۱۶ پاسخ

فک کنم ماله برادر شوهرته

چیشد کجایی

محل هیچکدوم نزار دو روز دنبالشم هستن میترسن ببین کدوم زیادی محبت میکنه احترام میزاره کار خودشه

جالب شد عین فیلما😂 اصلا به روت نیار چیزی دیدی به شوهرتم چیزی نگو مشخص میشه

خودشون لو میدن یه روز صبر کن فقط.... حواست جمع کن

منکه تو ماشین شوهرم شیشه دیدم🙂🙂هیچوقت دیگه نتونستم ب زندگی عادی برگردم هیچوقت💔

اگه شوهرت ریگی تو کفش. بود خودش حواسش جم می‌کرد نگا می‌کرد ماله برادر شوهرته

ن بزار خودشون واکنش بدن ک بفهمی مال کی بود
میان سرک میکشن توجیباش فقط شیش دنگ باش وبپااا

برا شوهرت نیست بنظرم .بلاخره یا قبل از اینکه بده برادر شوهر برش می‌داشت یا بعد از اینکه شلوارو گرفت.برا برادر شوهره

شوهرت شلوارو پاش کرد رف بیرون؟!
یا نپوشیده اول داد بتو بشوری اگ اینه که اصن مال شوهرت نیس؟!

او اگه پاش کرده شوهرت ینی ممکنه دست تو جیبش نکرده باشه؟!
بالاخره مشخص میشه

به برادر شوهرت و شوهرت زنگ بزن یا پیام بده بگو جنست لامصب خیلی خوبه عجیب سرحالم کرداصن تو ابرام دوست دارم برم فرش بشورم آنقدر فول انرژیم کرد تو این مدت که بچه دار شدم اینجوری خستگیمو درنیاورده بود چیزی عوض همه ی بی خوابی ها و خستگی هامو جبران کرد
بعد ببین کدومش مقدور میان
🤣🤣🤣🤣

تو رو خدا جوابشونو بیا بهم بگو خیلی فوضولیم گل کرد

استرس نداشته باش اگه واسه داداششه فکنم چون از اون گرفته نمیپوشه دیگه تا وقتی بشورش بازم به شوهرت بگو با آرامش بگو یک چیزی از تو شلوارت پیدا کردم کلی غصه خوردم ترسیدم مال تو باشه بعد نشونش بده از رفتارش میتونی بفهمی ولی مال شوهرت نیست وگرنه هواست بود برداره بعد بده ب تو

به شوهرت بگو خب

صبرکن فرداباشه ببین کدوم میادسراغش

تریاک دیگ آن لرزه نداره ک.نشون شوهرت بده.

