بچم اینقد گریه کرد از آخر لای پتو تکون دادیم خوابید..دیگه مغزم جواب گو نیس از خستگی

عزیزم بهش ترنجبین بانبات بده راحت میخابه

خداتو شکر کن یکی هست اون طرف پتو رو بگیره..من اون روز هم چشمم درد میکرد هم گرسنم بود هم غذا خورده بودن سفره زمین بود همه خابیدن منم موندم با بچه بیدار درحال نق زدن

عزیزم همه اینجورین بخدا من روزم خاب ندارع دیگ خسته شدم و کارای خونمم زیاده ولی چ میشه کرد میگذره

منم دیقا مث توام 🥺
همش باید تکون بدیم یا هم بگردونیمش تا خسته بشه بخوابه😐

پسر منم هیچ جوره آروم نمیشه انقد گریه میکنه تا بی حال میشه دلم براش کباب میشه کاش اینروزا زود بگذرن

پسر منم‌نمیخوابه هلاک شدم

منم دیگه نمیکشم
دور دنیا رو با ماشین چرخوندمش باز اومدیم خونه بیداره نمی‌خوابه
من دارم متلاشی میشم از بی خوابی🤕

من چی بگم که دوتایی نق میزنن کم آوردم دیگه