تجربه زایمان من صبح ساعت ۱۰صبح دردام شروع شدکم کم می‌گرفت ول میکردقبل تحمل واروم روزعاشورابودرفتم بیرون دوساعتی راه رفتم دیدم درددارم برگشتم خونه فک میکردم انقباضه تاساعت دوکه همین جوری آروم بود ساعت دوگفتم یکم بخوابم شایدبهترشدتاساعت ۵خوابم بردبعدش ازشدت دردک توکمرم میزدبیدارشدم شوهرموبیدارکردم گفتم درددارم اونم رفت شیربانبات گرفت اوردگرم کرددادخوردم رفتم حمام آب گرم دوش گرفتم آمدم تاساعت هفت راه رفتم کارای خونموکردم ورزش کردم به پسرم غذادادم دیدم بیشترش زنگ زدم به زنداداشم گفتم گفت الان میام تازنداداشم امدساعت هفت نیم شدهمین جوری دردام قابل تحمل بودکمرموشکممومیگرف بعدش هری ربع شدحاضرشدیم که بریم بیمارستان بیمارستانم ازخونمون دوره بازم زنداداشم گف نه بیا بریم یکم پله پایین بالاکن تارحمت بازشه رفتم تاساعت هشت وربع راه می‌رفتیم بعدش زنگ زدم به مامانم گفتم مامانم گفت من الان میرم فرودگاه اگه بلیت گیرم امدمیام که نه با اتوبوس میام توبروبیمارستان دردام هرده دقیقه شدولی باشدت بیشترسوارماشین شدیم راه افتادیم بعدش وسط راه کیسه ابم ترکیدخیس خیس شدم ی دفعه دردام زدبالاخیلی شدیدش خلاصه رسیدیم بیمارستان رفتم معاینه کردن گفتن هشت سانته ماماگف نیاز به سوزن فشارنیست باهمون تخت تریاژبردنم اتاق زایمان ماماخیلی مهربونم بودگف دارم دوتازوربده بچه بیادزوردوم ام قربونش برم دقیق ساعت نه و نیم شب اقاایهان به دنیاامدانگارتموم دردم رفت عوضش کلی شادی امددوباره معاینه کردن شکمموفشاردادن تاساعت دوبخش بردن مامانم رسیدامدپیشم خدارشکرشکرمیکنم انشالله قسمت همه چشم انتظارت فقط می‌خوام بگم اگه زایمان راحتوبیدردی مثل من می‌خواین پیاده روی پله چهاردست پاخیلی تعثییرداره

۱۴ پاسخ

پله چهاردست پا چجوریه؟
همین مدلی که به پهلو ۲تا۲تا میری بالا وپایین

ان شاءالله ماهم بتونیم سالم و بی درد زایمان کنیم

عزیزم قبلش چقدر ورزش داشتید چقدر خوب بوده زایمانتون مبارک باشه🥹

عزیزدلم خیلی بهتون تبریک میگم خیلی خوشحالم که پسرتون مادر قویی مثل شما داره،خدا برای هم حفظتون کنه و همیشه تنتون سلامت باشه و دلتون شاد❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

سلام عزیزم تبریک میگم قدمش دراز خیر و برکت انشالله
آفرین بهت که با صبوری تونستی زایمانت و کنترل کنی تبریک میگم بهت بابت این موضوع
ای کاش منم زایمانم طبیعی بود آخه اولین زایمانم طبیعی بود قشنگ درکت کردم که وقتی زایمان کردی انگار خودت متولد شدی ولی متاسفانه سزارین بعد عمل تازه تمام دردا میاد سراغ آدم ک لحظه شیرین با درد تجربه می‌کنه ادم

الهی شکر که میوه دلت رو به سلامتی بغل کردی 💖
حس خوبی داشت پیامت
برای منم دعا کن زایمانم راحت باشه

چن هفته بودی بچت چقد وزن داش
آخرین سونو کی و چن کیلو بود؟

دقیقا منم میخام بی دردی زایمان کنم اونم طبیعی فقط نمیدونم از کی شروع کنم این کارا رو
۳۶ هفته و ۱ روزم

