۳ پاسخ

شب که میشد همش گریه میکردم از همه ناراحت بودم دوس داشتم یجایی باشه خودم باشم و شوهرم و خانوادم هیشکی نزدیک نباشه به هیچ‌وجه بچمو از خودم دور نمی‌کردم اصلا دوس نداشتم کسی حتی نگاشم بکنه

منم حس افسردگی دارم از خونمون هم بیزارم غصم میگیره میخوام برم خونه چون خیلی تنبل شدم هیچ کاریم نمیتونم انجام بدم برای همین خیلی احساس بدی دارم

من بیشتر بخاطر درد هموروئید شدید و یبوست وحشتناکم و استفراغای وحشتناک ترم افسردگی گرفتم و هنوز هم حالت افسرده دارم اینطوری هستم که وقتی از خواب بیدار پیشم گریه میکنم که چرا بیدار شدم و با هیچکس میل حرف زدن ندارم از همه چی نا امیدم💔

سوال های مرتبط

مامان رستا♡ مامان رستا♡ هفته نوزدهم بارداری
مامان آیسا✨️🧸 مامان آیسا✨️🧸 هفته سی‌ویکم بارداری
مامان رستا♡ مامان رستا♡ هفته نوزدهم بارداری
مامان مامان ترنم مامان مامان ترنم هفته هفدهم بارداری
مامان رستا♡ مامان رستا♡ هفته نوزدهم بارداری
مامان رستا♡ مامان رستا♡ هفته نوزدهم بارداری
مامان رستا♡ مامان رستا♡ هفته نوزدهم بارداری
مامان رستا♡ مامان رستا♡ هفته نوزدهم بارداری
مامان قند و عسل مامان قند و عسل هفته پانزدهم بارداری
مامان فندق مامان فندق هفته پانزدهم بارداری
مامان رستا♡ مامان رستا♡ هفته نوزدهم بارداری