۵ پاسخ

من سومین بارداریم،دومی نموند برام
سومی تو راهه، بدنم دیگ له له و بدون هیچی شده
دندونام داره خالی میشه
اون شب همسرم اومده میگه بعدی اسمش رو فلان میزارم
میگم من ک دیگ‌برات نمیارم، باردار شم جنازه میاد بغد عمل
پر رو آن این مردا

بدنت جون داره واقعا؟؟!! سوالم از همه اس من که ندارن

شوهر من برعکسه میگه همین یه دختر کافیه دیگه کلا فکر بچه دوم رو از سرت بنداز بیرون😕

دختر از حالا به چی فکر میکنی آخه. بچه دوم هم بخوای بش فکر کنی بعد سه سال بهش فکر کن

مردا همشون همینن بچه دوس دارن تو مرتب جلوگیری کن شاید یه زمانی خودتم دلت خواست یکی دیگه بیاری

سوال های مرتبط

مامان حلماجان💕 مامان حلماجان💕 ۴ ماهگی
#موقت
خانوما برای شماهم پیش اومده این فکر وخیالا ک چرا الان بچه خواستم زود بود باید بیشتر تفریح میکردم دیگ وقت نمیکنم زیاد با همسرم باشم این فکرا؟؟؟

من هربار دخترم خیلی گریه میکنه و خیلی کمر و دستم درد میاد شروع ب گریه میکنم خودم🤦‍♀️ و همش میگم چرا اینقد زود بچه خواستم خیلیا چقد سنشون بیشتر ولی بچه ندارم راحت میخورن میخوابن تفریح میکنن با همسرشون بدون فک میرن بیرون 🥲 خیلی دلم گرفته نمیدونم این تنهایی هم خیلی بیشتر بهم فشار اورده حداقل اگ نزدیک خانوادم بودم بعضی روزا دخترمو بهشون میدادم یکم خودم میرفتم بیرون استراحت میکردم الان اینجا توشهر غریب همسرم صب میره عصر میاد بعضی روزا حلما یکساعتم نمیخوابه درست و کل کارام میمونه ..
احساس میکنم خیلی خودم دور سدم از همسرم قبلا همه جا باهم بودیم حتی ی شب تنها نمیخوابیدیم ولی الان بخاطر شرایط جدا میخوابیم کلا خیلی زندگیم تغییر کرده از یطرف خوشحالم از یطرف همش فک ب گذشته میکنم ک راحت خواب و تفریحم بود الان ن😕 همش حس میکنم اونک ازیت میشه همش منم ن کس دیگ
ی دلگرمی یه حرفی یچیزی بگین ک دلم اروم بشه این فکرو حیالا رو نکنم🤦‍♀️🥲
مامان علی👶🏻🧸 مامان علی👶🏻🧸 ۲ ماهگی
خانما اخیرا حس میکنم یجوری شدم ....بعضی وقتا مادرشوهرم بدون اجازه بچمو میگیره میبره خونشون چونکه شیرخشکی هم هست شیرو باخودش میبره منم دوس ندارم پسرم به نبودن من عادت کنه اینو هم دوس ندارم خانواده شوهرم فک کنن چون شیرخشکی هست میتونن ببرنش....دوس دارم خودم شیرشو بدم واسه همین خیلی اذیتم انگار خودخوری میکنم به مامانم گفتم گفتش که خودت سخت میگیری همه همینجورن اگه دوسش نداشتن نمیبردنش سخت نگیر ولی من هنوز همین فکاررو میکنم البته اینم بگم ی رفتارایی ازشون دیدم که دوس ندارم بشون عادت کنه....مثلا یبار که مادرشوهرم بغلش کرده بود پسرم همش نگام میکرد و میخواست بیاد پیشم اونم گفتش میخوای بری پیش زهرا تو دستمون نداری و فلان ولی اگه باباش بود نمیگفت میخوای بری پیش مصطفی میگفت بابایی رو دوس داری و فلان یا میخوام ببرمش حموم میگه خودت نبرش بلد نیستی ۳یا۴ماهش شد خودت ببرش😐....منم حساس میشم نمیدونم طبیعیه یا نه اخه فقد همین نیس مثلا میخوام برم خونه‌ی مامانم بخوابم دخالت میکنه قبلنا اینجور نبود همینکه بچم بدنیا اومد اینجوری شده ولی من اصلا بهش محل نمیدم و کار خودمو میکنم....اینم بگم حس مالکیت داره رو پسرم....نمیدونم طبیعیه اینجور فک کنم یا بدنجس شدم🫠😩