۲۶ پاسخ

دقیقا

درخواستمو قبول کن

گل گفتی عزیزم دقیقا همینه

دقیقا انگار منو توصیف کردی

قربون دهنت خواهر
من ک دیگه سرم گیج میره بخدا

درخواست میدی عزیزم با هم دوست شیم♥️

دقیقا همینطوریه

من فک میکردم خونه من فقط وضعش اینجوری ک اصلا بیکار نمیشینم

به به جایی هست کیک ساده خونگی بفروشن الان همه جا شکلاتی و خامه ای زیاد وووش

واییییییی من دیگه دارم جون میدم زیر بار این همه کار تازه اب هم تند تند قطع میشه برق هم که قربونش برم هر روز دوساعتی نداریم انقدر خسته میشم دعوای بچه ها که دیگه وای وای وای نگمممممممم

منم دقیقا ازوقتی ۴نفری شدیم همچین حسی دارم دقیقا دایم لباس ظرف پخت وپزوخریدهم بزارکه بره

چقدر خونه ی مارو شما توضیح دادی ؟؟!! بعد اینجوریه که در یخچال باز میکنی خیلی چیزا هس ولی بدرد نمی خوره شامل ابلیمو، انواع رب ، آب آلوچه و...😂

میشه دستورپخت کیک خوشمزتو بدی ؟؟

وای خونه ما هم دقیقا همینه دلم میخواد برم سر کار از محیط خونه و کارای تکراری خسته شدم آخه کلی کار می‌کنی انگار نه انگار دوباره فرداش همین کارا رو باید تکرار کنی

من که له له شدم

دقیقا همینه .منم هر چی جمع میکنم بازم کلی کار هست که انجام بدم مثلا کشوی لباس ها بهم ریخته یا کمد اسباب بازی و .....
اصلا اینایی که میگن تو خونه حوصلم سر میره کار ندارم رو درک نمیکنم. من که اصلا نمیفهمم کی شب میشه

ههمون همینیم .. روتین زندگیمون همین شده

آره دقیقا هرچقدر کار میکنی باز همونه فقط پیر میشیم

عالیه خداروشکر کنین تنتون سالم میشه انجام داد

اخ اخ نگو منم فکر میکردم من اینطورم چقدر همدرد زیاد

دقیقا تمیزی تو خونه ما یه ربع هم موندگار نیست

دقیقا همینطوره یا زود تموم میشه یا هیچوقت تکمیل نمیشه😐🙁

کار خونه هم ک نگم..

اره بخدا من که دیگه افسرده شدم از کارای خونه و دعوای بچه هام نمیتونم به خودم برسم اونوقت خواهرام وزن داداشام میشنوم که میگن خسیس هست دلش نمیاد به خودش برسه خدا خودش شاهده نمیتونم برم بابچه هام بازار به زور رفتم بازار براشون ی دست لباس و ی مانتو وتونیک برای خودم خریدم

واقعا من ک کمر درد گرفتم از بس سرپام

وای دقیقا باید بگم که بعد از کار معدن سخت‌ترین کار دنیا خانه داریه ☺️☺️☺️

باهمین کارداریم پیرمیشم خواهر

سوال های مرتبط

مامان باراد مامان باراد ۳ سالگی
امروز من دو ساعت رفتم استخر و قرار شد اين دو ساعت پدر و پسر با هم باشن. به محض بيرون اومدن از استخر با همسرم تماس گرفتم جواب نداد و تا برسم خونه ٤٠ دقيقه طول كشيد بازم هر چى زنگ زدم جواب نداد. اومدم خونه ديدم يه شيرينى نصفه گاز زده رو اوپنه، كفشاى باراد همه سر جاشونه و همه چيز شبيه اينه كه اينا با عجله رفتن بيرون. خلاصه يهو همه فكراى منفى با هم اومدن سراغم 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
با مادرشوهرم تماس گرفتم ببينم شايد اونا خبرى داشته باشن ولى چنان برخورد عجيبى كردن كه نگرانى خودم يادم رفت. كلى منو سوال پيچ كردن كه تو كجا بودى و اين وسط متلك هايى شامل اينكه اونا كه تنها نميان اينجا ما كه خبرى نداريم و…. آخر هم با حالت قهر گفتن ما رو نگران كردى 😐😐😐
بماند كه همسرم زنگ زد و گفت تو پارك داشته بازى ميكرده با باراد و متوجه تماسا نشده و بارادم گير داده ميخواد با دمپايى بره و من اصلا حواسم به دمپاييا نبود. ولى مطمئن شدم در هر فشارى در هر استرسى بيشتر بايد خودم رو كنترل كنم و روى كسى حساب نكنم.
اين چندمين باره توى نگرانى باهاشون تماس گرفتم يا كمكى خواستم ولى به جاى كمك يا شنيدنم تازه بازخواستم كردن . بعضى از آدم ها هيچ وقت نميتونن امن باشن .
من هميشه همه جا ازشون تعريف ميكنم و براشون ارزش قائلم ولى هر بار يه اتفاق كوچيك ميفته با بعضى جمله ها و طعنه ها پرت ميشم به واقعيت.
مامان ارش وآیلین❤️🤩 مامان ارش وآیلین❤️🤩 ۳ سالگی
پسری که از ساعت ۶ صب بیدار بوده و خونه رو ترکونده دوبار حموم اب بازی رفته کل وسیله های اشپز خونه رو ریخته کف حال و همه کشو لباس هارو خالی کرده لباساروریخته ته اتاق .
خسته بودم واقعا دیگه حتی ظهرم نخابید من یه ساعت خابیدم پاشدم واای یه بسته ماکارونی رو نرم نرم کرده ربخته تو خونه ، خونه ای که تازه جاروبرقی کشیده بودم .
همسرجان از سرکار یه ساعت پیش زنگ زد گف دوساعت دیگه میام ینی تقریبا۱۰یا ۱۰:۳۰ شب من ساعت۹ شام بچرو دادم درازش کردم ب بدختی درازش کردم اونم از جایی خسته بود از بازی و خرابکاری هاش سریع خابش برد 😁🖐️
همسر هنوز نیومده ،
بچرو خابوندم ..
پاشم خونه هارو مرتب کنم تا همسر میاد شام بخوریم و خلوت کنیم 🤭🦧

راسی خیلی خوشحالم از این بابت که پسرم امروز کلی خرابکاری کرد اما اصلا دعواش نکردم ، بچس خب باید بازی کنه ، حالا یکی دوساعت طول میکشه جمع کردن ولی خونه جمع میشه 😁🤌

پسرم خابیده و من خوشحالترینم بابت امروزی که خوب گذشت ❤️🙏
«فردا روز مهمیه برام حتما خوب بگذره»