بریم سرخاطره زایمان طبیعی
من ازهفته ۳۶ورزش پیاده روی همروشروع کردم ولی نشدتاهفته ۴۱بدون دردبودم ک دیگ رفتم بیمارستان معاینه کردگف همون دوسانتی ودیگ بایدبستری بشی باامپول فشارکارای بستری انجام شدساعت ۱٠شب بستری شدم امپول زدن برام تاامپول زدن ب ده دقیقه نکشیددردام شروع شداول ک امپول فشارروزدن بچه واکنش نشون دادقلبش افت کردکلانمبزددیگ شکمم سیاه شدرفتن فوری اکسیژن اوردن برام هی گفتن نفس عمیق بکش من ازترس تندتندنفس میکشیدم دوتاماما یه دکتربالاسرم بودن کم کم خوب شدمنم ماماهمراهم اومدوشروع کردیم ورزش سه تاحرکت بودیکی وقتی دردام شروع میشدروتوپ بالاپاین میشدم وقتی ام ک درداقطع میشدقرکمرمیدادم باتوپ تایه نیم ساعتی اینوزدم بعدش دردام شدیدترشدکنارتخت اسکات زدم وحالتی ک میخاستم بدوام گفتن بخاب برامعاینه وای معاینش دردش زیادبودگف هنوتو۳سانتی ولی دردام شدیدبودکیسه ابموپاره کردن دردام بدترشد دیگ صدام درومده بودمنی ک تمام درداروباتنفس ردمیکردم دیگ نمیتونستم تحمل کنم ولی دادنمیزدم فقط نفس میکشیدم تقریباهر۱۰یا۱۵دفیقه میومدن برامعاینه یه مامااونجابودیعنی پنجه طلابهش میگغتن بسک کارش عالی بودیه معاینه کردمنواصلااانتظارنداشتم برگشت گف مامان جان میخام کمکت کنم فقط همکاری کن شل بگیرمنم شل گرفتم یه دست چرخوندگف این نزدیک ۷یا۸سانته دیگ. دردام تموم شده بودفقط حس زوربود بهم گف اگ میخای بازکمکت کنم این کازی ک میگم بکن حالت دسشویی نشستن بشین روتختت منم بابدبختی پاشدم نشستم ب پنج دقیقه نکشیدحس مدفوع داشتم گف بخواب یه معاینه بشی تامعاینه کردگف این موهاش معلومه ک باویلچربردنم سریع اتاق رایمان اونجاگف اگ دوتازورخوب بزنی دخترت الان بغلته قول میدم.

۸ پاسخ

بسلامتی عزیزم.‌‌...راستی همون تامین اجتماعی رفتی؟وزن گل دخترت چقدر بود موقع بدنیا اومدن؟!زیاد بخیه خوردی؟

خوشبحالت چ راحت زایمان کردی زایمان من واقعا سخت بود خیلی اذیت شدم

اسم ماما بیمارستان چی بود
بخیه زدن درد داشت؟

به سلامتی عزیزم انشالله قسمت همه کسانی که آرزو دارن

کلا چند ساعت طول کشید؟

😍😍😍به منم نامه دادن با امپول باید زایمان کنم خوب شد گفتی

خداروشکر عزیزم 🥰🤩

. هرچی گف گوش دادم ولی زوراخری خوب نبودجون نداشتم دیگ دکتراومدروشکمم باارنج فشارمیدادمحکم یهوصدای گریه بچه اومدنفهمیدم دیگ. چیشدسبک شدم بچه رودادم. بغلم خبلی حس خوبی بودمن اون لخظه انگارمست بودم

