۵ پاسخ

اتفاقا من امروز تو دلم با خودم حرف میزدم میگفتم یکی نمیاد یه سر بزنه ب من ببینه من کجام چیکار میکنم
خیلی دلم پر میشه
بابای خودم تو این 8 سالی که ازدواج کردم انگشت شمار اومده خونم بدتر از اون پدر شوهرم که هنوز بعده 8 سال خونه پسرش نیومده ینی هنوز نمیدونه خونه پسرش چ شکلیه کجا هس اصلن😒

من اگه برمیگشتیم ب قبل هیچوقت قبول نمیکردم بیام شهر غریب
خداروشکر میکنم بابت همه چی ولی واقعا بعضی وقتا آدم نیاز داره تو جمع خانوادش باشه

عزیزم خداروداری توشهر غریب عزیزم منم شهر غرییم ولی دوری زیاد نیس راه دوساعته بازم شوهرم بیکارر نمیشه که منوببره خانوادم ببینم

من شهر غریب نیستم ولی هیشکی پیشم نیست دل منم گرفته
مامانم رفته شهرستان خونه ابجیم اون یکی ابجیمم با شوهرشو دوستاشون رفتن شمال شوهرمم با دخترم رفتن سرکارش دوسه ساعت هنوز نیومدن امسال هیجا نرفتم پسرم یجا نمی‌مونه نمیتونم همش دنبالش باشم🥺

دقیقااا😢😢😢

سوال های مرتبط