صبح زیباتون بخیر مامان خوشگلا🫂🩷🩵

امیدوارم که حال همگی خوب باشه و روز خوبی رو پیش رو داشته باشید☺️

دیروز با تمام خستگی وقتی در خونه رو باز کردم رایان پرید بغلم و ادای نی نی کوچولوها رو درمی آورد🥲چند روز میشه تا از بیمارستان برمیگردم این کار رو انجام میده .
میدونه هر روز صبح میرم بیمارستان کنار سه قلوها هستم
چندین بار اومده از نزدیک دیدتشون،لمسشون کرده اما کم کم داره رفتارش تغییر میکنه
دیروز بردمش پارک سه ساعت با هم وقت گذروندیم وقتی برگشتیم تا صبح ازم جدا نمی‌شد حتی من زودتر رفتم خوابیدم به بهانه های مختلف میومد رو تخت کنارم تا اینکه صبح دیدم تو بغلم خوابیده 🥹

به شدت حساس شده با وجودی که باباش خیلی این روزا واسش وقت میذاره،خودمم خونه که هستم کنارشم ،مامانمم همینطور

مهدکودک هم به سختی میره به تازگی

تجربه ای دارید گل مامانا از اومدن فرزند دوم و رفتار با فرزند اول

به هر روشی که دکتر رایان هم گفته بود پیش رفتم اما حساسیتش زیاد شده
اگر بیدار باشه و ببینه من دارم از خونه میرم بیرون از گریه غش میکنه در صورتی که اینجور نبود🥲🙇🏻‍♀️

عکس هم از دیروز میگفت مامای کیک تولدت🥲😍🩵
خودش با ماسه درست کرد بعد اسمارتیزهاش رو چید روی ماسه ها🥹😍

تصویر
۱۱ پاسخ

زرین جون حقیقتا من یکم ترسیدم با خوندن تایپکت
درسا هم جدیدا ادا نی نی درمیاره میگه بغلت بخابم شیر بده 🤧

چقد قشنگه ،چقد حس خوبیه زرین جان سه تا فرشته ی قشنگ که شکل همدیگندد🥰

عزززیز دلم ،موهای قشنگش رو 🥹😘
زرین جان فک می کنم طبیعیه قطعا دچار استرس شده و روی شما حساس شده چون پسرا مامانی هستن ☺️
انشاالله به زودی خواهر کوچولو هاش رو وقتی از نزدیک ببینه علشقشون میشه و حتی بیشتر از شما روشون حساسیت نشون می ده
مثل بچه ی اول من 🥹

اره عزیرم با وجود بچه دوم بچه اول خیلی حساس میشه دختر من با اینکه وقتی پسرم دتیا اومد ۸ سالش بود الانم که داره ۱۱ سالش میشه ولی حساسه یه جورایی نسبت به قبل حساستر شده بیشتر یه کاری میکنه بهش توجه بشه همش حواسش هست ببینه رفتار من با دو تاشون چطوره مثلا گوشی بخواد بگم الان لازم دارم بعد چند دقیقه داداشش بگه و گوشیو بدم سریع میگه داداشو بیشتر از من دوسش داری متاسفانه بچه ها تو هر سنی باشن و بچه دیگه ای به خونواده اضاف بشه خواه ناخواه رفتارشون عوض میشه واقعا ما پدر مادرا هم نمیدونیم چطور رفتار کنیم در هر صورت هر بچه ای بر حسب سنش یه نوع توجهی نیاز داره ولی بچه بزرگتر اینو نمیدونه و زود رنج میشه و حساس همش فکر میکنه دومیو بیشتر دوسش دارن تا خودشو

عزیزم میشه درخواستم رو قبول کنی

وقتی که ادای بچه کوچیک درمیارا یعنی توجه میخواد

خیلی با مزست موهاشششش به کی رفته

سلام گلم حس میکنم چون یه مدت خونه نبودی برا همینه منم یه مدت پسرمو‌ تنها میزاشتم پدرشوهرم فوت شده بود الان به‌خودمون وابسته شده من حتی عذر میخوام تا توالت هم نمی تونم برم چون به شدت وابسته شده

