۱۷ سالم بود که بدنیا اوردمش🥺
اصلا بچه کوچولو ندیده بودم چه برسه به نوزاد
وقتی گذاشتن تو بغلم هیچکس پیشم نبود جوری دور سرش می چرخیدم و بهش می رسیدم که انگار صد ساله بجه داری بلدم
درد زایمان یادم رفت همه غم هام یادم رفت
اومدیم خونه کل جون و عمرم شدی مامان
دائم از تمیز نگه داشتنم از رسیدنم
میگفتن خودش بچه اس ولی عین یه شیر حواسش به بچه اش🥺
هر کی بغل میکرد میگفت چه بوی خوبی میده روزی چند بار حموم میبری
همیشه این بچه بوی تاید میده😄(تاید بچه )
حتی مادر شوهرم میگفت انقدر تو اینو تمیز نگه داشتی من دلم میخواد کثیف ببینمش😅
انقدر غذا های مقوی براش درست میکردم عین چشمام مراقبش بودم و هستم
خیلی مادر بودنم دوست داشتم
چی گذشت بر من که تنبل شدم اخرین بار هفته پیش حمام بود😐
دائم در حال حرف زدن با منع دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار دعوامون میشه به من میگه بگو ببخشید
اخه من چرا باید به تو سه ساله بگم ببخشید در صورتی که تقصیر توعه🤣🤣🤣🤣🤣
چقدر دل تنگم برای بارداری برای دنیا اومدنش برای نوزادی
خیلی سختی کشیدم خیلی
شمام دل تنگ میشید
من حتی مامانمم نبود برای نگه داشتنش

تصویر
۷ پاسخ

عزیزم منم تو سن پایین پسرمو به دنیا آوردم ولی خیلی سختم بود همش ناشکری میکردم همین الانم میترسم حامله بشم همش ناشکری میکنم که جونیم الکی داره تباه میشه اصلا نتونستم به خودم برسم

ببخشید ولی خانوادتون رو درک نمیکنم که بچه رو شوهر میدن.چطور دلشون میاد بچشون که هنوز کوچیکه درد زایمان بکشه .چطور دلشون میاد تو سن کم بفرستن وسط سختی زندگی مشترک‌اصلا برام قابل درک نیست.مگه سیرن از بچشون اخه.
لطفا تو اینجوری نباش.بچه ها تو زود نفرست برن از خونه بیرون.

بارداری خوبع خونع خودت باشی ن سربار مردم😔

اره منم دلتنگم. ازالانشم بزار

نه چرا باید دلم تنگ باشه وقتی هم حاملگی جر خوردم هم نوزادیششششش دلم تنگ نشده هرگززز

ارع منم خیلی دلم برای نوزادی دخترم تنگ میشه

نه فقط بارداری اونم سه ماهه دوم خوب بود

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
سلام خانوما
امروز داشتم کمد رایان رو جمع میکردم چون واقعا جا نداره دیگه گفتم جاشون کنم با اینکه کلی هم دادم رفته ولی بعضیاشونو دلم نمیاد بدم بره مخصوصا این لباس های نوزادیشو که هنوزم کمی بوی نوزاد میده باورم نمیشه اینقدری بوده که الان بزرگ شده ماشاالله ،
همه ی اولین چیزایی ک خودم یا خانوادم که نمی‌دونستن جنسیتش چیه خریدن رو گذاشتم تو این جعبه بمونه یادگاری.
اولین جورایی که من و شوهرم خریدیم دو ماهه بودم نمی‌دونستم پسر میشه یا دختر رفتم ی چیزی بخرم نتونستم انتخاب کنم همشون خوشگل بودن آخرسر شوهرم گفت جوراب بخر 🤣🤣🤣🤣 و کلی قربونت صدقه ی این جوراب میرفتم
و پاپوش هوایی ک تو بارداری خودم براش بافتم ولی ی بارم نپوشید چون بزرگ بودن براش 😭😭 و بعداً ک هم سر میخورد باهاشون 😬😬😬
همینجوری فقط خاطره ی بارداری موند برام ،
خواهرم بند پستونک صورتی خریده بود با اینکه پسر بود بازم براش میبستم 🤣🤣 می‌گفت رنگارو جنسیت بندی نکن
هیی چه زود گذشت و کلی لباس نوزادی مونده که حتی ی بارم نپوشیده و بعضی لباسارم فقط ی بار پوشیده دفعه ی بعد خواستم بپوشونم دیدم کوچیک شدن ،
نمی‌دونم با این لباسا چیکار کنم و دلم نمیاد بندازم بره،