۱ پاسخ

پارت ۲
اننده ترمز کرد..چند قدم جلو رفتم و در عقب رو باز کردم و نشستم..
راه افتاد..صدای اهنگم رو کم کردم و به پیام های نخوندم سر زدم..
مامان گلی نوشته بود که..
''آمدی یک عدد شیر بیاور..''
لبخند زدم و سریع تایپ کردم..
''چشم مامان گلی..''
نفس عمیق کشیدم و سر کوچمون گفتم:ممنون اقا ..پیاده میشم..
اسکناس هزارتومنی توی دستم رو گرفت ..پیاده شدم و رفتم سمت سوپر مارکت..
اقا سید با دیدنم لبخند زد..
_به به سالم خانوم..مامان اینا خوبن؟
لبخند زدم:سالم اقا سید..خوبن الحمداهلل..شیر دارین؟
_دارم بابا جان..
لخ لخ کنان رفت و از تو یخچالش یه بطری شیر برداشت و روی میز شیشه ای جلوم
گذاشت..
_بیا عزیز جان..چیز دیگه نمیخوای؟؟..
میخواستم بگم نه..اما چیپس سرکه نمکی توی قفسه عجیب چشمک میزد..
یه بسته برداشتم و با گفتن:همینا...ممنون..
کارتمو روی پیشخوان گذاشتم ..
_قابل نداره دخترم..
_مرسی..

سوال های مرتبط

مامان معین رضا مامان معین رضا ۵ ماهگی
سلام مامانا، امروز توی آرایشگاه یه اتفاقی افتاد، من بچمو گذاشتم روی صندلی که مانتومو تنم کنم، یه دختر جوون کنارم بود کلی ذوق بچم کرد گفت بدید من بغل کنم، گفتم نه ممنون نیازی نیست زحمت میشه گفت نه و با اصرار برای چند دقیقه بغل کرد دودو سه چهار دقیقه، و من یه لحظه به فاصله شاید ۵ قدم رفتم پستونک معین رو توی روشویی همون اتاق آب گرفتم اومدم، بچمم خواب بود، بعد بچه رو گرفتم رفتم خونه و همینطور که خواب بود گذاشتمش توی جاش البته نه روی تختش توی تشک روی فرش، ناهار خوردیم معین گریه کرد رفتم سراغش دیدم معین وارو شده و داره سینه خیز میره و گریه میکنه دویدم بلندش کردم دیدم دهنش سیاست، خیلی ترسیدم فک کردم دهنش خون اومده بسته شده خونا، دست کردم دهنش و یه تیکه شکلات و یه عالمه شکلات آب شده از دهنش درآووردم، خیییلی ترسیدم، خدا لعنتش کنه مریض نمیدونم کی وقت کرده بود شکلات چپونده بود توی دهن بچه ی خواب، خدا میخواست که تا بیدار شده بود وارو شده بود و نرفته بود پایین شکلاته که بره گلوش، خلاصه دنیای کثیفی شده، من که هنوز حالم برنگشته سر جاش، تو رو خدا خیلی مواظب باشید خیییلی، آدم مریض زیاده.