خانما سلام
همسرم وقتی خونه بود همیشه ساعت شیش ب بعد پسرمو میبردیم بیرون با ماشین دور می‌زدیم گاهی پارک می‌رفتیم یا خونه مامانم پسرمم عادت داشت هر عصر بره بیرون از وقتی همسرم رفته سرکار عسلویه نمی‌دونم تایمای عصر پسرمو چجور سرگرم کنم صبح باهاش بازی میکنم داروهاشو میدم غذا میان وعده ظهر میخابه عصر باز بازی خوراکی میبرم تو حیاط میگردونمش با کمک خودم راه میره گاهی با ماشینش بازیش میدم گاهی مادرشوهر و میبره تو کوچه گاهیم خاله هاش و دختر عمه ش میان میبرنش بیرون ولی بازم روزایی ک خونس دلم میسوزه حس میکنم حوصله ش سر می‌ره یا حتمن باید بیرون رفته باشه تا حس خوب بگیرم چیکار کنم نظر شما چیه؟

بزارش تو کالسکه عصرا برین تو کوچه و خیابون حالتون عوض میشه

ما که همش تو خونه اسم خیلی بریم بیرون ماهی یکی ۲ باره شوهرم عصرا سرکاره تا بیاد ۹ شده شام‌میخوریم یکم با بچه ها بازی می‌کنیم منم به کارام‌میرسم ساعت ۱۱ بچه ها خوابن دیگه خیلی هم دوست دارن برن بیرون اما من نمیتونم ببرم نهایت بزارم تو کالسکه بریم تا خونه مامانم نزدیکه الانم که یه هفته ست مریضیم اونجام نرفتیم شهر ما خیلی گرمه از الان به بعد بیشتر خونه نشین میشیم خارک و رطبم فصلش رسید کار شوهرم ۲ برابر شد

من که دخترمو دو سه روز یک بار گاهی شب دیگه باباش بیاد میبرش یک ربع نهایت تو کوچه ،کاریش نمیشه کرد،چون نمیتونم خودم تو گرما روزا ببرم بیرون

خانه بازی ببرش یا کارگاه مادر و کودک