سوال های مرتبط

مامان گیلاس مامان گیلاس ۲ ماهگی
پارت دوم🙂💕


۳۹ هفته و ۶روز بودم عصرش رفتم پیش ماما زایمان ک برام نامه بستری برا امپول فشار بنویسه خلاصه وقتی ک رسیدم پیشش بهش گفتم ک همه ورزش ها ،پیاده روی،پله زیاد،گل مغربی داخلی و خوردنی استفاده میکنم ولی از ۳۷ هفته ۱سانتم و هیچ پیشرفتی نداره و ترشح دارم قبول نکرد واسم بنویسه گف تا دو روز دیگ اگ زایمان نکردی اون موقع الان نمیشه ولی الان ی کمکی بهت میکنم و منو برد اتاق معاینه برام تحریکی انجام داد و گف تا فردا مطمئن باش زایمان میکنی منم همون موقع ک از تخت بلند شدم ی درد بدی زیر شکمم گرف و همینجوری توی راه هی می‌گرفت دل میکرد من میگفتم بخاطر معاینه هس ولی تا رسیدم خونه یکم توجه ک کردم دردام هر ۷دقیقه بود ولی قابل تحمل کم کم ب ۴دقیقه ی بار رسید رفتم ی دوش گرفتم شدیدتر شد ب ماما زنگ زدم گف برو بیمارستان ی معاینه کنن و بهم خبرشو بده منم رفتم گفتن هنوز ۱سانتی😮‍💨😖 اینجا ساعت ۱۱و نیم شب بود ی ان اس تی گرفتن و تا ساعت ۱و نیم پیششون بودم گفتن برو خونه بستری نمیشی با ۱سانت منم با ناامیدی کامل و درد برگشتم شوهرمم باید ساعت ۶میرف سرکار گف من یکم بخوابم ک حداقل توی راه خوابم نبره...

