سلام مامانا کسی بوده کا افسردگی زایمان داشته باشه و خوب نشده باشه؟؟؟؟ من که حس میکنم سیر شدم از زندگی.. کاش میشد آدم یک روز در ماه مادر نباشه بگیره بخوابه بره دوش بگیره یه فیلم ببینه یه دکتر بره بخدا یه دکتر میترسم برم صد تا مرض دارم 😭😭😭 حالم از خودم بهم میخوره یه حمام درست حسابی نمیتونم برم .. حیلی لاغر شدم همه بهم میگن حس میکنم صورتم پیر و زشت سده صورتم لاغر شده و نوی هم رفته دماغم بزرگ شدا از خودم متنفرم پوستم حس میکنم خراب شده عکسای قبلا مو میبینن حس میکنم دیگه هیج وقت مثل سابق نمیشم ... دیگه هیچی مث قبل نمیشه پوست بدنم خیلیییی سفید بود خیلی زیاد وقتی حامله شدم تیره شد هنوزم هست میرم دوش بگیرم از خودم متنفر میشم ... بچم چند شبه درست نمیخوابه اصلا فقط يه خوابش بود که خراب شد.... انقد نخوابیدم شبیه زامبی شدم ... دلم برا روتین زندگی قبلا تنگ شده میرفتم سرکار غذا درس میکردم دوش میگرفتم ....
دست تنها بچه بزرگ کردن سخته همسرم نیست خدایا کمکم کن من خیلی بچه و لوس بودم برا زاییدن و تنها بزرگ کردن یه بچه ..‌

۸ پاسخ

منم همینطور

منم همینطور الانم افسردگی شدید دارم دارو مصرف میکنم ..ولی اینم مدتیه بچه بزرگ شه بهتر میشیم

همه حرفاتو با تمام وجودم درک میکنم
اینا البته می‌تونه افسردگی نباشه
چون هممون داریم اینا رو تجربه میکنیم

عزیز دلممممم، بیا بغلم اصلا
تمام حرفهات و با گوشت و پوستم درک میکنم، چقدر روزای سختی مامانای دست تنها بعد از زایمان دارن، منم وقتی بچه اولم به دنیا اومد و ۴ماهش شد یه روز تو آینه نگاه کردم میخواستم بمیرم
پای چشمم کبود بود، شکمم هنوز سیاه بود، بیخوابی و خستگی حالم رو از خودم به هم میزد، هیچ جایی نمیتونستم برم به خاطر شیر بچه
اما میخوام بهت بگم که این روزا به سرعت میگذره، بچه که ایشالا غذاخور شد کم کم میتونی تایم برای خودت بذاری، قلقش دستت میاد، آروم آروم یاد میگیری که چجوری مدیریت کنی عزیزم
من الان دخترم ۶ سال و نیمشه، اون اوایل که به دنیا اومده بود همش میگفتم یعنی میشه من یه شب بتونم دوباره سه ساعت پشت هم بخوابم؟
سر بچه دوم برای من اینجوری بود که اصلا اصلا افسردگی نگرفتم
فکر میکنم به خاطر این بود که میدونستم همه این حال بدی ها و بیخوابی ها و تیرگی شکم و پوست زشت و پای چشم کبود و اینا خیلی زود میگذرن
اگه شرایطش رو داری هفته ای یه نصف روز بچه رو به خونواده خودت یا خونواده همسرت بسپر و برای خودت تایم بذار
خیلی تاثیر خوبی روی روحیت میذاره
و در آخر اگه دیدی خیلی حالت بده حتما حتما از مشاور کمک بگیر، تو خیلی مهم و ارزشمندی ❤️

مامان قشنگ و مهربون میدونم این روزا خیلی برات سخته،خستگی،بی حوصلگی و اشکهایی که بی دلیل،همشون قابل درکن تو تازه یه معجزه رو بدنیا اوردی کلی مسئولیت رو دوش تو هست که آسون نیست،ولی یادت نره تو خیلی قوی هستی حتی وقتی خیلی خسته ای،افسردگی زایمان تقصیر تو نیست همه مامانا تجربه اش کردن این روزا زود میگذره❤

عزیزم درکت میکنم تنها و بدون کمک نوزاد داشتن خیلی سخته همین که داری از پسش برمیای خیلی خیلی قوی هستی🩷

من بعد دوتا بچه با فاصله سنی دوسال و نیم همینم سخته خیلی سخته 🥺🥺❤️

عزیزم همه همینحورن منم اینجوری بودم اما من با خودم میگم وقتی باردار میشی باید تمام مسولیت بچه قبول کنی شما هم سخت نگیر بخدا آنقدر زود می گذره بد دلت تنگ میشه برای سه ماهگی عزیز دلت اسم افسردگی نیار خیلی تاثیر داره حق داری اما سعی کن فراموش کنی اسمشو چون خیلی روی ذهن تاثیر داره

سوال های مرتبط

مامان مهرسا💕 مامان مهرسا💕 ۴ ماهگی
خانوما میخوام تجربه بچه دارشدنمو بگم وقتی ده روز از به دنیا اومدنش گذشت برگشتم خونمون خونه ی مامانم بودم همه مسئولیت بچه رو خودم گردن گرفتم هیشکی کمکم نکرد شوهرم ذره ای درکم نکرد خیلی شبا رو تا ساعت ۳ بیدار میموندم به خودم فوش میدادم ک چرا ازدواج کردم چرا بچه دار شدم خیلی افسرده بودم اصلا از بچه ام لذت نمیبردم ولی بعدش ک چهلم بچم گذشت به همه چی عادت کردم خداروشکر دخترم خیلی آرومه اصلا اذیتم نکرد بعد چهلم دیگه شبا برا شیر بلند نمیشه ساعت ۱۱ می‌خوابه ساعت شش بلند میشه روال همه چی اومد دستم افسردگیم کمتر شده دخترم بزرگ شده دیگه مثل روزای اول بوی نی نی نمیده🥺 خیلی دلم تنگ شده ولی الان خیلی لذت میبرم صبا ک از خواب بلند میشم دخترمو میبینم ذوق مرگ میشم یه حس خیلی خوبی دارم ک نمیتونم توصیفش کنم همه بهم میگن مامان کوچلو وقتی به دخترم میگن برو بغل مامانت خیلی حس خوبی می‌گیرم الان منم یه مامانم عاشق دخترم ولی روزای اول خیلی اذیت شدم هیچوقت نمیخوام به اون روزا برگردم.........