سلام عزیزم🤍🫂
صبحت بخیر
زرین جان تمام این رفتارها طبیعیه و فقط باید مدیریت کنی تا زودتر بگذره و جزو عادت نشه..
یزدانم اوایل ک دنیز نوزاد بود تمام‌رفتارهارو تقلید میکرد
منم باش کنار میومدم و دقیقا مث‌دنیز رفتار میکردم باش و آخرش و با شوخی و‌بازی تموم میکردم.
انشالله جوجه ها که اومدن خونه به رایان جون مسولیت بده
این خیلی کمک میکنه.
هنوز خیلی کوچیکه رایان جون و اضطراب جدایی تا ۳ سال هست و اومدن جوجه ها هم‌ تشدید کرده این موضوع رو..
الان وقت درک‌کردنش هست تا کم کم برگرده ب روال قبلش..

بالاخره خواهی نخواهی این حساسیت پیش میاد عزیزم چون تمام فکر شما و خود شما که برای رایان بود الان تقسیم بر ۴ شده است و مخصوصا وقتی سه قلوها بیایند این حساسیت بیشتر می شود یک روش می توانید همه جا جلوی او از خوبی های رایان بگویید و بگویید که چقدر اونو بیشتر از سه قلوها دوست دارید .حتما وقتی آمدید منزل از دو پرستار برای سه قلوها استفاده کنید و بیشتر وقت خودتون رو با رایان باشید

