ی همسایه داریم پسرش ۱۴ روز از دخترمن بزرگ تره شاید باورتون نشه فقط به بچه شیر میده و واسش غذا درست میکنه بقیه ی کاراهاشو مادر شوهرش انجام میده همیشه بچه رو نگه میداره میبره حموم جیش بچه رو میشوره وای خوشبحالش حالا مادر شوهر من ی دیقه هم نمیگیره میگه نمیتونم

خوش بحالش.مادر شوهر من دختر دنیا اومد یه بار اومد رفت دیگه پشت سر شم نگاه نکرد .خواهرشوهر بزرگم هنوز بچه ی منو ندیده منم دیگه اجازه نمیدم ببینن

من مادر شوهرم دخترم 6روزش بود دیدش دیگه ندیدش برادرشوهرامم اصلا دیدنش نیومدن چون ما خونه خریدیم با ما قهر کردن چرا ما خونه خریدیم اونا نخریدن

کاش منم حتی واسه یه روزاینجورکسی داشتم

مادرشوهرمنم تادهفته بعدزایمان خونمون بود غذامیپخت میشست ولی کارای بچه باخودم بود.نزدیکم نیست وگرنه کمک دستم میشد مادرشوهر خوب هم پیدا میشه ها😁😁

خوش بحالش انشاالله خدا همچین مادرشوهرایی رو حفظ کنه. حالا مادرشوهر من که بچه من پسر بچه برادرشوهرم که الان 5سالشه دختره از روی حسادت اومد اونارو پر کرد چنان برادرهارو بجون هم انداخت که 7ماه این برادرا دادگاهی داشتن تازه 4روزه تمومشد کلا باهاش قطع ارتباط کردیم از بس چشم نداشت ببینه

مادر شوهر منم اینجوریه میرم. خونشون فقط. نهار شام میپزم همش دخترم. میگردونه. حتی حمومشم میبره ولی من خشم نمیاد خیلی بچسبه ب کسی دخترم

شاید اولین نوه باشه براش... عزیزه و از این حرفا