نمیدونم چرا این بچه من وقتی سیر ازخواب نمیشه بیدارمیشه یعنی از صحبی بیدارشده یکوب بغلم بوده گریه بهونه بردمش دم میوه فروشی براش میوه گرفتم بس میگفت بریم مغازه به به بخر حالا تو میوه فروشی واینستاد شروع کرد گریه کردن نمیتونستم هیچکاری کنم بدنم انقد خسته شده جون ندارم دیگه اخری گفتم ولش کن یکساعت دیگع ناهار میخواد از کجا بیارم اعصابم انقد ریخت بهم رفتم پای گاز شروع کردم غذا درست کردن دیدم شروع کرد منم تندشدم روش گفتم دیگه مامانت نمیشم میدمت به یه خانواده دیگه عروسک هات وسایلت همه بزار برو انقدگریع کرد بغلش کردم بوسش کردم گفتم نمیدمت تااروم شد یعنی جیگرم خون کرده نمیدونم چراانقد اذیتم میکنه این بچه 😭😭همه میگن یکی بیار اروم بشه من دیگه غلط کنم شکرش ولی دیگه بریدم جون ندارم دیگه حتی نفس بزور میکشم😭😭از بس بی خوابی کشیدم مریض شدم بدنم دیگه داره افتاده میشه الانم گذاشتمش تاب لالایی گذاشتم خوابیدیعنی صبح بلندشه اگه بهش بگی تو اون روزت دیگه روز نیست خدا این داده من لذت نبرم فقط زجر بکشم😭😭خدا هیچ وقت به من خوبی نکرد هیچ وقت مقصر خودمم همه‌چی ازش زوری میخوام اخرش میشه این

۳ پاسخ

بچت چند وقتشه؟
ما مادرها همه مون خسته ایم داغونیم روزهای تکراری بچه های اذیت کن اما خودمون خواستیم باید صبرمون هم ببریم بالا من مادرم فوت کرده هیچکس و‌ندارم یه بچه فوق العاده اذیت کن دارم دوسالش داره میشه آرزو به دل دارم یکبار با خودش ، اسباب بازیاش بازی کنه یبار بشینه تلوزیون ببینه همیشه آویزون من بوده تا امروز من و شوهرم یکبار باهم غذا نخوردیم همیشه یکی نگهش داشته اونیکی‌ خورده ناهارم ک تنهام اصلا نمیخورم خونه هیچکس نمیرم چون اصلا نمیشینه و خراب کاری میکنه خانواده شوهر وسواس دارم که اصلا رام نمیدن میگن بچت شیطون کثیف کاری میکنه خلاصه ک اینهارو گفتم ک بدونی تو تنها نیستی با کلمات روح و جسم بچت و آزار نده یادت نده ما خواستیم اونها تو این دنیا باشن پس تا اخر عمرشون اونها به گردن ما حق دارن منم خسته میشم گریه شده نون و آبم اما همیشه برای بچت سنگ صبور باش

کلا بچه فقط عذابه.منم خستم واقعا

منم بخدا افسردگی گرفتم. خود بخود گریه م میگیرع.

سوال های مرتبط

مامان آنیسا 🌸 مامان آنیسا 🌸 ۱ سالگی
اینقدر از این زندگی خستم و حالم بهم میخوره دلم میخواد همه چی رو ول کنم برم گم و گور بشم . یک هفته هست که آنیسا دوباره مریض شده فقط گریه و نق نق میکنه و دائم بهم چسبیده اصلا دوست نداره روی زمین بزارمش نه میزاره من غذا بخورم نه خودش غذا میخوره داروهاشم که به زور دست و پاهاشو نگه میداریم میریزم توی حلقش وگرنه به هیچ عنوان نمیخوره .درحالت عادی موقع غذا خوردن اذیت میکنه من ایستاده غذا میخورم ولی این چند روز بیش از اندازه غرغرو و نق نقو شده منم دیگه اعصابم نمی‌کشه مخصوصا موقعی که من میخوام غذا بخورم یک کاری میکنه که من دیگه غذا نخورم
دیشب تا ۲ شب فقط گریه کرد به من آویزون بود باز ساعت ۵ صبح بیدار شد گریه رو شروع کرد واسش شیاف استامینوفن گذاشتم تا خوابید
هم دلم واسش میسوزه هم بیش از حد روح و جسمم خستس .هیچ کس و ندارم کمکم کنه باهام همکاری کنه دیروز هم پریود شدم اینقدر کمر و شکمم درد میکرد آنیسا هم منو دیگه بیچاره کرده به بدبختی غذا پختم حالا شب شوهرم اومد خونه فقط غرغر میکنه . منه بدبخت دیگه از غرغر شنیدن خسته شدم نمیدونم چه خاکی بر سرم بریزم