میخوام تجربه زایمانم رو براتون بگم
پارت اول
من سزارین شدم، روزی ک رفتم بیمارستان پذیرش شدم تا دکترم بیاد واسه عمل، رفتم زایشگاه لباس دادن عوض کنم و بعد اومدن سوند وصل کردن، اولش فقط سوزش و درد داشت واسم ولی کم کم عادی شد، بعد یساعت اومدن ببرنم اتاق عمل خیلی میترسیدم چون من فوبیای بیمارستان دارم و دست و پام میلرزید، رفتیم تو اتاق عمل و دکتر بیهوشی ک اومد بالا سرم بهش گفتم فقط بیهوشم کنین گفت بی حسی بهتره و مواد بیهوشی ممکنه روی تنفس بچه اثر بذاره و فلان، اما من چون میدونستم دکترم عملاش ده دقیقه فقط طول میکشه بهش گفتم یه موادی بزنین ک تو فاصله ده دقیقه از جفت رد نشه و روی بچه اثر نذاره، خلاصه اون میخواست من بی حسی رو انتخاب کنم اما من قبول نکردم اونم گفت من بدون رضایت خودت بی حست نمیکنم پس بیهوشی بهش بزنین. وقتی به هوش اومدم تو ریکاوری بودم و یادمه فقط با ناله و درد به هوش اومدم، نیم ساعت نگهم داشتن بعدش منتقلم کردن ب بخش.
بقیشو تاپیک بعدی میذارم.

