قسمت پانزدهم
فردای روز عروسی ساعت هشت صبح دیدم ک مادر علی درو میکوبه ک بسه بلند باشید صبونه بخورید
علی خیلی تعجب کرد می‌گفت وا مامانم هیچ وقت این کارو نمیکنه چشه آخه صبح اول وقت
منم دیشبس تا دوسه بیدار بودم موهام و اینارو باز میکردم و رفتم یه دوش گرفتم
دیدم مامانش اخم و تخم داره میگ ما خیلی وقته بیداریم صبونه سرد شد
صبحونه ام ورداشتع بود جیگر گوسفند با یه عالمه رب پخته بود منم خوشم نیومد اون مدلی برا همین دوسه قاشق خوردم بقیش دادم به علی ولی انگاری به مامانش برخورده بود می‌گفت آشپزی منو خوشت نمیاد تو
دیگ با شوخی و خنده گذروندم
به علی گفتم ک آماده بشیم بریم بگردیم با ابجیام
ابجیای من تو هتل مونده بودن حتی یه تعارفم نکرد ک بگو بیان اینجا یه وعده
من لباس پوشیده بودم خواستم برم پیش علی ک شنیدم مامانش به علی میگ حق نداری برا این دختر خرج کنی زیاد ...هرچی خواست یه بهونه ای بیار ک مثلا خوشا نیومده از اون وسیله
گفت اینا ادمایین ک تورو درکت نمیکنن😳😳😳 با اینک تا اون روز من از علی یه چوبم نخواسته بودم ولی علی ساکت بود جلو مامانش
فقط گفت چشم ...منم خودم زدم به اون راه ک انگاری نشنیدم حرفاشون
ولی خیلییی تو دلم بدم اومده بود از مامانش

تصویر
۵ پاسخ

یاخدا من بودم همونجا بلند میگفتم اگه من آدرم درک نکنیم بیخود کردین منو برا پسرتون گرفتین

عجب عجوزه ایه

چقدر صبوری
باریکلا بهت
واقعا از خودم خجالت کشیدم که سر اینکه باباش ۶ماهه خونمون نیومده با شوهرم بحث کردم

چه حرص درار

خب بقیش

سوال های مرتبط

مامان رادمان🤍 مامان رادمان🤍 ۱۱ ماهگی
چن روز پیش خونه دوست همسرم دعوت شدیم یکی دیگه از دوستای شوهرمم با خانمش بود یه دختر هفت ماهه دارن یک ماهی از رادمان کوچیکتره ولی خیلی خیلی ضعیفه در حد بچه دوماهه بود قشنگ مامانش میخاست بهش اب بده بهش اب معدنی ریخت تو شیشه اش بهش داد یا مثلا میخاست براش شیر درست کنه اب معدنی سرد از یخچال دراورد چن تا پیمونه شیر ریخت روش داد بچه خورد😐شیشه شیرشو با اسکاج و مایع ظرفشویی خونه میزبان شست اسکاجی ک پر از باکتریه🥴🥴🥴🥴🥴
ب من میگفت چ غذاهایی ک ب رادمان میدی گفتم هر وعده تازه براش غذاهایی ک ارزش غذایی بالایی دارن درست میکنم عصرونه فلان چیز میدم میانوعده فلان چیز میدم اونم میگفت من روزی سه وعده سرلاک میدم 🥲بیچاره بچه دلم سوخت از الان معده نداره
مثلا میدید من ب رادمان اب ماجان میدم تعجب کرده بود میگفت این چیه🤨🤨در صورتی ک وضع مالیشون پرسه ها ماشین زیر پاشون لنده🙂🙂ب من میگفت با اینکه بچه اولته چقد تجربه ات بالاس اون بچه سومش بود
تو دلم گفتم من تجربه ام بالا نیس تو خیلی از دنیا عقبی😐
مامان نخود مامان نخود ۱۰ ماهگی
💔پارت یازدهم 💔 بعد ی مدت خانواده پسره خواستن بیان خواستگاری فاطمه خواهرشوهرم اومدن پسند نکردن کلی ام گریه زاری کرد تا نمیدونم چیشد ک قبول کردن اومدن بالاخره عقد کردن کلی طلا براش خریدن مراسم گرفتن مامانش ب من میگفت تو خونه باش جمع کن بشور تا ما بریم خرید حتی یبار تعارف نکردن برای خرید چمدون و طلا یا ازمایش خون من برم گفتن بچه اید باید بزرگتر باشه گفتیم باشه نامزدمم دردش خوب نشده بود کلا تا اینکه بردیمش سونو از بیضه دکتر گفت مشکلی نیست و اصلا ضربه نخورده سونو از کلیه انجام داد گفتن سنگ کلیه هست ی مدت مداوم دارو خورد تا ۴۰ روز دید خوب نمیشه اصلا تا با باباش رفته بود شیراز دکتر از صبح ک رفته بود گفت تا غروب میایم خونه منم عصرش رفتم خونشون تا بیاد با مامانم بودم یهو دیدیم مامانش خیلی داره گریه میکنه مامانم گفت چیشده چرا گریه میکنی گفت حالا میگم وقتی سونو انجام داده دکتر بهش گفته یکی از کلیه هاش مادرزادی ۱۴ درصد کار میکنه کوچیکه سایزش نسبت ب سمت راستی خیلی داغون شدیم بعد کلی گریه زاری دیگ مامانم گفت اشکالی نداره خیلیا هستن ی کلیه دارن یا اصلا اهدا کردن خداروشکر ک دیالیزی نیست و ..حالا کار کنه همون ۱۴ درصد باشه تا اومدن و کلی دلداریش دادم گفتم درست میشه ی مدتم باز تحمل کرد دردش کم تر شده بود دارو میخورد ولی قطع نشده بود ک دردی نباشه باز گفت باید برم سونو انجام بدم و برم پیش همون دکتر شیراز منم اول دبیرستان بودم تا ساعت دو میرفتم مدرسه نمیتونستم باهاش برم باباش میبردش خلاصه بعد ک اومد گفت دکتر گفته اون کلیه ک ۱۴ درصد کار میکرده کلا از کار افتاده باید برداشته بشه داغون بودیم ولی برای حفظ روحیه اش گفتیم حالا چ عیب داره فک کن اهدا کردی یا اصلا نمیدونستی