ای جان عزیزم 😍 من که نمی دونم ولی خب پسرا مامانی ان
سه قلو ها چطورن عزیزم ؟

سوال های مرتبط

مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۳ سالگی
فردایش خون خیلی زیاد بود بردم اورژانش پزشک خودش نبود چک کردن گفتن مشکلی نداره ببر خونه، آوردم خونه دیدم از بغل پانسمان خونریزی داره موقع دفع مدفوع بیشتر میشه، دوباره تماس گرفتن گفتن بیارید اورژانش بردیم چندین ساعت چک کردن دم صبح مرخص کردن آوردیم خونه ولی همچنان داخل سوند خون بود که گفتن طبیعی، من میدونستم یه چیزی این وسط غیر طبیعی خلاصه کار ما شده بود از خونه به سمت اورژانس از اورژانس به سمت خونه، بله نصف شب دیدم بچم فقط داره خون میره داخل سوند، ساعت ۵ صبح بود لباس پوشیدم به همسرم گفتم من تحمل ندارم میرم دم در بیمارستان میشینم تا پزشک خود آرتا رو ببینم چون پزشک آرتا فقط دوشنبه و چهارشنبه صبح ها کلینیک ویزیت میکنه، و بقیه روزا از ۸ صبح بیمارستان برای عمل اون روز هم سه شنبه بود ، رفتم جلو در بیمارستان از ساعت ۶ صبح نشستم ساعت ۸ صبح بود دیدم پزشک وارد شد سریع رفتم پیشش و عکسهای آرتا رو نشون دادم گفت برو سریع بچه رو بیار پشت در اتاق عمل بگو من صدا کنن، منم امدم خونه آرتا رو حاظر کردیم بردیم دیگه پزشک عمل رو شروع کرده بود که دوساعت مناظر شدیم امد آرتا رو چک کرد گفت بخیه رفته داخل مجاری ادرارش زخم کرده و داره خون میره داخل سوند به هر حال بچه رو آزمون گرفتن و کاراشو انجام دادن دیگه وقتی بهمون گفتن ببرید خونه غروب بود
مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۳ سالگی
، امروز هم بردیم چک کرد گفت همه چی خوبه بخیه ها جذبی و احتمالا به همین یه بار عمل مشکلش برطرف شده ولی صد درصد رو ماه دیگه بهتون میگم و در آخر هم صحبت‌های آرتا رو بگم بهتون وقتی سوند رو کشیدن ولی پانسمان بود شب پتو رو کشید کنار با انگشت به شوشولش میزد میگفت شوشول خوب شدی؟ دیگه شیلنگ ندار؟ بعد رو میکرد به من و باباش میگفت خوب شده☺️ اولین بار هم که دید ادرارش به صورت سوزنی یکی به چپ و یکی به راست میره هی با حرکت سرش به سمت چپ و راست نگاه می‌کرد میگفت مامان جیشم داره پرواز میکنه😂
و دو روز بعدش که پانسمان هم باز شد بردم دستشویی دیدم نگاه کرد بهش بعد با حالت تعجب و خنده گفت مامان شوشولم چرا کچل شده😅 الان هی میره دستشویی نگاه میکنه میگه مامان شوشولم کچله بریم مو بکاریم😅 چون باباش دو ماه پیش مو کاشته بر اساس اون میگه🤣🤣
الانم میره عروسکاشو برمیداره میگه شوشول عمل کنم، دیروز در این رابطه با مشاورش هم صحبت کردم گفت طبیعی خودش از سرش میافته چیزی بهش نگید، هنوز ورم و کبودی داره و بخیه هام جذب نشدن ولی در کل حالش خوبه،، ممنون دوستای خوبم که جویایی احوال آرتا بودید دوستتون دارم امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید🥰😍
