۱۳ پاسخ

ای جونممم
من که خداروشکر علی جونم هنوز حرکت کردنو بلد نیس
میبرمش با خودم
نوبتی میگیرنش دورش میدن
اصلا رو زمین نمیمونه ک بخواد غر بزنه😅😅

سلاممممم عزیزم
وای من بخورم این بچه رو
بلههههه فائزه جان صبرررررر بنما یک سال بعد حسرت این روزا رو میخوری چون الان باز به حرفت گوش میده سال بعددددد سرویس خواهی شد😆😆

خواهر من چی بگم اون روز شوهرم گفت میخوای ببرمت شاه چراغ گفتم وای ارهههه
خلاصه تو راه ی هیعت دیدیم نفس با صدا مداحی می‌رقصید قمبل میزد دست میزد گفتم ارش برگرد آبروم می‌ره 😵‍💫😬🫥

تجربه ثابت کرده هرجا تعریف کردم یا حتی تو مغز خودم اومده قشنگ برعکس شده 😂

سلام عزیزم
وای گفتی 😵‍💫 دختر من که همش می‌رفت این ور اون ور و من اصلا متوجه عزاداری اینا نبودم ، میخواستم بیارمش بنشونم خانوم جان رسوایی میکرد که نبر
دیگه دوسه شب بیشتر نرفتم 🫩🫩🥲

کسی از بچه توقع نداره بزار راحت باشه

من امسال اصلا‌میجد نرفتم بخاطر این قضیه ..امیدوارم سال بعد اگه عمری باشه و این بچه دیگ شلوغ نکنه بتونم برم

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

دختر من بدوبدونمیکنه از اول مراسم بامداحی نینای میکنه تااخرش ای دخترام فهمیده بودن هی بشمیگفتن نورا قر بده اینم قرمیداد براشو شرف برامون نذاشته

وای دقیقا ماهم ی شب مهمون بودیم سمت خانواده شوهرم همه از رایان تعریف کردن چقدر اروم حرف گوش‌کنه منم گفتم اره همیشه اینجوری این‌حرفا
به خداوندی خدا از بس ک شیطون شد همه جا خونرو دور زد منو خواهرشوهرم فقط بهم نگاه میکردیمو میخندیدیم تا ی دقیقه قبل اروم بود یهو شیطونیش گل کرد🫩😑

عزیزم بچها همینن دیگه غیرقابل پیش بینی هستن منم شبای آخر همش دخترم وبین مردم جمع میکردم والا با خجالت😅
عزیزم من دنبال شلوارک جین یا کتان هستم واسه دخترم میشه اگه از پیج گرفتی بهم معرفی کنی لطفا🌱

😂😂😂

وای وای دختر منم این چند شب گوش به فرمانش بودم تا یه موقع جیغ نزنه و گریه نکنه
یه عالمه خوراکی می‌بردم و گوشی هم میدادم دستش
بد عادت شده قشنگ 🤦‍♀️

سوال های مرتبط

مامان 🍼مرسانا جان 🥣 مامان 🍼مرسانا جان 🥣 ۲ سالگی
من نمیدونم بخاطر فلفل زیاده که سر مرسانا خوردم نمیدونم سر چیچی این بچه انقد پر جنب و جوشه ماشاالله
مثل ادم که فلفل بخوره نمیتونهدیهدجاوبنددبشه ها همونجوریه
غذا میخواد بخوره دوره خونه میدوه من دنبالش میخوره ها نمیگم نمیخوره فقط گوشت منو اب میکنه تا بخوره دور خونه میدوه منم بدو بدو هم میریزه هم میخوره
اگر یه جادبشینهدانقد این کله رو میتابونه و میتابونه که سرش گیج میره میفته تو کاسه ماست یا میفته تو بشقاب با کله پر برنج میاد بالا هم باید خونه رو تمیز کنم هم خودشا
میبرمش دستشویی انقد دور این دستشویی میتابه و میتابه که میفته تو کاسه دستشویی
میخواد بخوابه تا دم تختش میاد بعد در میره من دنبالش که بگیرمش
یه موقع انقد تند میدوه میدوه بعد خودشو پرت میکنه رو تخت که سرش گوووومب میخوره تو تخت بعدم که اومد رو تخت انقد میمره و میمره و میپره که باز گووومب سرش میخوره به تخت یا میفته تا دیگ غش کنه و خوابش ببره
حالا اگر بخواد خودشم غذا بخوره
کاسه ماست 2 کیلومتر با خوذش فاصله داره تا برسه به دهنش میچکه نه اجازه میده چیزی زیرش پنهان کنم نه میزاره دستمال رو پاش بندازم نه میزاره کاسه رو جلو بزارم قشنگ نصف کاسه ماست رو رو فرشی ریخته میشه
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
الان که قراره برای پاییز دخترکم لباس بخرم خییییلی دلم گرفته چون دیگه دوسالش شده و سبک لباس پوشیدنش نوزادی نیست🥲🥲🥲🥲🫠
تا همین الانم بادی و سرهمی تنش میپوشم ولی دیگه از الان به بعد باید مث ادم بزرگا براش لباس بخرم و از این قضیه حقیقتا دلم گرفته🥲
چقدر زود داره بزرگ میشه
درسته دارم پودر میشم ولی نمیخوام به این سرعت همه چیز بگذره🥲
من هنوز دلتنگ نوزادیشم مخصوصا وقتی تازه از بیمارستان اورده بودیمش خونه اون بوی نابش اون چسبندگیش به ادم اون صدای بامزه ش اون نفی نفس زدن برای شیر خوردنش اون دستوپاهای کوچولوش اون تکون خوردناش انگاری که باد با سرعت ۲۰۰ کیلومتر درساعت میوزید و این جوجه رو تکون میداد😄🥲وووو
خییییلی دلم تنگه اون روزاشه و همش دارم عکسای قدیمیشو نگاه میکنم چون نفهمیدم چجوری گذشت اینقدر که این بچه اذیت شد و ماهم پا به پاش اذیت شدیم از کولیک وووو
خلاصه که یه غم بزرگی نشسته رو دلم حالا باید براش عزاداری کنم و به قسمت خاک خورده مغزم بفرستمش چون مجبوریم فصل جدیدی از زندگی رو شروع کنیم
فصلی که هر روز داره سختتر از قبل میشه🥴
شمام از این حسای من دارید؟ یا من فقط اینقدر عمیق به این فسقل نگاه میکنم؟🥺