۱ پاسخ

بزار گلم..من منتظرم

سوال های مرتبط

مامان آرنیک🍼 مامان آرنیک🍼 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین
من اومدم و ی چنتا ازمایش خون خود بیمارستان ازم گرفتن و گفتن باید سوند رو وصل کنیم بعد بریم اتاق عمل مخالفت کردم و گفتم تو اتاق عمل همون موقع بی حسی برام بزنین گفتن نمیشه و اینا خلاصه زدن سوند رو و از دردش تا خود اتاق عمل گریه کردم از بس درد داشت تو اتاق عمل دکترم که فهمید جریانو ی کم باهاشون بد برخورد کرد گفتش ک چرا زدید سوند رو و باید همینجا تو اتاق عمل براش میزدیم و اینا
سوندو رو دراوردن بران چون دردش قابل تحمل نبود و رو تخت دراز کشیدم برا بی حسی دکتر بیهوشی اومد و خیلی راحت بی حسم کرد ولی ی چن دقه دیقه حالت تهوع شدید و سرگیجه نفس تنگی گرفتم طوری ک همونجا زردی از معدم زد بیرون و اندانسترون ک چنتا بهم زدن بهتر شدم و کامل بی حس شدم و بچه رو برداشتن و منم بردن ریکاوری اینا و‌بعدش انتقال دادن به زایشگاه و کم کم دردام شروع شدن از درد شدید دیروز تا الان نتونستم تکون هم بخورم مسکن و شیاف و اینا هم ارومم نمیکنن
خلاصه ک تجربه خوبی برام نبود ولی بخاطر روی قشنگ نینینم همه چیو تحمل کردم و کنار میام
بیمارستان خصوصی عمل کردم هزینش 29 تومن شد با دستمزد دکتر
38 هفته و 1 روز بچه رو برداشتن وزنش 3 کیلو بود دقیق و قدش 50
مامان بردیا مامان بردیا ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت سوم
در عرض ۳۰ ثانیه بدنم گرم شد و بی حس شدم و کارشون رو شروع کردن من ساعت ده و ربع وارد اتاق عمل شدم و ده و بیست و دو دقیقه بچم به دنیا اومد و ساعت ده و چهل و پنج دقیقه بردن ریکاوری و تو ریکاوری متخصص بیهوشی برام پمپ درد وصل کرد و همون تایم بی حسی ماساژ رحمی دادن که من دردی حس نکردم و تا ۲۴ ساعت بعد عمل سوند بهم وصل بود و اولین راه رفتنم خیلی سخت نبود و خدارو شکر از زایمانم خیلی راضی بودم و اینکه فسقلی من تو ۳۷ هفته و ۶ روز به دنیا اومد و چون آمپول ریه نزده بودم و روز زایمان زدم احتمال میدادن که بچه بره تو دستگاه اما خدارو شکر احتیاج به دستگاه نشد و بچم کامل بود
پیشنهادم اینه که حتما پمپ درد بگیرید دردتون رو به صفر می‌رسونه
اینم از تجربه سزارین من🙃 هر کسی حق انتخاب داره و به نظرم با توجه به شرایط باید انتخاب کنی‌
من اگر بازم برگردم به عقب قطعا زایمان سزارین رو انتخاب می کنم برای همه آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم زایمان راحتی داشته باشید و کوچولو هاتون رو صحیح و سالم بغل بگیرید 🫂❤️
مامان حبه قند🫀 مامان حبه قند🫀 ۳ ماهگی
اومدم اینجا تا تجربه مو از زایمان سزارین بگم واقعااااا خیلی خوشحالم که سزارین کردم برگردم عقب بازم انتخابم همینه
من روز ۵خرداد زایمانم بود از ساعت ۱۲شب به بعد هیچی نخوردم صب ساعت هفت باید بیمارستان میبودم رفتم اونجا اول پروندم و کامل کردن بعد یه نمونه ازم گرفتن و رفتم توی اتاق برای آماده شدن اومدن دستگاه nst وصل کردن و با یه سروم قندی بعد از نیم ساعت اومدن سوند وصل کردن که‌من مثل سگگگگ ازش میترسیدم ولی واقعا هیچی نداشت خیلی راحت بود بعد دونه دونه میبردنمون اتاق عمل که من و ساعت ده بردن اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد تا بی حسی بزنه برام من استرس گرفتم ولی اونم چیزی نبود یکم کمرم سوخت بعد کم کم پاهام داغ شد حس بدی بود ولی دیگه پاهامو حس نمیکردم 🥲
بعد بی حسی یکم حالمو بد کرد که چون استرس داشتم بالا آوردم بعد که داشتن شکممو بتادین میزدن حس میکردم تا دیگه کلا چیزی نفهمیدم تا اون آقا پسری که بالا سرم وایساده بود تا حواسش به من باشه گف مبارک باشه دیدم سلن گریه کرد🥹😭😍
همون لحظه اشک چشمم ریخت و از خدا خاستم به همه بچه بده تا این حسو تجربه کنن خیلی خیلی حس قشنگیه😍
بعد آوردن چسبوندش به صورتم و اون قیافه ماهش و دیدم😭🧿😍
بعد من کم کم نفسم سنگین شد که خواب مصنوعی دادن بهم و چشم باز کردم دیدم ریکاوری ام هنوزم بی حس ام خلاصه اتاقی ام که من رزرو کرده بودم خالی نشده بود من چهار ساعت موندم تو ریکاوری و بعد چهل ساعت رفتم تو اتاقم و دخترم اومد پیشم چون من تو اتاق عمل بالا آورده بودم دکترم گفته بود چیزی ندین بخوره که بالا نیاره چون فشار میاد بخیه هاش باز میشه من و ۲۴ساعت گشنه نگه داشته بودن و من اصلااااااا درد نداشتم اصلاااااا
مامان دلوین🐣🪄 مامان دلوین🐣🪄 ۴ ماهگی
سلام دوستان بلخره وقت شد بیام منم تجربه زایمانم رو بگم
روز شنبه ساعت ۱۲ ظهر یهویی دکتر زنگ زد گفت اماده شو بیا بیمارستان مشکل برا بیمارستان پیش اومده عملت کنم گفتم کی گفت ساعت ۱ بیا حالا من هیچ کاری نکرده بودم😧💔
زنگ زدم شوهرم تا اون اومد مادرم اومد منم یه دستی به خونه کشیدم یه دوش گرفتم راهی بیمارستان شدم
دیگه وقتی رفتم سریع تشکیل پرونده دادیم از خودم خون ادرار گرفتن رفتم قسمت زایشگاه اونجا لباسام عوض کردم گفتن نوار قلب باید بگیرم از بچه خدشون سوال میپرسیدن بیماری چی داری چی قرصی میخوری همینا...
دیگه اومد تا قسمت وصل کردن سوند برا من واقعا درد انچنانی نداشت گفته بودن هرچی خودت شل بگیری دردش کمتره یه سوزش حس میکردم
دیگه گذاشتنم رو ولیچر رفتم سمت اتاق عمل اونجا دکترم اومد یکم روحیه بهم داد یهویی از ترس ضربان قلبم رفت بالا
نشستم رو تخت گفتم منو بی هوش کنید حتما دکتر بیهوشی گفت بی حسی ک بهتره گفتم نه فقط بیهوش من میترسم
دیگه دراز کشیدم یه چیزی تزریق کردن تو رگ دستم دیگه یادم نمیاد تا اومدم ریکاوری بقیش پارت بعدی مینویسم.