برای پسرم نامه ای نوشتم.برای باربدِ نازنینم، چراغ خاموش‌نشده‌ی دل مامان

پسرم... 
شاید وقتی این حرف‌ها رو می‌خونی، دنیا برات شکل دیگه‌ای پیدا کرده باشه. شاید صدای بغض‌هام رو فراموش کرده باشی، یا بدونی که خیلی از شب‌هام با صدای خوابیدن تو آروم می‌شد… نه با آرامش، بلکه با مقاومت.

باربد جان، 
مامان‌ت زخمیه، از قصه‌ای که خیلی زود بهم خورد. از مردی که قول داد پناهم باشه، ولی رفت… 
اما تو بدون: با همه‌ی دلِ شکسته‌م، کنارتم. 
با همه‌ی تنهایی، تویی که دستمو محکم گرفتی، حتی وقتی نفهمیدی دست‌هام از درون می‌لرزه.

می‌خوام مرد شدن‌تو ببینم، نه با قهر، نه با خشم. 
می‌خوام یاد بگیری که "مرد بودن" فقط صدا و شونه نیست—صداقته، وفاداریه، پشتیبانیه. 
و من، با اینکه تنها موندم، 
با اینکه گاهی کم میارم، 
قول می‌دم همیشه باشم… با نگاهی که پشتتو می‌گیره، حتی وقتی دنیا پشت می‌کنه.

من نه فقط مادرت، 
بلکه قوی‌ترین دوستت خواهم بود. 
کسی که از دل اشکاش، لبخند ساخت فقط برای تو.

پسرم، تو نوری هستی که باهاش زندگی رو دوباره دیدم. 
تو سهم پاکی هستی از روزایی که فکر می‌کردم تموم شدن.

بیا با هم بزرگ شیم، 
تو بشی مردی که بهش افتخار می‌کنم، 
و من بشم مادری که بدون تکیه‌گاه، 
اما با امید، 
تو رو ساخت.

۱۱ پاسخ

انشالله ی پسری بشه برات از صدتا شوهر بهتر
جوونمرد و موفق و با اعتبار
انشالله بمونید برای هم

در کنار هم خوشبخترین باشید عزیزم ❤چه قلم زیبایی دارین انگار یه نویسنده نوشته این حرفا رو

چه متن زیبایی چقدر گریه کردم باهاش .چند بار خوندمش و اشک ریختم
خدا به دلت صبر بده

توموفق میشی عزیزم مطمئن باش بهترین مادر دنیایی ماشالا تحصیل کرده خانوم خودتو دست کم نگیر دوباره شروع کن ،همسرت لیاقت تورو نداشت

مادر موفق قطعا بچه موفقی هم بار میاره.برات آرزوهای خوب دارم

خوشبحال باربد که همچین مامانی داره
بمونید برای هم تا ابد

خدا برای هم حفظتون کنه .
انشاءالله پسرت مرد بزرگی بشه که هم تکیه‌گاهی برای مادرش باشه هم برای همسر خودش و شما خوشبختیش رو ببینی تو هر زمینه‌ای

عزیزم انشالله به آرزوت برسی در کنار گل پسر قهرمانت

عزیزم خدا تورو واسه پسرت و پسرتو واسه تو حفظ کنه موفقیتشو جشن بگیری

آخی عزیزم قربون دلت بشم الهی خوشبختی پسرتو ببینی و از ته دل ذوق کنی خدا پشت و پناه تون

انشالا پسرت همونی بشه ک ارزوشو داری بشه پشت پناهت بشه امید آیندت وبهش افتخار کنی

سوال های مرتبط

مامان دانیال مامان دانیال ۳ سالگی
مامان محمدامین🧸⚽️ مامان محمدامین🧸⚽️ ۲ سالگی
بچه ها توی این سنین بهانه گیری و‌قشقرق‌شون بیشتر میشه چون میل به استقلال و اعلام وجود دارن...
ما یه ترفند توی خونه مون داریم که خیلی اوقات جواب داده امیدوارم برای شما هم با ممارست کار کنه
ما ۴رنگ صدا داریم
صدای سفید یعنی صدای پچ‌پچ و‌درگوشی ...مثلا سینما،مسجد و... با صدای سفید صحبت میکنیم
صدای آبی یعنی با آرامش و‌مهربون صحبت کنیم
صدای نارنجی یعنی با نق‌و‌غر حرف بزنیم
صدای قرمز یعنی صحبت کردن با داد و‌گریه
صدای بنفش هم یعنی داد زدن...
محمدامین میدونه که وقتی با صدای قرمز و‌بنفش حرف بزنه مامان و‌بابا صداش رو‌نمی‌شنون ...اینو‌هی بهش میگیم وقتی داره گریه میکنه و‌داد میزنه...اون لحظه بغلش میکنیم و مدام میگیم با صدای آبی بگو‌ که کمکت کنیم...
این روش با یه کم صبر توی اون لحظات پرفشار عصبانیت بچه ها به مرور جواب میده و‌کمترین تاثیرش اینه که بچه ها متوجه میشن با جیغ و‌گریه و قشقرق به هدفشون نمیرسن و‌مجبورن با آرامش صحبت کنن که نتیجه بده
مامان Ryan مامان Ryan ۳ سالگی
صبح زیباتون بخیر مامان خوشگلا🫂🩷🩵