ساعت ۳و نیم دردام دیگ خیلی شدید شد ب خواهرم زنگ زدم گفتم من دردام آروم نشدن (خواهرم از همون اول شروع دردام باهام در تماس و پیام بود) رفتم شوهرمو بیدار کردم با گریه گفتم دیگ نمیتونم تحمل کنم اونم زود زود منو برد بیمارستان ب خواهرم هم زنگ زدم گفتم بزار مامانم بیاد بیمارستان😭
مامان دلا مامان دلا ۱ ماهگی
خلاصه ک دیگ تاماماهمراهم میخاس بیادمامای بخش ک مخصوص من بودکه خیلییییییی مهربون بودااومدم دوباره معاینه کرذگفت ۴سانت شدی و انژیوکت وصل کردوان اس دی و….دیگ ماماهمراهم رسیدوباهماهنگی‌ماماهمراهم و مامای بخش دوز پایین کم کم امپول فشاربهم تزریق کردن چون اصلا درد نداشتم خلاصه همین روندپیش رفتیم دوز پایین امپول فشارزدن من کم کم دردام شروع شده بودولی دردای ۳.۴دقیقع یباربودهی دوزشو بیشترکردنودیگ دردام شد۴۰.۵۰ثانیه ای یبارماماهمراهم بلندم کرد‌ ورزش کردیم معاینم کردگفت ۶سانتی و پیشرفت عالی داشتی دیگ دردام کم کم شدید شدبهم گفتن اگ میخای اپیدورال تزریق کنیم برات من گفتم ن نمیخام و میتونم تحمل کنم دردای زایمان عین دردپریودیه منتهایخورده شدید ترویکم غیرقابل تحمل ترولی بازم من میگم بستگی ب خودت داره همش
بعددیگ واقعا دردام زیادبوداصن جوری میگرفت ک خیس عرق میشدم و چک چک عرق میریخت زمین ماماهمراهم بلندم کرد دوورزش کردیم باورزشایکم دردام کمترمیشدولی بازم دردبوددد😂😬بعدیکساعت ورزش گفت احساس فشارتووعقدت نداری گفتم چرااحساس میکنم دارم مدفوع میکنم گفت بخاب بنم درچ وضعیتی خابیدم سری دادزد بیاین فول شده بعددیگ بهم گفت زوربزن زور زدم ماماهاودکتراام پیشم بودن من اصلااا دادو بی دادنکردم سعی کردم ارامش خودموحفظ کنموانرژیموذخیرکنم بخاطرهمین خیلی خوششون اومده بودازم خلاصه دیگ زور زدموبچه ب دنیااومد
مامان آتلیه انلاین مامان آتلیه انلاین ۴ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مامان 🤰(صَنَم)👶 مامان 🤰(صَنَم)👶 ۳ ماهگی
خوب تجربه من از زایمان.....
از اولش اگه بخوام بگم که سردرد بودم ک از خواب بیدار شدم بعد ی ساعت خوب شدم اما بهداشت ک زنگ زدم گفت حتما بری بیمارستان فشارت بگیری. منم تا رفتم دیدم فشارم 16 سریع بستری کردن منو و گفتن باید زایمان کنی.. دیگه خلاصه قرص زیرزبونی گذاشتن بعد 1 ساعت دردام شروع شد چند ساعتی درد داشتم باز آروم شد دوباره گذاشتن قرص.. ورزش با توپ انجام می‌دادم و میگفتن روی تخت ب صورت سجده بشین.... دوباره دردام شروع شد واقعا درداش سخت بود خوبیش این بود ک مامانم میتونست بیاد پیشم... میومد کمرم ماساژ میدادخیلی خوب بود...ساعت 11نیم بستری شده بودم... بعد امپول فشار زدن دردام دیگه شدید تر وشدید شد.... خیلی درداش واقعا سخت و بود برام تحملش خیلی خیلی سخت بود..... ولی سعی می‌کردم موقع دادم نفس عمیق بکشم ک خوب بهم کمک زیادی میکردم بتونم تحمل کنم یا تا شروع می‌شد دردام میشمردم از 1 تا 10 و نفس عمیق میکشیدم... ساعت 1 درد و زور های ک بچه دیگه قرار بدنیا بیاد شروع شد تا ساعت 1:53ک ب دنیا اومد شیرین تر و لذت بخش ترین قسمت واقعا هرکی ک زایمان سزارین انجام دادم این لحظه شیرین ب دنیا اومدن بچه رو از دست داده کل دردات فراموشت میشه وای هرچی بگم کم گفتم از اول لحظه بیاد ماندنی... با تموم دردای ک میکشی🥰🥰
مامان مامان اوا مامان مامان اوا ۲ ماهگی
تجربه زایمان دوم
سلام خانوما من طبق آخرین سنو ک رفتم ۴۰ هفته گف آب دورجنین کم شده و منم تاشب کارامو کردم حمام رفتم راهی بیمارستان ۱۷شهریور شدم اونجا هم منو بستری کردن ۱۰ شب بستری شدم اول قرص زیرزبونی دادن بعد ساعت ۳ شب آمپول فشار زدن من دردام کم کم شروع شد ولی دهانه رحمم همچنان ۱ فینگر بود تا ساعت ۷ صبح ک شدم ۴ سانت و ماماهمراهم اومد خانم عادله حسینی بود برخورد خوبی داشت و مهربون بود خلاصه اومدن بهم بی دردی تو رگی زدن ک دردام واقعا از ۱۰۰ شد ۲۰ و شروع کردم ب ورزش ک یهو ضربان قلب دخترم پایین اومد و دیگه دوز دوم بی دردی نزدن گفتن خطرناکه.خلاصه ساعت ۹نیم بود ک دردام اوج گرفته بود و کم کم زور بهم میومد و معاینه ک کردن دیدن سر بچه دیده میشه خیییلی زورای وحشتناکی بود البته ک خدا کمک میکنه سریع اومدم پایین از تخت جوری بود ک دستم جلوم گرفته بودم و میگفتم نمیرم الان میفته بزور بردنم رو تخت زایمان و اونجا زور زدنام شروع شد با دوتا زور ساعت ۱۰ هدیه آسمونی خدا رو گزاشتن بغلم و من اون لحظه فقط خداروشکر میکردم.بعدم ک بخیه و فشار دادن های شکم شروع شد ولی می ارزید ب داشتنش.
مامان جواد مامان جواد ۲ ماهگی
پارت دوم
بهم لباس بستری دادن همراهم صدا زدن لباسام بهشون دادم
سنوم چک کردن گفتن ک وزن بچت کمه 2کیلو 750 گرم سنو 37 هفته داده بودم خب خلاصه منو بردن داخل زایشگاه ساعت 8 بهم سرم زدن تقویتی با ان سی تی گذاشتن تا ساعت 10 شب بعد ساعت 10 امپول فشار شروع کردن ولی خیلیییی یواش یواش میرف من ساعت 12 شب تقریبا دردام شروع شد در حد کم پریودی بود 1نیم شب سرم قطع کردن گفتن استراحت کن صبح ساعت 6 امپول فشار دوباره وصل کردن نیم ساعت بعد معاینه کردن 2 سانت بودم نیم ساعت بعد ک ب 3 سانت رسیدم کیسه ابم را پاره کردن و دردام شروع شد امپول فشار بیشتر کردن ساعت 7نیم صبح ب 5 سانت رسیدم دردام قابل تحمل بود ساعت 9نیم دردام زیاد شد بدجور وحشتناک فق راه نجات میخاستم پرستارا خیلییییی کمک میکردن بهم پمپ گاز دادن ک یکم بی حس بشم ولی فایده نداشت خیلییی معاینه تحریکی میکردن خیلییی کمک می‌کرد پرستارا واقعا خوب بودن کمک میکردن بعد بهم امپول تو پام زدن ک روند زایمان زود پیش ببره