سلام مامانا شبتون بخیر عزاداری هاتون قبول حق یه سوال بگید حق بامنه یا نه ببنید من طبقه دوم زندکی میکنم طبقه اول که مشترک شریکی بین خواهرشوهرم وهمسرم خب مادرشون بود زندکی میکرد که دونک طبقه پایین پدرشوهرم که دخترش طلاق گرفت زد ب نامش که مادردختر زندگی کنن من تاسوعا عاشورا مامانم نذری داره می رم اونجا من شنبه صبح حیاط شسته تمیز بدون برگ درخت بدون اشغال درخت انگور سیب درخت پرتقال آب دادیم رفتیم همسرمم هیئت شون نزدیک خونه مامانم ما تاسوعا عاشورا نیومدیم خونه شب بعد از هیئت همسرم اومدیم خواهرشوهرم اومده درخت ها آب داده حیاط شسته نذری دادن همسایه ها خورده گذاشته تو باغچه رفته منم امروز حیاط نرفتم بچه ها کلاس نقاشی داشتن باهاشون تمرین می کردم کاردستی با کاغذ رنگی انجام می دادیم امروز صبح چهار همسرم با برادرشون رفتم ختم قائم شهر شمال عصر هفت برگشتن گریه اومده اشغال یکبار مصرف کاغذی خواهرش ریخته تو باغچه چای بوده دستمال کاغذی نیومده گلایه دعوا چرا نبردی بندازی اشغالی گفتم من نخوردم بیرونم عصری رفتم گربه پاره کرده خواهر خورده ب من چه میتونست ببره اشغالی ن تو جوب بندازه ن خواهرم خورده بخاطر اون کینه ای من خودم حساسم ب اشغال اصلا نمی زارم تو سطلی بمونه خیلی بهم برخورده خب خورده نباید می‌برد درخت ها آب داده چرا منت گذاشته من که آب دادم حیاط تمیز تحویل دادم خیلی ناراحت شدم 😞😞ناراحتیم از اینه نرسیده میگه چرا نتداختی اشغالی احه ب من چه اون خورده اون ریخته میتونستم بردارم چون همیشه مقایسه میکنه میکه خوش سلیقه تو کثیفی،بد سلیقه دس نزدم خب اونا مادر دختر مسلما تمیز تراز من دوتا بچه کوچک آیا حق بامنه

۴ پاسخ

حق با شماست

حق با شماست بزار زر زر کنه اونا عادت دارن بندازن گردن کش دیگه

حق با شماست خودش باید آشغال شو میبرد مینداخت اصلا گردن نگیر بگو به من ربطی نداره

حق با توعه اهمیت نده عقده داره

سوال های مرتبط

مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم
مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
سلام میشه لطفا یه راهنمایی کنید و کار درست چیه؟ یه همسایه داریم پسرش یه سال و نیم از پسر من بزرگتره، مغازه شون و خونه مادربزرگ مادری این پسر بچه روبروی خونه ماست و خونه خودشون کوچه کناری خونه ماست، بعد اون به خاطر مغازه شون خب هر روز دم در مغاره شون و خونه مادربزرگشه،بعد اون دورش شلوغه و پسر دایی دختر دایی دختر خاله و پسرخاله و کلی هستن دورش، مادرشم همش تو کوچه ست و باهمه سلام و علیک، پسر منم 24ی لای در وایمیسته که اون پسره که اسمش امیر عباسه رو ببینه و هی پشت سر هم صداش میکنه که بیاد باهاش بازی کنه، البته فک کنم اینکه پسر من تنهاست بی تاثیر نیست و من و باباش هم کلی باهاش وقت میگذرونیم و بازی می‌کنیم ولی اصلا بیخیال اون پسره نمیشه و هی میره امیرعباس امیرعباس صداش میکنه، اونم گاهی میاد باهاش بازی میکنه وقتایی که دورش خلوت باشه و گاهی هم میگه نه نمیام و نمیدونم مامانم نمیذاره و این، بعد پسرم گریه میکنه که نمیاد باهام بازی کنه، هر چی هم میگم دیگه صداش نکن ولش کن وقتی نمیاد و نمی‌ذارن چرا هی صدا میکنی ولی این بچه من اصلا و ابدا حرفمونو گوش نمیده و یه ذره رفتارای اونا روش تاثیر نمیذاره و بی عاره، خیلی این موضوع اذیتم میکنه که اینقد این پسر من آویزون اونه و هیچی از جانب اون بچه و مادرش بهش برنمیخوره، باباش از سرکار میاد دنبالش اون ساعتا که بیا ببرمت پارک، ببرمت بیرون و یا پیش خودم، ولی بودن و موندن و منت کشی اون پسره رو ترجیح میده