من اصلا دوست ندارم کسی بیاد بیمارستان ملاقاتم چون سر پسر اولم هیچ خاطره خوبی ندارم، مادر تازه زایمان کرده شکم پاره همه توقع دارن مث عروس بشینه سر تخت بعد هی بیان دربارش حرف بزنن ، فقط مامانم و دوتا خواهرام دلم میخواد بیان، ولی گفتن میان بیمارستان ، نمیدونم چطور بگم نیاین ، یا وند روز اول دلم نمیخواد دورم شلوغ باشه تا یکم خودمو بچه جون بگیریم، آخه درد اینه دهنشونو نمیبندن هی میخوان نصیحت یا تجربه خودشونو بگن

خودتو بزن به بیخیالی . هرچی گفتن بگو چشم و کار خودت رو بکن.
من سر دخترم دوران کرونا بود و بیمارستان ملاقات ممنوع. به جز خانواده خودم که همراهم بودن خوشبختانه کسی نیومد.
این سری نمی‌دونم فامیل شوهر میان یا نه. از یه طرف هم دلم میخواد بیان، هم دلم نمی‌خواد بیان. ولی به هرحال نمیشه تاریخ دقیق رو خبر ندیم. شر میشه بعداً.

خب بگو بیمارستان ممنوع الملاقاته
بیمارستانی که من میخوام برم همینجوریه واقعا

اصلا درک نمیکنم حالا مثلا ده روز دیگه بیان دیدن بچه چی میشه یا اصلا نیان…اینقدر بدم میاد از این ادمای فضول و بی درک…خدا رو شکر که ما کسیو نداریم…نه خانواده و فامیل شوهر نه خانواده و فامیل خودم…همه شکر خدا قهریم و رفت و امدی نداریم…من دوتا پسرامم تنها با شوهرم رفتم بیمارستان تنها اومدیم خونه تنها دوتا بچه پشت همو بزرگ کردیم…دخترمون هم همینه تنها هستیم…جز خدا کسیو نداریم راحتیم

منم دوست ندارم بیان بااون وضعیت دوست ندارم واقعا کسی رو ببینم ولی میخوان بیان درحد ۶‌.۷ نفر

منم دلم نمیخواد تاسه چهار روز بعد زایمان کسی بیاد خونم تاخودمو بتونم یه کم جمع وجور کنم..سر پسر اولم هرروز میریختند خونمون منم فقط درد میکشیدم بچمم سینمو نمیگرفت هرکی یه چیزی میگفت دوست هم نداشتم هی بچمو بغل کنن و ببوسن اگه هم میگفتم بوسش نکنین بدشون میومد.. اصلا نگم یه روزایی بودا..حالا اینبار میخوام بگم تا چندروز کسی نیان خونم کاش بفهمن واقعا...

بگو دردت گرفت اومدی یهویی شد .می‌خوان چیکار کنن دوروزبعد یادشون می‌ره

تاریخ زایمان تو نگو .بعد که کار از کار گذشت بگو زایمان کردی که فرصتی نباشه بخوان بیان

منم دوس نداشتم بیان به شوهرم گفتم مشکلم حل شد

اره منم همینطوریم دوس ندارم زود بیان ،
تاریخ رو نگو بهشون تا بعدش ببین چی باید بگی

باز خانواده ما
وقتی همون روز از بیمارستان مرخص میشی
کلا طایفه میریزن خونه😐😂
تازه شام باید بدیشون

منم به شوهرم گفتم به هیچکس نمیگی ک من زایمان کردم کسیم چیزی گف بگو یهویی شد درگیر بودیم دیگ داره مرخص میشه

وای آره راس میگی اینجوری فک نکرده بودم 🥲🥲

آخ گفتی...
حالا بیمارستان و شاید رعایت کنن من از ترس اینکه بعد زایمان دم به دقیقه بیان خونم قراره برم خونه ی مامانینا تقریبا ده دوازده روز اول و چون مامانم بنده خدا اون موقع باید هم به من و بچه ها برسه هم مهمون داری کنه بخاطر همین تصمیم گرفتم برم خونه ی مامانمینا از طرفی هم مادر همسرم از الان میگه که چه خبره میخوای بری ده روز خونه ی مامانینا بمونی چرا زودتر نمیای خونت و این حرفا بخدا حرفاشون و درک نکردناشون بیشتر آدم و کلافه میکنه

با شوهرت حرف بزن قانعش کن وقتی میری زایمان به کسی چیزی نگه…بعد بگید زایمانت خیلی یهویی شده…بعدم برو خونه مامانت اگه تماس گرفتن بگو الان امادگیشو ندارم فردا تشریف بیارید

حق داری انصافا. حداقل بگو هرکی میاد حتما حتما ماسک بزنه بچه طفل معصومت گناه داره. حرف زدن و رعایت نکردنا یه طرف، بخوان هی به بچه هم دست بزنن و ناز و بغل یه طرف😤😤😤🤯🤯🤯

عزيزم🥺حق داري واقعا
ولي تو اهميت نده بچه اول حتما سنت پايين تر بوده
الان خيلي مهم نباشه برات چون هيچ جوره نميتوني بگي نياين بيمارستان 😢

شما راهکاری دارین بدین؟ با خودم گفتم تاریخ دقیق نگم به کسی 😄 شوهرم میگه نه زشته