سلام مامانا خدا قوت بهتون
اومدم یکم درد و دل کنم
راسستش این روزا همش دلم میخاد گریه کنم بزنم زیر گریه و هیچ کس نباشه که جلومو بگیره ولی هی باز به به خودم‌میگم نه قوی باش زن
من از قبل دنیا اومدن دخترم شاغل بودم و کلا ذهنیتم این بود که بعد دنیا اومدنش هم برم سر کار خلاصه دنیا که اومد ۴ ماهش بود که گذاشتمش پیش مامانم و رفتم سر کار ولی کارم پاره وقت بود و بیشتر کنار هانا بودم
ولی چرا دروغ همه فکرو ذکرم کارم بود و معتقد بودم بچه باید خودش بزرگ شه تا مستقل بار بیاد
گذشت و گذشت تا ۶ ماه پیش ک دخترم شدیدا لاغر شد و دکترا هشدار جدی دادن که باید بهش برسی و من خیلی دیر بیدار شدم
کارمو ول کردم و چسبیدم به بچم تمام وقتمو واسه دخترم گذاشتم همه خوشیامو گذاشتم کنار
الان هانا با این سن ۹۸۰۰ وزن
و ۸۰ قدشه و امیدوارم بتونم برسونمش به نمودار چون داغونم و مسبب ضعیف بودن بچمو فقط خودم میدونم امیدوارم در اینده منو ببخشه چون خیلی براش کم گذاشتم

۹ پاسخ

همین که فهمیدی و عذاب وجدان داری و کارتو ول کردی یعنی مادر دلسوزی هستی براش خودتو ناراحت نکن. خوب بهش برس حتی شده با تلویزیون یا گوشی سرگرمش کن که غذا بخوره .من بعضی وقتا بچمو میبرم تراس گربه رو نشون میدم تا بتونه غذاشو بخوره . همه راه هارو امتحان کن که فقط بخوره و خوابشو تنظیم کن استراحت برای رشدش واجبه. امیدوارم هر چه زودتر قدو وزنش رو نمودار بیاد

ماکه خونه داریم و از جون داریم مایه میذاریم قدووزنشون بالا نمیره مهم ژنتیکشون خیلی بچه ها تغذیه شون خوب نیس ولی قدووزن خوبی دارن من کل روز دغدغه م خواب و خوراک بچس ولی بی فایده س بازم از خودم راضی نیستم چون همه مدام میگن چرا لاغر چرا ضعیفه

من بچه ی یه دوستم همش دست مادربزرگه هیچ مشکلی ام نداره
اون یکی دوستم کلی از کارش زده گاهی پیش مادرش میذاره بچه اش کلی چالش های مختلف داره
ذات بچه ها متفاوته
همکار خودم از ۲ ماهگی اومد سرکار بچه اش ۳ سالشه ۲۰ کیلو
دلیل نمیشه که دختر

به نظر عذاب وجدانت کمکی نمی کنه تقصیر تو نبوده شرایط ات اینجوری پیش رفته بچه ی من و تو نصف وزن نگرفتن شون از بدخوابی شون بوده به خدا
هر وقت پسرم بهتر خوابیده وزن گرفته

شما مگه پارت تایم نبودی پس چطور نمیتونستی بهش برسی؟

خودتوسرزنش نکن الان به بچت برس

عزیزم والا قد و وزن به این چیزا نیست، ژنیتیکیه..بعضی بچه ها خوش غذان و خوب وزن میگیرن با ساده ترین غذاها بچه منم وزن گیریش ضعیفه با اینکه خانه دارم و کلی بهش میرسم ولی انگار ن انگار جون نمیگیره بچه گوشت نمیاره

