🛑🚨(ببخشید که اینو می‌نویسم واقعا معذرت می‌خوام اما اگه تجربه ای دارید راهنمایی کنید)مامانا من یه ۷،۸سالی هست که درگیر یبوست میشدم گاهی و وقتی یبوستم خیلی شدید میشد خیلی کم زخم ایجاد میشد خون میومد این مشکل دائم نبود خیلی کم پیش میومد
تو این مدت ولی کم کم انگار دچار شقاق مقعد هم شدم
الان یه مدته اصلااااا یبوست نبودم یعنی خیلی وقته دچار یبوست نشدم و شکمم سفت کار نکرده میتونم بگم یکسال بیشتره
اما حدود ۱۰،۱۵روزه از پشت خون ریزی شدید دارم
در حدی ک برم دستشویی و یه زور کوچیک بزنم بدون اینکه مدفوع بیاد کلی خون میاد ازم
و اینکه نمی‌دونم از دور مقعدمه از شقاقه این خون ریزی یا از داخل
تا الان بخاطر معاینه اش دکتر نرفتم
ولی قصد دارم فردا وقت بگیرم برم خجالت رو بزارم کنار😫
و اینکه نمی‌دونم از پشت بواسیر دارم یا شقاقه فقط
کسی اینطوری بوده ؟مشکل بواسیر بود یا شقاق ؟یا روده مشکل پیدا کرده بود؟
اصلا دردی ندارم فقط خون ریزیه
عمل نیاز داره این مورد
و اینکه پزشک زن تو تهران یا اطرافش میشناسید برای این مشکل؟

۷ پاسخ

عزیزم فیستول نداری؟ یه میزی شبیه جوشه.

من دقیقا عین خودت بودم تازه مال من درد شدید هم داشت وقتی خون می آمد مثل ی دانه بزرگ بود اما خداروشکر دکتر رفتم دارو خوردم خب شدم ی چند ماه ایی ولی دست رو دست نزار از تو خیلی خیلی خطرناکه فردا حتما برو اصلا خجالتم نداره

خجالت نکش دکتر کارش همینه

لابد از مقعد نیس از روده یا رکتومه برو دکتر داخلی حتما

حتما برو دکتر چرا دیر زودتر نرفتی که بدترشدی واقعا ندیذم همچین چیزی و نشنیدم

دقیقا منم از دیشر اینجوری شدم با لینکه هیچوقت تاحالا یبوست نداشتم الانم ندارم یهویی شده ببخشید ببخشید تو سرویس باد هم ازم خارج بشه یکم خون تازه میریزه خونریزی شدیییید نیس ولی هست و خون تازه هست

حتما برو دکتر احتمالا بواسیره

سوال های مرتبط

مامان ❤BARBOD❤ مامان ❤BARBOD❤ ۲ سالگی
برای پسرم نامه ای نوشتم.برای باربدِ نازنینم، چراغ خاموش‌نشده‌ی دل مامان

پسرم... 
شاید وقتی این حرف‌ها رو می‌خونی، دنیا برات شکل دیگه‌ای پیدا کرده باشه. شاید صدای بغض‌هام رو فراموش کرده باشی، یا بدونی که خیلی از شب‌هام با صدای خوابیدن تو آروم می‌شد… نه با آرامش، بلکه با مقاومت.

باربد جان، 
مامان‌ت زخمیه، از قصه‌ای که خیلی زود بهم خورد. از مردی که قول داد پناهم باشه، ولی رفت… 
اما تو بدون: با همه‌ی دلِ شکسته‌م، کنارتم. 
با همه‌ی تنهایی، تویی که دستمو محکم گرفتی، حتی وقتی نفهمیدی دست‌هام از درون می‌لرزه.

می‌خوام مرد شدن‌تو ببینم، نه با قهر، نه با خشم. 
می‌خوام یاد بگیری که "مرد بودن" فقط صدا و شونه نیست—صداقته، وفاداریه، پشتیبانیه. 
و من، با اینکه تنها موندم، 
با اینکه گاهی کم میارم، 
قول می‌دم همیشه باشم… با نگاهی که پشتتو می‌گیره، حتی وقتی دنیا پشت می‌کنه.

من نه فقط مادرت، 
بلکه قوی‌ترین دوستت خواهم بود. 
کسی که از دل اشکاش، لبخند ساخت فقط برای تو.

پسرم، تو نوری هستی که باهاش زندگی رو دوباره دیدم. 
تو سهم پاکی هستی از روزایی که فکر می‌کردم تموم شدن.

بیا با هم بزرگ شیم، 
تو بشی مردی که بهش افتخار می‌کنم، 
و من بشم مادری که بدون تکیه‌گاه، 
اما با امید، 
تو رو ساخت.