مامان امیررضا مامان امیررضا ۲ سالگی
خدا به همه ی مامانا قوت بده،قطعا مادری کردن سخترین کار دنیاست😔دیشب اصلا نخوابیدم،ساعت ۵صبح خوابم برد وساعت ۸بیدار شدم رفتم سرکار،به شدت سرم شلوغ بود و حتی نتونستم نهار بخورم،بلاخره ساعت ۶عصر کارم تموم شد و اومدم خونه،دلم واسه پسرم پررررر میزد،راه برام اینقدر طولانی بود که چندبار داشت خوابم میبرد از خستگی،براش کلی جایزه خریدم،زنگ که زدم اونم مثل یه گنجشک کوچولو بال بال میزد واسم،تارسیدم بالا پرید تو بغلم و انگار خدا یه آرامبخش قوی بهم داد🥲هرچی بوسش میکردم و بوش میکردم انگار سیر نمیشدم🥹اونم همین حس رو داشت،مثل لحظه ی به دنیا اومدنش تشنه بودم واسه بغل کردنش😭نمیدونم این روزا واسمون خاطره ی خوبی به جا میزاره یا یه دنیا حسرت و افسوس.....
توان اینکه رو پاهام وایسم نداشتم،چشام باز نمیشد اما یه پسر صبور و مهربون کل روز منتظرم بود و حقش نبود کم بزارم،تا رفتم کنارش دیدم رو تخت رفته و دراز کشیده مامان بیا با هم استراحت کنیم و من اونجا تو اون لحظه مردم😭مگه میشه با این سن منواینقد بفهمه🥹مثل همیشه باباش به دادم رسید و بردم آب بازی و من نفهمیدم کی خوابم برد.....
خیلیا رو میبینم ناشکری میکنن از خونه دار بودن و اینکه همه ی وقتشون با بچه پرشده،قطعا حق دارن و کارشون خیلی سخته اما خیلی نعمت بزرگیه قدرشو بدونید شما معنی زندگی رو یه جور دیگه میفهمید💙
مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۳ سالگی
سوند رو خارج کردن حالا سوند چسبیده بود بچم هواررر میکشید به هرحال خارج شد تا لوله امد بیرون بچه با شدت ادرار کرد و تمام دکترها و پرستارهای که پیشش بودن خیس شدن، پزشک آرتا رو ناز میداد که ادرار کن ، بچم ادرار  کرد ساکت شد، بعد من رو به اون پزشک اولی کردم گفتم شما چطوری میگفتید مثانه بچه خالی، حالا چون زودتر سوند رو خارج کرده بودن، پزشک جانشین گفت که شنبه صبح بچه رو بیار پشت در اتاق عمل که استاد خودش چک کنه، دیگه آرتا رو آوردیم خونه از بیمارستان تا خونه آرتا تو ماشین حرف زد ، دردش به جونم انگار بچم جون گرفته بود، خونه امدیم گفت مامان من دیگه شیلنگ ندارم راه برم؟؟ بمیرم براش پاهاش قوت نداشت می‌لرزید و نمیتونست بدون کمکی راه بره ، جمعه موقع ادرار فریاد می‌زد و ادرارش یا قطره ای یا بصورت سوزنی یکی به سمت چپ یکی راست میومد، 🫠
جمعه رو گذروندیم صبح شنبه بردم پشت در اتاق عمل رو تخت خوابید تا دکتر ۸ صبح امد چک کرد گفت خوبه گفتم موقع ادرار درد داره گفت چون بخیه داره و سوند رو زود کشیدیم طبیعی و مجاری ادراری جدید هست پس طبیعی وگفت قطره قطره و سوزنی ادرار کردنش هم طبیعی ببرید خونه هر ۱۲ ساعت داخل آب گرم بشینه بعدش چرب کنید، تا چهارشنبه بیارید مطب ببینم یعنی امروز،
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
سلام مامانا

