خانما خونه مادرشوهرم بودم خواهر شوهرمم با بچش اونجا بود بعد میخواستم بیا خونه دخترش گیر داد اینام بیان خونمون اصلا با هم نمیسازن دخترش لج میکنه حسادت میکنه بچه منم جیغ میزنه اونم یه کاری میکنه حرص دخترمو در بیاره مامانشم به حرف بچه نه سالشه خلاصه با اسرار رفتم گفتم به شرطی با هم بیازید ولی دوروز بودم اونجا روانی شدم بر گشتم بنظرتون در این جور مواقع چیکارکنم من اصلا خیلی وقته نمیرم زیاد باهم نیستیم دخترم دیونه شد از بس جیغ زد

من باشم تو همچین جایی نمیرم

واااای خواهرشوهر منم ی پسر داره ده سالشه اونم خیلی حرص ایهانو درمیاره اسباب بازی های قدیمشو بهش نمیده بازی کنه

من بودم نمی‌رفتم

عزیزم من جات بودم ک نمیرفتم اصلا فک کردم اونا امدن خونتون

حالا من هر وقت میرم شهرستان با خواهرم همین مشکل رو دارم، واسه عید دیوونه شدم بعد از اون هم هر چی گفتن بیا دیگه نرفتم گفتم اگه هم دوباره برم شهرستان پیش خونوادم در حد یه سر زدم میرم اونجا بچه‌ها با هم نمیسازن آدم روانی میشه