مبارک باشه عزیزم قدمش پر خیر و برکت 😍😘🥹❤️

چیکار کردی زایمانت انقدر خوب بود؟ از کی ورزش و شروع کردی چه خوراکی‌هایی رعایت کردی؟

منی که همه ش شیاف و آمپول دارم و استراحتم، میتونم یعنی؟ شما تو طول بارداری ورزش و فعالیت میکردی؟

مبارک باشه عزیزم سالم و سلامت باشید هردوتون الهی

مبارک باشه عزیزم به سلامتی
خوشبحالت منم میخوام طبیعی بیارم اما خیلی میترسم از استرسش شبا خوابم نمیبره

شکر خدا که زایمانت راحت بود عزیزم قدمش پرخیر و برکت باشه..
عزیزم میتونی بگی درداش شبیه چه دردیه وقتی شدید میشه چجوریه؟؟ کجاها بیشتر میگیره..من نمیدونم چرا اصلا نمیتونم تصورکنم انقباض چجوریه

سوال های مرتبط

مامان ریهام مامان ریهام روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی پارت ۱
منم روز دوشنبه ظهر آبریزش داشتم گفتم لابدکیسه آبه عصری رفتم بیمارستان گفتن کیسه آبت هیچیش نیس ول ان س تس بایدبدی تاگرفتن بچه حرکت نمیکرد گفتن بستنی وآبمیوه بخوروبیا دوباره گرفتن بچه حرکت نکردگفتن بروشام بخوروبیا بازم همین روال بچه حرکت نکرد تاساعت۱۲ونیم بچه هیچ حرکتی نکرد گفتن بروخونه فقط یه سانت ونیم دهانه رحمت بازه بعدش ک رفتم خونه ازساعت ۴صبح دردام شروع شد تا۶تحمل کردم بعدش رفتم حموم زیردوش اسکات وورزش کردم همون شبش هم شیاف گل مغربی گذاشته بودم ساعت ۸رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن شدی دوسانت بروپیاده روی دوساعت وبیا ساعت ۱۰ونیم برگشتم پیششون ولی دردام زیادترمیشد گفت هنوزدوسانتی بروخونه تارفتم خونه پله بالاپایین میرفتم هردوپله باهم به کمک شوهرم ورزش وماساژ کمر یعنی واقعاشوهرم کمکم کرد قربونش برم بعدش دوباره رفتم حموم ۱۰۰تااسکات زدم ۱۲۰تاحالت سجده تاساعت ۴ونیم بزوردیگه تحمل کردم بعدش رفتم دکترپیشمون گفت ۴سانت شدی بروبیمارستان تارفتم بیمارستان بستریم کردن بردنم زایشگاه نوارقلب میگرفتن کیسه آبوپاره کردن هی معاینه میکردن گفتن ۵سانت شدی بعدش برام آمپول فشارزدن تاساعت ۷فول شدم ساعت ۷ونیم بچه م بدنیااومدخداروشکر بعدش کلی بخیه خوردم از۷ونیم تا۸ بخیه میزدن نیم ساعت بعدش هم منوبردن اتاق دیگه بچه روهم آوردن دیشب هم مرخص شدم اینم ازتجربه زایمانم سخت بودولی به کمکخدا تونستیم منوفسقلیم ازش ردشدیم ان شاءالله همه اونایی ک چشم انتظارن بارداربشن اونایی هم ک منتظرین شونن به راحتی زایمان کنن
مامان گیلاس مامان گیلاس ۲ ماهگی
پارت دوم🙂💕