امیدوارم که حال همگی خوب باشه و روز خوبی رو پیش رو داشته باشید☺️

دیروز با تمام خستگی وقتی در خونه رو باز کردم رایان پرید بغلم و ادای نی نی کوچولوها رو درمی آورد🥲چند روز میشه تا از بیمارستان برمیگردم این کار رو انجام میده .
میدونه هر روز صبح میرم بیمارستان کنار سه قلوها هستم
چندین بار اومده از نزدیک دیدتشون،لمسشون کرده اما کم کم داره رفتارش تغییر میکنه
دیروز بردمش پارک سه ساعت با هم وقت گذروندیم وقتی برگشتیم تا صبح ازم جدا نمی‌شد حتی من زودتر رفتم خوابیدم به بهانه های مختلف میومد رو تخت کنارم تا اینکه صبح دیدم تو بغلم خوابیده 🥹

به شدت حساس شده با وجودی که باباش خیلی این روزا واسش وقت میذاره،خودمم خونه که هستم کنارشم ،مامانمم همینطور

مهدکودک هم به سختی میره به تازگی

تجربه ای دارید گل مامانا از اومدن فرزند دوم و رفتار با فرزند اول

به هر روشی که دکتر رایان هم گفته بود پیش رفتم اما حساسیتش زیاد شده
اگر بیدار باشه و ببینه من دارم از خونه میرم بیرون از گریه غش میکنه در صورتی که اینجور نبود🥲🙇🏻‍♀️

عکس هم از دیروز میگفت مامای کیک تولدت🥲😍🩵
خودش با ماسه درست کرد بعد اسمارتیزهاش رو چید روی ماسه ها🥹😍
مامان رایانی🥹😍 مامان رایانی🥹😍 ۲ سالگی
من زیاد دست ب قلمم‌خوب نیست نمیتونم خوب بنویسم ولی دیشب دیر خوابیدم این‌متنتو نوشتم

قلب از اینکه زایمان کنم هرکی بهم میگفت تا میتونی بخور بخواب که بچه بیاد رنگ ارامش نمیبینی پیش خودم میگفتم چی میگه این بابا بچه ام میخوابه منم باهاش میخوابم..
تا اینکه زایمان کردم بچه اومد
از اون روز ب بعد حرفشو درک کردم
منظور از ارامش خوابیدن بدون فکر کردن ب بچه بود گردش با فکر ازاد بود فهمیدم که چقدر میتونه خوابت سبک باشه بدون اینکه خودت بفهمی
پسرم ک اومد هرشب هرشب بهش فکر میکنم
غذا میخورع بهش فکر میکنم غذا نپره گلوش
میخوابه بهش فکر میکنم ک تو خواب جاییش درد نگیره من خواب باشم
بیرون میرم چندساعت تنهاش میزارم بهش فکر میکنم نکنه گشنه باشه بعش غذا بدن بپره گلوش
نکنه خودشو کثیف کنه نکنه چیزیش بشه
پسرم ک اومد با خودش امید ب زندگی اورد
زندگی قبل از رایان‌یادم نمیاد حس‌میکنم از وقتی بدنیا اومدم رایان کنارم بوده
میفهمم که ی خوراکی خریدن برا رایان چقدر خوشحالم میکنه میفهمم که پارک رفتن چقدر لذت بخشه میفهمم بازی کردن با ی بچه کوچیک چقدر حس خوبی داره میفهمم‌که ی بچه چقدر تورا واقعی دوست داره

همیشه هرشب قبل از خواب با خدای خودم حرف میزنم یکم از حرفامو اینجا میگم
خدایا روزی هزاران بارشکرمیکنم برای وجود رایان خدایا برای وجودش خنده اش سلامتش خوشحالیش شکرت

خدایا هیچ مادری داغ بچشو نبینه
خدایا هیچ بچه ای سرما خوردگی ساده ایم نخوره که ی مادر مریض میشه از ترس
خدایا خودت نگهدارومراقب همه‌ی بچها باش
خدایا شکرتت برای وجود پسرم‌رایان
♥️🫂🥹🧿😍