از خودم بدم میاد...
دارم جون میکنم تا بتونم یه زندگی خوبو تجربه کنم ولی نمیشه که نمیشه ، کم آوردم ، میخونم برای استخدامی روزا که بچم آروم نیس مجبورم شبا تا صب بشینم بدنم کم آورده،خجالت میکشم زیاد هزینه کنم مجبورم روی پی دی اف ممابع رو بخونم صبح ساعت هفت روی کتاب خوابم برده بود ، پاشدم ساعت ۱۱ونیم دوازده بود شوهرم بدون ناهار رفت. بچم تا ۱۲ خواب بود دیگه پاشدم ناهار درست کنم بچم گشنس . حالم از خودم بهم میخوره ....

خوب چرا انقد‌سخت‌میگیری اونم با یه بچه ی کوچیک🥹
یه‌مدت بذا بگذره بچه عاقل تر بشه تا راحت تر بتونی ب کار و‌درس فکر‌کنی بچه داری ب اندازه ی کافی از ادم انرژی میگیره خودتو‌خسته‌تر نکن🥹

ان شاالله نتیجه زحماتتو میبینی
من فکر میکنم به جای اینکه نیاز داشته باشی کسی بهت بگه چرا سخت میگیری
نیاز داری که یکی بهت بگه خداقوت
داری درست پیش میری و حتما که به اهدافت میرسی

من از این آزمونا زیاد دادم اگه سهمیه ای نیستی بیخودی زندگی رو ب خودت و بچت سختش نکن چون اون یه نفر یه نفرا رو از قبل گرفتن ما فقط هزینشو میدیم دوست عزیز

میفهمم چقدر خسته ای
منم مثل خودت ... دارم تلاش می‌کنم که برگردم سرکار
ولی به خودت افتخار کن داری تلاش میکنی که زندگی رو اونجوری که دوست داری میسازی💪

حالا گیریم قبول شدی بچه رو پیش کی میخوای بذاری ، بعد قبولی هم اینقدر بازی در میارن که حالت از کار کردن بهم میخوره
شغل آزاد یه چیز دیگه اس

من امسال شرکت نکردم بااینکه از ابان خونده بودم
اول بخاطر تک ظرفیتی و امتیازاتی ک به سابقه دارا دادن
و درکنارش بخاطرمنابع زیادی ک گذاشتن
کم کم میخوام باز شروع کنم بخونم هنوز نخوندم
منم کسی بچمو نکه نمیداشت صبح زود میخوندم تا بیداررشه بقیشم اوایل با پی دی اف تو گوشی بعد دیگه کوشیمد میکرفت گوشیو قایم میکنم از روکتابو کپی میخوندم
سخت هست و سخت ترش اینمه کمکی نباشه

من هم نمیتونم درست واسه استخدامی بخونم خیلی پریشونم