۳۹ هفته و ۶روز بودم عصرش رفتم پیش ماما زایمان ک برام نامه بستری برا امپول فشار بنویسه خلاصه وقتی ک رسیدم پیشش بهش گفتم ک همه ورزش ها ،پیاده روی،پله زیاد،گل مغربی داخلی و خوردنی استفاده میکنم ولی از ۳۷ هفته ۱سانتم و هیچ پیشرفتی نداره و ترشح دارم قبول نکرد واسم بنویسه گف تا دو روز دیگ اگ زایمان نکردی اون موقع الان نمیشه ولی الان ی کمکی بهت میکنم و منو برد اتاق معاینه برام تحریکی انجام داد و گف تا فردا مطمئن باش زایمان میکنی منم همون موقع ک از تخت بلند شدم ی درد بدی زیر شکمم گرف و همینجوری توی راه هی می‌گرفت دل میکرد من میگفتم بخاطر معاینه هس ولی تا رسیدم خونه یکم توجه ک کردم دردام هر ۷دقیقه بود ولی قابل تحمل کم کم ب ۴دقیقه ی بار رسید رفتم ی دوش گرفتم شدیدتر شد ب ماما زنگ زدم گف برو بیمارستان ی معاینه کنن و بهم خبرشو بده منم رفتم گفتن هنوز ۱سانتی😮‍💨😖 اینجا ساعت ۱۱و نیم شب بود ی ان اس تی گرفتن و تا ساعت ۱و نیم پیششون بودم گفتن برو خونه بستری نمیشی با ۱سانت منم با ناامیدی کامل و درد برگشتم شوهرمم باید ساعت ۶میرف سرکار گف من یکم بخوابم ک حداقل توی راه خوابم نبره...

ساعت ۳و نیم دردام دیگ خیلی شدید شد ب خواهرم زنگ زدم گفتم من دردام آروم نشدن (خواهرم از همون اول شروع دردام باهام در تماس و پیام بود) رفتم شوهرمو بیدار کردم با گریه گفتم دیگ نمیتونم تحمل کنم اونم زود زود منو برد بیمارستان ب خواهرم هم زنگ زدم گفتم بزار مامانم بیاد بیمارستان😭
مامان دیاکو🤱 مامان دیاکو🤱 ۳ ماهگی
سلام خانوما من اومدم از تجربه زایمان طبیعیم بگم براتون .از اونجایی میگم که رفتم مطب برای معاینه گفت ۲ سانتو نیم شدی درد به خصوصی نداشتم فقط شبا موقع خواب تا صبح ازیت بودم و درد زیر شکم داشتم همین.اومدم خونه طبق معمول بعد از شام با مامانمو بابام رفتیم پیاده روی یک ساعته بعد اومدم زیر دوش آب داغ اسکات زدم کلی .از مطب ک اومده بودم کلیم ورزش کردم و حرکت‌های دیگ زدم .خلاصه ساعت ۹ شب بود با درد شدید ک فاصلش هر ده دیقه بیست دیقه بود رفتم بیمارستان .معاینم کرد گفت اووو خیلی راه داری هنوز گفتم یعنی چی چقدر بازم نیش خند زد گفت هیچ 😑گفتم وا امروز دکترم معاینم کرد گفت ۲و نیم بازم ک .یه ماما دیگ اومد گفت بزار معاینش کنم ک گفت ۲ سانته .زنگ زد به دکترم خبر داد اونم گفت بستریش نکن فعلا زوده .هیچی رفتم خونه دیگ ساعت ۱۱ رسیدم خونه دردام بدتر شده بود مامانم ک برا شام صدام کرد رفتم برم سر سفره دیدم از درد نمیتونم راه برم .تحمل کردم ساعت شد ۲ شب همه خواب جز مامانم که استرس منو داشت متوجه شدم دردام دقیق پنج دیقه به پنج دیقس به مدت ۴۰ تا ۶۰ ثانیه دردی ک تحملش خیلی سخت بودو فقط نفس عمیق میکشیدمو با دهن فوت میکردم بیرون خلاصه ساعت شد ۳ شب ک بابامو بیدار کردیمو رفتیم بیمارستان از نو معاینم کردن ک گفت ۴ سانته .و بستریم کردن .تا ۵ سانتو خودم رفتم تو سرمم آمپول فشار زدن
هی دستشوییم میگرفت مجبور بودم بلند شم برم دستشویی