😂😂😂😂برادرشوهرت چن سالشه

سوال های مرتبط

مامان ✨️🧿Rasta

Radars مامان ✨️🧿Rasta Radars ۱۱ ماهگی
سلام خانما بيائين😭😭😭توروخدا مراقب كوچولوهاتون باشيد ديشب تا حالا دخترم تازه راحت يكم تونست بخوابه هركاري بگيد كردم دلش شديد درد مي كرد اول تو خواب سرفه كرد بعد از خواب پريد بالا أورد بالا ديگه تا ساعت ١نخوابيد وفقط گريه مي كرد اب جوش نبات دادم پاراكيد دادم حتي پدي لاكت دادم دلشوماساژ دادم اسپند دودكردم باز فكركردم گرسنشه بعداز اينكه أورد بالا شير دادم ٣٠تا بيشتر نخورد ولي باز بدتر شد باز كه بالا أورد و إسهال گرفت شكمش خوب شد اينم بگم بعد از شيري كه دادم باز يكم خوابيد من گفتم لابد خوب شد باز سرفه و باز بالا اورد بهتر شد ديگه شير نخورد تا ساعت ده صبح يهو ديدم بازي ميكنه خوب شد ديگه كم كم گرسنه شد شير كه اوردم يكم كه خورد ديگه نخورد 😭😭😭😭يهو ديدم شير تغير رنگ داده و حباب حبابي شده من ديروز عصر خبرم كه بازش كردم دادم رستا اينطوري شد 😭😭😭😭حالا كه شوهرم يدونه گرفت اورد دادم خورد أروع زدو خوابيد😭نگو از شير خشك بود ولي خدا شاهده پلمب باز كردم حتي يدونه ديگه دارم به نظرتون چكار كنم برم به داروخونه ايي بگم ايناروهم از يه هفته پيش خريدم بعدم گفتم بهتون كه بدونيد حالا مي خوام فيلمم بگيرم تو اينستا بزارم اطلاع رساني كنم كسايي كه بچه دارن حواسشون باشه.فقط بگيد چكار كنم حتما كه ميرم پيشش واي اياً قبول دار ميشه منه مادر از وقتي فهميدم دارم نفرين ميكنم اخه بچم چه گناهي داشت اگر بدونيد چطوري گريه ميكرد😭😭😭😭😭
مامان آقا آرتا مامان آقا آرتا ۱۲ ماهگی
بیاین یه چیزی رو براتون تعریف کنم
پارسال که من به خاطر دفع پروتئین تو بیمارستان بستری شده بودم دقیقاً صبح تولد آرتا مادر شوهرم رفته بود شیرخوارگان علی اصغر اونجا یه دونه پارچه سبز که به دست بچه می‌بندن بهش دادن اونم به همه می‌گفت برای عروسم و بچه تو شکمش دعا کنید بعد از ظهرش اون پارچه رو داد به شوهرم برام آورد بیمارستان
به علی میگفت نگران نباش من امام حسین رو به علی اصغرش قسم دادم که هردو صحیح و سلامت باشن
من کلا ادم مذهبی نیستم
ولی اونموقع که مادرشوهرم این پارچه رو فرستاد خدا شاهده یه انرژی سمتم اومد
از لحاظ مذهبی بودن نمیگما
اینکه واقعا علی و ما براش مهمیم و دوسمون داره
اینکه ادمایی رو دارم که نگرانم باشن
این قرانم کلا برای ارتا خریده بودم که تو ساک بیمارستانش باشه
بعد که اومدیم خونه من اون پارچه ی سبزو گذاشتم لای قران پسرم
الان که دیدمش یادم اومد گفتم واسه شماهم تعریف کنم
خلاصه که درسته اگه یه حرفی بزنه بهم برمیخوره ولی خب دلیل نمیشه محبتاشم یادم بره🥺
مامان ادریان مامان ادریان ۱۲ ماهگی
ادامه تاپیک قبل


گفت بخواب خونه مادر شوهرم پایین بود { 2طبقه } رفتم گفتم مامانی یه درد عجیبی دارم که رفته ولی می‌خوام برم بیمارستان گفت باشه برم نانوایی میام منم قبول کردم رفتم بالا قدم زدم تا 8 رفتم پایین گفتم شاید حاضر شده دیدم خوابه 🙄گفتم مامانی پاشو بریم گفت باشه و رفت نانوایی رفتم بالا تا هشت و نیم باز اومدم دیدم تازه اومده و سفره صبحونه پهن کرده پسرش و رفت بیدار کرد منم به زور خودم و نگه داشتم و واکنش نشون نمی‌دادم اومد و صبحونه خورد و منم طاقتم تموم شد اسنپ زد و قبول کرد بعد ده دقیقه حدود 25تا 35 دقیقه راه داریم تا بیمارستان رسیدیم اونجا ساعت شد 9.10 دقیقه ریکاوری شلوغ بود بلاخره نوبتم رسید ساعت شد 10.20 گفت برو معاینه شو رفتم معاینه انجام دادن اورژانسی فرستادن بالا ساعت 10.40دقیقع رفتم طبقه بالا {بخش زایمان} بعد یه دانش جو بار اولش بود اومد کیسه آب و پارع کرده و همون یه نفر قرار بود زایمان من و انجام بده و گفت میخوای آمپول بزنم دردت بره منم گفتم آره اپیدورال و زد و آروم شدم تا ساعت یازده بود که آمپول و زد و گفتن تا مدفوع نکردی صدام نزن 🙄