۹ پاسخ

الان خیلی زوده که بخوای بچه رو تنها بزاری
من اگه دختر بزرگم باشم میشینم وگرنه از کنارش تکون نمیخورم حتی اگه ببینم مثلا یه بچه داره بچه ی منو هل میده یا کاری میکنه با آرامش تذکر میدم،میگم مثلا دختر گل نکن باهم بازی کنید ولی اینکه بگم بزار هرکاری کردن، اصلا

اون برای سن های بالاتره حالا این گذشت دیگه بهش فکر نکن ولی سعی کن همیشه کنار وسیله های بازی باشی،بچه ان خطرناکه یوقت دیدی ،هم دیکه رو هل دادن،مخصوصا که هم سن هم باشن تو این سن لجباز هستن بعصی بچه ها هم که زیادی قلدرن چون میدونن مامانشون پشتشونه،نه مثل ما که میخوایم همه‌چیز رو با آرامش حل کنیم

ببین پسرم ۸سالشه و دخترم ۳سالشه
تا ۵سالگی پسرم همراهش بودم اما بعد از اون تنه‌اش گذاشتم
زوده که بخوای بذاری دخترت خودش دفاع کنه باید همون اول راهنمایی شون میکردی چون هنوز عقل مدیریت رابطه ندارن سنشون کمه

من بودم همون اول به دوتاشون میگفتم با هم دوست باشید دوتایی با هم برید بالا دست همو بگیرید نیوفتید مواظب هم باشین.. مطمئنا گوش میداد اون بچهه..

خوب بچت داشت میزدش؟؟

منم تو این موقعیتا بودم زیاد
۸۰درصد بچه ها واقا تربیت نشدن یا اونطور تربیت شدن که قلدربازی دربیارن
من اگه ببینم همچین بچه هایی رو میرم کنار دخترم وایمیسم ،اونطوری اون بچه حساب کار دستش میاد
یه وقتی که ببینم همه بچه ها دارن خوب مثه ادم بازی میکنن یکم فاصله میگیرم

شاید شما نگران نشدی چون ته دلت میدونستی دخترت از پس خودش برمیاد
و اینم بگم اخلاق آدما هم باهم متفاوته...نمیشه با هرکسی وارد بحث شد.همون بهتر اهمیت ندادی

باید به مامانه میگفتی بلده اول هل داده
متنفرم ازین مادرای اینطوری

هیچوقت هیچوقت اجازه نده مخصوصا ی غریبه بخواد سر بچت داد بزنه
اینجور وقتا برو به مادرش درکمال آرامش بگو نباید تو کار بچه ها دخالت کنیم

تنهاش نزار اینجور مواقع من از کنارش نمیرم مخصوصا اگه ی بچه قلدر باشه و نزاره آتوسا بازی کنه

سوال های مرتبط

مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
امروز دلم گرفت… نه از بچه‌ها، نه از زندگی، که از مادری که باید پناه می‌بود، اما تندی کرد…
توی فروشگاه لوازم‌التحریر، پسر کوچولوی من، با ذوقِ کودکانه‌اش، چشمش به یه پاک کن توپ افتاد. با ذوق گفت: «مامان اینو ببین!میشه بخریمش»
همین‌قدر ساده…کلا اصلا بچه ای نیست که اصرار کنه واسه خرید چیزی و خیلی کم پیش میاد چیزی بخواد
اما یه خانم، با لحنی تند و بی‌مقدمه، رو بهش کرد و گفت: «بچه‌ها همه‌چی که نباید بخوان! بذار مامانت نفس بکشه!»
و بعد هم به دختر خودش توپید که «از این یاد نگیر، نمی‌خرم!»

خشکم زد…
نه فقط از اون لحن، از اینکه یه مادر، درد خودشو سر بچه‌ی من خالی کرد…
پسرم ساکت شد، نگام کرد، نگاهش پر از سوال بود…
چجوری براش توضیح بدم که بعضی زخم‌ها از خستگی‌ان، ولی روی دل بچه‌ها جا می‌مونه؟

من مادر اون بچه نیستم، اما پناه پسر خودمم.
و دلم می‌خواد هیچ مادری، حتی توی سخت‌ترین روزها، پناهِ بچه‌ی دیگه رو خراب نکنه…


مادری یعنی پناه، یعنی آغوش، یعنی صبوری...
می‌دونم سخته، می‌دونم خستگی و فشار زندگی می‌تونه طاقت آدمو تموم کنه.
ولی گاهی یه جمله، یه نگاه، می‌تونه گوشه‌ی روح یه بچه رو برای همیشه تار کنه.
من اصلا آدمی نیستم که تحمل بی احترامی به پسرم رو داشته باشم اما لال شده بودم،خداروشکر شوهرم اومد و از خجالتش درومد البته جلوی دخترش نه اما چقد بد اجازه میدیم تو همه چی دخالت کنیم.
مامان نینی مامان نینی ۳ سالگی
بعضی از آدما خیلی بیشعورن
من پسر اولم ۳ سالشه خودم ذخیره تخمکم کم بود و صلاحدید پزشک و تصمیم بین خودم و همسرم باردار شدم که الان یه ماهه زایمان کردم
از روزی که متوچه شدیم بچه دومم هم پسره دیگه حرف و حدیثی نمونده که رو دلم نذاشته باشن
خدا میدونه چیکار باهام کردن جالب اینجاست که همه حرفا هم از سمت خونواده همسرم بوده
مادربزرگ همسرم علنا بهم گفت به چه دردت میخوره؟ حالا باز اگه دختر بود یه چیزی پسر به درد نمیخوره
در صورتی که من و همسرمم فقط گفتیم خدایا سالم بده
مسلما ماهم اگر دومی دختر میشد از لینکه هر دو جنسیت رو خدا بهمون داده بود خوشحال تر بودیم ولی الانم چیزی از عشقمون به بچمون کم نمیشه
امروز کسی اومد منزل ما که به محض رسیدن گفت بعرس رو برو تعیین جنسیت بلکه دختر بشه دخترا بهترن
مادرشوهرمم گفت اره باید بره چند سال دیگه
اخه به شما چه ربطی داره مگه تاثیری تو زندگیتون داره؟
مگه بچه ها برده دست ما هستن؟
من خالم ۳ تا پسر داره
بخدا پسراش از منی که دختر هستم بیشتر به درد مامانشون میخورن
بخدا هیببچ فرقی نیست اینقدر دل مامانا رو نشکنید
حالا اگه من دوتا دختر هم داشتم همین داستان بوداااا