دیشب یه جا رفتیم هیئت، خیلی فضاشو دوست داشتم، همه بچه های هم سن دختر من بغل مادرشون نشسته بودن ولی من فقط دنبالش بودم، آخرسرم مجبور شدم بلند شدم، خیلی عصبی و کُفریم کرد

پسر منم همینه. دیروز رفتم روضه خونه خالم همش دنبالش بودم. البته بچه من از همشوون کوجکتر بود

من الان نزدیک چهار ساله که نرفتم چون بچه هام شیر به شیر بودن واقعا اذیتم میکنن🙁

منم بخاطرع همین نرفتم بخدا
بچه هایه بقیع رو ک میبینم آروم نشستن بچه ی من اون موقعه یاشیرمیخاد یاگریه می‌کنه یا میگرده

دقیقا برا همین منم ی شب رفتم روانیم کرد

منم بخاطر همین امسال جای نرفتم