اگر جایی میرید مهمونی، پارک و … بچه بزرگتر از فرزند خودتون هست خیلی

حواستونو جمعشون کنید چون بچه بزرگتر خیلی چیزا میدونه که فرزند شما نمیدونه

مخصوصا اگر فکر میکنید تربیتش یا حرف زدنش به فاز شما نمیخوره

مثلا ما رفتیم مهمونی خونواده‌ای بودن که دو فرزند داشتن و بچه اول بخاطر شرایط

کم توجهی مدام بچه دوم رو اذیت میکرد، طوری که ضرباتش ادامه دار بود

حتی به طور مخفیانه و از صدای گریه بچه دوم میفهمیدیم اذیت شده

و داشت به بچه منم آسیب میزد که منو پدرش وارد جریان شدیم

اول به آرمی و منطقی و اینکه مدام بگیم با فاصله از هم بازی کنید

و بازیهای مختلف رو پیشنهاد بدیم

اما دیگه دردهای ضربات زیاد شد که من بهش گفتم هیچکس اجازه نداره دست به

کسی بزنه

مامان و باباش ناراحت شدن 😳😳

اما ما و فرزند ما قرار نیست تاوان تربیت دیگران رو

بدیم و از اون ۴ ساعتی که همو دیدیم تا آخرین لحظه حواسمون به پسرمون بود

وقتی برگشتیم خونه پسرم عروسکشو که خیلی دوست داره بغل میکردو بازی میکرد

بعد شروع به گاز گرفتن یا چلوندنش کرد

بعد که آرومتر شد من با تغییر صدا از طرف عروسکش بهش گفتم ناراحت شدم

و کارشو دوست ندارم و دلم میخواد باهام بازیهای… انجام بده

که پسرم اومد بغلش کرد بوسش کرد و گفت من نمیخوام ناراحت باشی

من فکر کردم بازی هست چون فلانی با نی‌نیشون این بازی رو می‌کرد…

اون خونواده مدام به بچه اولشون میگفتن حواست نبود… یا برای بچه دوم

و اطرافیان میگفتن حواسش نبوده

اینجوری میشه که بچه در مقابل کارش مسئولیت پذیر نمیشه و راه

دروغ گفتنو یاد میگیره

کلا خیلی حواستون جمع بچه‌اتون بکنید چون رفتار بقیه مثل ویروس سرایت میکنه

😍😍✌🏼✌🏼
مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
از پوشک گرفتن #سلام دوستان روز ۱۲فروردین آریا صبح پوشک نداشت بهش گفتم مامان پاشو برو دسشویی جیش کن دیدم خودش رفت دسشویی رو سنگ نشست پی پی کرد خیلی ذوق کردم دیگه به همسر گفتم پوشک نخر امروز استارت از پوشک گرفتن بزنم دم به دقیقه نمی‌برم دسشویی چون بنظرم بچه خسته و زده میشه از دسشویی، پی پی رو خبر کرد دوبار جیش هم چند بار رفتیم دسشویی جیش کرد یا آب ریختم همون موقع جیش کرد سر پایی جیش می‌کنه اما پی پی رو میشینه رو سنک ،دیگه رو قالی آشپزخونه یه بار جیش کرد دعواش نکردم گفتم قالی کثیف میشه باید بریم دسشویی آفرین مامان ،روزرسیزده بدر صبح ساعت ۷پاشد سریع بردم دسشویی جیش کرد میگه مامان برو بیرون منم پشت در ایستادم هر لحظه که راحت باشه موقع جیش و پی پی ،رفتیم باغ تو ماشین بهش گفتم اونجا یه دسشویی قشنگ هست میریم جیش میکنیم چند بار هم حواسم رو آب و مایعات که خورد نیم ساعت بعدش یا همون لحظه بگم جیش داری بریم دسشویی ،عصرش اومدیم خونه گفت جیش گفتم بریم گفت نه باری بعد همون موقع رو دشک خودمون جیش کرد شبش هم اولین بار خودش رو خیس کرد دشک کثیف که این موضوع رو نمیدونم چطوری حل کنم قبل خواب آب خورد ،صبی هم اوکی بود مخصوصا پی پی که رفتم یه ساعت خونه مامانم از بس تنش بود اونجا بچه دوبار خودش خیس کرد دعواش هم کردم سریع اومدم خونه دیدم دوباره جیش تو دسشویی کرد بنطرخودم چندروزی باید تو خونه باشم که ببینم چی میشه این تجربیات خودم بازم هر لحظه یادآوری میکنم دم به دقیقه هم دسشویی نمی‌برم تا اینجای کار دوس داشتم خاطرات این دوروز رو بگم بهتون اگه راهکاری دارید برای خواب شب و جیش موقع خواب بهم بگید ممنونم
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۲ سالگی
مثلا تصورکنید کودک مادر رو میزنه و این مادر در چنین موقعیتی یکبار کودک رو کتک میزنه،یکبار بغلش میکنه،یکبار هیچی نمیگه،یکبار تهدیدش میکنه،یکبار بلند میشه میره،یکبار میخنده و...
یعنی اصلا پاسخش متناسب با احوالات کودک نیست،متناسب با احوالات خودشه و تو دل همه این موقعیت ها با خودش درگیره وگفت و گوی درونیش اینه:
💭-تقصیر منه این بچه اینجوره
🗯️_چون باباش اون روز اینجور با من رفتار کرده یادگرفته
💬_ای خداااا از این بخت سیاه
🗨️-یعنی الان واکنش درست چیه؟
💭-بچه از دست رفته و خدا بخیر کنه نوجوونیشو.

💥در کل نمیتونن به تصمیم و تشخیص شون اعتماد کنند.

در حالی که غریزه حب ذات وقتی مورد پرخاش قرار میگیریم از ما میخواد که مدافع خودمون باشیم و از طرفی غریزه مادری هم به ما میگه به کسی که دوستش داریم آسیب نزنیم
اما این مادران انگار که در ناهشیار از طرفی خودشون رو مستحق این کتک میدونند چون باورشون اینه: مامان بدی ام.
و از طرفی هم میدونند کتک خوردن خوب نیست و این تعارض منجر به سردرگمی میشه
اما
#ادامه_داره