😢😢

عزیزم...شماهم انسانی...این خوبه که به خودت اومدی❤️خودتو اذیت نکن گلم

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
من وقتی زایمان کردم
شوهرم ده شب پیشم بود کلا بد رفت خونه روزا که سر کار بود تا عصر ۷.۸ میومد شبا میرفت خونه ...واسه آزمایشات هم با پدرم با بخیه شکم میرفتم..
تو شرایط سخت کنارم نبود الان میگه بچه دوم گفتم خیلی همکاری کردی ک ب بچه دوم فکر میکنی ...ولی از ۶ماهگی شبا همش نگه داشت شیر میداد تا ب الان شبا بیدار میشه نگه میداره تو طول روز انرژی من میره ...دوماه اول ک نخوابیدم
پسرم کولیک شدید داشت خیلی سخت گذشت...یه شکم گنده و آویزون ک ارکی میدید میگفت یکی دیگه تو شکمت هست ...تعریق زیاددد ک هرچی مام میخریدم چ ارزون چ گرون تاثیر نداشت ...بیکینی سیاه و زیر بغل سیاه ۶ ماه زمان برددخوب بشه مثل اول بشم...موهای سیم اسکاچ ک دوماه بد زایمان رفتم کراتین چون خیلی روحیم رو باخته بودم ..مادر و پدرم کنارم بودم تا ۴۰.۵۰ روز اونجا بودم ..به بچه خودم حسادت میکردم و همش گریه ...هیچ کدوم از لباس ها بهم نمیخورد ...چقد سخت گذشت...اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران اصلا....باز خداروشکر ک گذشت...تجربه های شما چی بود؟؟؟
مامان رادها😍😍 مامان رادها😍😍 ۲ سالگی
سلام مامانا من بچمو وقتی میبرم خونه مامانم داداشم و برادرم راحت جلوی بچم سیگار میکشن تا اینکه چندروز اونجا بودم دیدم پسرم ته سیگار پیدا کرده و داره میخوره و میکنه توی دهنش تا ی چیزی میگم میگن که بزرگ میشه دست بقیه میبینه .باور کنید از عیدی نرفتم تا اینکه چندروز پیش رفتم و چندروز موندم چون راه خونمون دوره و ی شوهرم هم سرکاره ‌. به نظرتون چیکار کنم با این رفتارا برم یا نه درضمن اینکه خانوادم هم اصلا به من احترامی قائل نیستن میترسم این رفتار رو یاد بچه هام بدن و اوناهم باهام همین رفتار داشته باشن به نظرتون الکی وسواس دارم یا همینجوری میشن درآینده .اصلا نمیدونم چیکار کنم برم خونه پدرم یا نه یا قطع رابطه کنم موندم خانوادم اصلا خانواده خوبی نیستن کلن نمیگن بچه ماله یکی دیگه هست خودشون صاحب بچه میشن نمیگن برای رفتن به جایی باید از مادرش اجازه بگیره باید برای خوردن ی خوراکی از مادرش اجازه بکیره همه جور خوراکی میدن میخوره غذا هم نمیخپره ی سره هم سوار موتور میبرنش بیرون تا هم میگم میگن بزرگ که شد نمیشه بکنیش توی شیشه منم میگم خوب الان عادت نکنه به این کارا بزرگی هم عادت نمیکنه داغونم داغون حایی رو ندارم برم اینجا هم موندم برم یا نه مثلا برادرم و پدرم به خودشون اجازه میدن سر اینکه بچم کفشاشو اشتباه بپوشه یا کار بدی کنه محکم دعواش کنن که بچم گریه کنه سخت میگیرن کلن الان از عیدی نرفتم الان که اومدم خونه رادمهر کلی عادت اشتباه یاد گرفته نمیدونم چیکار کنم چی غلطه چی درست چون بچم خیلی اونجا هست میترسم عادتای اشتباه ازشون یاد بگیره مثلا فوش هم یادش میدن .اصلا کلن خودشون صاحب بچه میدونن الان هم نرم خودشون میان اینجا رادمهر رو ببرن اما تا الان اجازه ندادم چون میدونم خیلی رفتارای بدی دارن با بچه