دخترم ديشب دوساعت گریه كرد ميخاست بره خونه مادرشوهرم اونجا هردفعه ميره با بجها دعوا ميكنه وخب هرشب ميگه ميخام برم يعنى صبح كه از خاب بيداره ميشه گریه كه زنگ بزن يا بره اونجا،به گریه هاش اهميت نميدم باز ديگه خيلى ميره رو عصابم مجبورم دعواش كنم ديشب كتك خورد ازم واقعا ديگ صبرم لبريز شده بود، حتى رو خيابون ببرمش باز ميگ چرا نميريم كى ميريم خونه مامانجون ،اصلا هرچقد با لحن اروم باهاش حرف ميزنم فايده نداره واقعا ديگ کلافه شدممم همش گریه گریه عصابمم چقد ضعیف شده 😣.
بعضی بچهارو دیدم وقتی مامان یا باباش بگن ن دیگ تمومه حالا بچه من خودش میکشه اینقد گریه جیییغ اصن ی وضعی من باز گوشحرفش نمیکنم وقتی گریه کنه اما بهم ک میریزه عصابم

اگر نمبخای ببریش یکاری که علاقه داره باهم انجام بدین مثلا دختر من با وعده اینکه بریم کیک درست کنیم یا کاردستی راضی میشه شما هم باید کاری کنی که اگر نره بجاش خونه براش جذاب باشه

الان چون دعوا می‌کنه نمیبریش یا کلا چون هر شب دوست داره بره ؟؟

پسر منم برا خونه عمش زیاد اصرار میکنه بعد اونجا با دخترش نمیسازه ینی دخترش بزرگتره با پسر من نمیسازن گاهی خوبن گاهی نه . منم خیلی کم میرم مثلا میگم خونه نیستن عمه رفته بازار و ... جاش میبرمش کافی شاپ پارک آب هویج و کارایی که دوس داره.. دیگه ول میکنه

الکی زنگ بزن حرف بزن بعد بگو گفتن که خونه نیستیم بعد سعی کن اسم اونارو بحثو سریع عوض کنی مثلا بگی دوست داری برین مغازه بستنی بخریم بیایم کارتون ببینیم بخوریم از این چیزا مثلا تا کم کم از سرش بیفته دختر من با این چیزا گول میخوره