم گفتم اول ماسک ماسک گذاشتم نمی‌تونستم نفس بکشم توش جون نداشتم گفتم آمپول بدید که اومدن معاینه کردن دیدن ۸ سانتم منم دیگه گفتم نمیخواد ساعت ۱۲ شد ماما همراهم اومد یکم ورزش میداد که من نمی‌تونستم خیلی حس فشار داشتم خیلی کم تونستم یه حرکتایی انجام بدم دیگه بعد نیم ساعت شش هفت بار زور زدم و آخر با فشاردادن شکمم و زورام یهو بچه رو گذاشتن رو شکمم و ساعت ۱ بچه بدنیا اومد و تا ۱ و ربع جفت اومد با چند تا سرفه و یکی زور و تا ساعت ۲ داشتن بخیه میزدن
مشاهده ۷ پاسخ
مامان کایرا مامان کایرا ۱ ماهگی
♡
زایمان طبیعی پارت سه✅️
خیلی چشمم به ساعت نبود ، ماما همراهم هم گفت هروقت انقباض داشتی زور بزن و منم به حرفاش گوش میکردم ، موقع زور زدن پاهاتون رو جمع کنین و سرتونو بدین توی سینه و نفس عمیق و بعدش زور بزنین ، داد نزنین فقط زور به بدین به واژن ، که البته به من گفتن مثل وقتی که دستشویی داری زور بزن
خلاصه همین که زور میزدم دوباره ماما اومد معاینه کرد و گفت فول شده بریم برای زایمان ، رفتم روی تخت زایمان و فک کنم ۱۰ دقیقه بعدش دخترم بدنیا اومد ، زور هام خیلی خوب بود و همین باعث شد زود بچه بدنیا اومد ، ماما خودش بهم گفت که میخوام واست بی حسی بزنم و یه سوزش خیلی کم داشت و بعدش برش داد و بعدش دخترم بدنیا اومد ، یهو بچه رو گذاشتن روی سینم 🥺💖 یه حس فوق‌العاده زیبا و قشنگ 🥰😍
واقعا بعد بدنیا اومدن بچه هیچ دردی نداری ، داری ها اما همه چی یادت میره
جفتم هم خودش خارج شد و موقع بخیه زدن هم درد زیادی حس نکردم یه سوزش و درد خیلی کم
مشاهده ۴ پاسخ
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
آمپول زدن سرگیجه شدید گرفتم حالم بد شد پرستارا گرفتن گفت طاقت بیار تموم شد بعد اینکه آمپول تموم شد دردم کم شد دیگ آخراش بود ساعت ۴ نیم بود دردم خیلی شدید شد آمپول هم جواب نداد فقط جیغ میزدم دکتر اومد گفت ۸ سانتی زور بزن داری فول میشی منم نمیتونستم حالم بد بود دیگه دردام یکسره شد نیم ساعت درد بد کشیدم ساعت ۵ دکتر اومد گفت فول شدی دارم سرشو میبینم منم زور میزدم با جیغ همسرم پیشم بود وقتی بدنیا اومد بچرو انداختن رو شکمم تماس پوست با پوست ۱ ساعت موند و دکترم داشت بخیه میزد
اینو خواسم بگم تا وقتش نشه بدنیا نمیاد من ۱ ماه اسیر بودم زودتر بیاد چون اذیت میشدم واقعا برا همتون دعا کردم خانوما اینم از زایمان من
مشاهده ۴ پاسخ
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۶ ماهگی
پارت سوم
وقتی فول شدم دکترا اومدن سرم گفتن هروخ دردت گرفت زور بزن خلاصه منم زود میزدم سر بچه میومد وقتی دردم می‌رفت سر بچه هم بالا می‌رفت تا ساعت ۱۰ اینجوری شد گفتن برو دسشویی حالت نشسته زور بزن چند باری رفتم گفتن بیا تخت خوبه ولی بازم هرچقدر زور میزدم بچه نمیومد بیرون باز می‌رفت بالا بعدش گفتن دیگ باید بچه رو بیاریم بیرون یکی از دکترا دوتا دستاشو کرد واژنمو باز کرد ک سر بچه رو بگیره یکی هم شکممو فشار داد تا سربچه بیاد اومد و بیرون آوردن ولی بچم خیلی کوچولو بود ۲۸۰۰ کیلو بود و اینکه از بعدش بگم خلاصه تا وقتی بچه اومد من مردم زنده شدم بعدش
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان فرشته زمینی مامان فرشته زمینی ۴ ماهگی
پارت پنج
من دیگه نای حرف زدن نداشتم نه قدرتی داشتم نه توانی برای گریه و جیغ زدن
تا دکتر شیفت اومد بالا سرم متخصص بود خیلی مهربان بود
معاینه م کرد گفت ۹ سانتی زور بزن هرچی زور میزدم دکتر شکمم فشار میداد ماما از پایین هر کاری میکردن بچه نمی اومد
شدم ۱۰ سانت دیگه هیچ جیغی نمیزدم توان نداشتم ...
با تمام قدرت فقط زور میزدم و دکتر فشار میداد ضربان قلب بچه اومد پایین دکتر گفت دیگه زور نزن فقط نفس عمیق بکش و اکسیژن زبانم خشک شده بود
دکتر رفت پیش خانواده م گفت آخرین تلاشم میکنم اینبار اگه نشد دیگه باید بری سزارین...
مشاهده ۴ پاسخ
مامان هانا🩷 مامان هانا🩷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت 3
من فقط تو دردا میگفتم یا حسین
ی طرف همسرم دستمو گرفته بود ماساژ میداد ی طرفم ماما همراه نقاط فشاری رو انجام می‌داد اما من از دردا دیگه گیج و ویج شدم نا نداشتم چون صبح زودم اومدم چیزی ام نخورده بودم
دیگه فول شده بودم دکتر شیفت بیمارستان اومد تختو تبدیل ب تخت زایمان کردن منم پاهام بی‌حس شده بود
دوبار بهم گفت زور محکم بزن من زور میزدم ماما هم از اون طرف دستشو فشار میداد رو دلم ک بچه بیاد بیرون با زور دوم بچم اومد ولی چون دلمو فشار داده بودن زورم زدم صدام گرفته بود و گلوم میسوخت. ولی اصلا جیغ و داد نکردم فقط زور زدم
هانا 6 و رب بدنیا اومد و موقع تولد همسرمو بیرون کردن از اتاق
هانا رو گذاشتن رو تخت نوزاد و من همینجور نگاش میکردم
دکترم مشغول بخیه زدن بود دیگه جونی برام نمونده بود صدا زدن همسرم اومد داخل دوتا خرما خوردم و ی لیوان آب میوه
اما خیلی سرگیجه داشتم و چشام سیاهی میرفت
تنها ناراحتیم ازین بابت بود ک دکتر خودم نشد بیاد بالا سرم اما اون دکترم خوب بود.
ولی الان بخیه هام میسوزه و درد دارم
ن میتونم یه قدم راه برم ن میتونم بشینم بچمو شیر بدم
همش دلم برای دوران بارداریم تنگ میشه
روزی ک مرخص شدم اومدم خونه رفتم دوش گرفتم بغض عجیبی گلومو گرفت تو حمام نگاه ب دلم کردم ک دیگه تپل نبود بچه ای نبود ک بهش لگد بزنه😔😔😔
مشاهده ۷ پاسخ