۸ پاسخ

من رو شوهرم حساس بودم میخواست بره تعویض پلاک با پسرخالش میگفتم حق نداری جایی بری فقط باید همینجا بشینی من اب خاستم بدی دستم چقدگریه کردم🤣🤣🤣هرچند شوهرمم رفت و به چ پ ش م نبود من حالم بده

🤣🤣🤣
پسر منم چشم باز میخوابید کلا ۲۰ روز کلا هر چی میشد میبردم دکتر فقط😂

من تو بارداریم حسابی هورمونام بهم خورد همش گزیه های شدید میکردم ب درو دیوار خونه نگاه میکردم شوهرمو هفت شب ار کار میکشوندم خونه ی جوری گریه میکردم فک میکرد کسی ازم مرده🤣 وای الان میخندما حالم افتضاح بود تازه ب دکترمم گفتم اونم بهم قزص اسنترا داد خوردم دیوونه تر شدم🤣🤣 زمستون بود هر شب میگفتم بریم بیرون اتیش درست کنیم با چایی اتیشی😐

من زجه میزدم میگفتم بچه نمیخوام غلط کردم پشیمونم😂😂😂😂😂

من ۷ روز نخوابیدم در حد ربع ساعت میخوابیدن بعد ۷ روز غش کردم ،میترسیدم بخوابم چیزیش بشه

خودم خواستم طلاق بگیرم به شوهرم میگفتم منو طلاق بده دیگه دوست ندارم تو منو اذیت میکنی بیچاره چقدر تحمل کرد🤣🤣

اگه دخترمنو ببینی چی میگی
انگاری بالا سرجنازه هستی همش چشاش سفید میشه وقتی هم گریه میکنه فکش میلرزه وسیاه وکبود میشه بعد از حال میره بعد چنددقیقه به حال میاد

ای واییییی😂😂😂😂😂😂😂😂😅😅😅😆😆😆

سوال های مرتبط

مامان جانان مامان جانان ۴ ماهگی
۲سال پیش توی هوای سرد زمستونی ک دیگه ناامید شده بودیم خودمو شوهرم ک ما بچه دار نمیشم دختر خاهرم گفت خاله بریم اصفهان پیش ی دکتر خوب منم ک خیلی ناامید بودم گفتم منک تمام دکترارو رفتم بزار این یکیرو هم برم ۳سال هرماه اصفهان بودم تو سرما و گرماه حرکت کردیم برا تهران اونجا ک رسیدم چون جایی نداشیم رفتیم تو پارک روبرو متب نشستیم چن ساعتی بعد دکتر پیش دکتر ک رفتم با حال خیلی خراب ب دکتر گفتم برا کاشت بزن دیگه نمیتونم دکتری کنم خسته شدم دکترم گفت تا فردا باید بمونی ک شوهرت آزمایش بده ماهم هتل گرفتیم برا یک شب فرداشم ک آزمایش دادیم حرکت کردیم برا دزفول ماه بعد ک خاستم بریم تهران شوهرم گفت دیگه من نمیتونم بیام خسته شدم از دکتری منم ک همیشه بهش روحیه میدادم با اینک خودم روحیم صفر بود خلاصه رفیم صب ک هوا خیلییی سرد بود ساعت ۴صب رسیدم ماشین پارک کردیم تو ماشین خابیدم😢یادمه من رفتم دنبال نان وا میگشتم همینطور ک شوهرم خاب بود خیلی خسته شده بودیم نون گرفتم حدود ساعت ۱۱شد تو پارک داشتیم صبحانه میخوردیم تا مطب ساعت ۳باز شه رفتم پیش دکتر گفت شوهر ضعیفه منم گفتم خب از یکی دیگه برام اهدا کن گفت ن از شوهرت میتونیم تقویت کنیم منم اومدم بیرون از مطب ب شوهرم گفتم اگ میخام بکارم چرا نرم اهواز نزدیک ترهه هم شوهرم با کلی دعوا قبول کرد هی دکتر عوض میکنی فلان از این حرفا یک سال هرماه میرفتم اهواز برا ای وی اف پانچردرد خون ریزی ٥تا جنین برام تشکیل شده بود ۳تاشو زدم با کلی استرس شوهرم خوشحال ترین بود فک نمیکرد ک باید بمون فک میکرد باردارم ۹روز بعد اوفتادم ب خون ریزی برج ۲پارسال بود حالم خیلی بدشد ۳روز مطب بسته بود من اون ۳روز همرو دفع کردم 😢