خدا هیچ مادریو با بچش امتحان نکنه از دیروز مردمو زنده شدم امروز صبح دکتر وقت عمل داده بودبه چیزی روی مقعد بچم بود انگار جوش بود تازه در اومده بود دکتر اصلان آبادی تادید نامه بستری داد ک بچه باید عمل بشه مگر اینکه مثل جوش بترکه دیگه نیازی ب عمل نیس ولی هیچ امیدی نیس ک بترکه چون خیلی سفت بودداشتم گریه میکردم رو دست بچم سرم بود پرستاره یه خانوم خوشگل بود اومد گفت یه چیزی میگم از من نشنیده بگیربا حرف دکترا الکی بچتو زیر تیغ عمل جراحی نبر برو داروخونه یدونه پماد بگیر اونو بزن یکی دو ساعته کل عفونتش میاد بیرون عین جوش میترکه من می ترسیدم ولی شوهرم گف امتحان کنیم اگه نشد فردا هرچی دکترابگن همون کارو میکنیم خلاصه ماشب برگشتیم خونه و ازاون پماد گرفتم زدم الان شددقیقا همون چیزی ک خانومه گفت بهم گفت اکثردکترا بخاطر منفعت خودشون یه چیزی رو بزرگ میکنن نکن بابچت این کارو الان خداروشکر بچم ب لطف خدا و بواسطه اون خانومه خوب شد منظورم ازاین تاپیک این بود توروخدا باحرف به دکتر الکی بچرو بستری یا زیر عمل نبرینش اولش خوب تحقیق کنین بعد دیروز هزارتا بچه دیدم عین بچه خودم ک امروز قرار بود عمل بشن نمی‌گم همه دکترا اماواقعابعضیاشون اصلا از خدا نمی‌ترسن راه حل نمیدن چون بچه خودشون نیس اهمیت نمیدن این تجربه من از بیمارستان بود

۶ پاسخ

الهی عزیزم خداسلامتی بده و دیگه اینجور جاها پا نزاری
چطور دلشون میاد برای منفعت خودشون بچه ی۶ ماه رو ببرن زیر تیغ😔
باید قلبت از سنگ باشه که بتونی همچین کاری کنی
خدا خودش حواسش به همه ی بچه هامون باشه

تو رو امام حسین بگو اسم پمادش چی بود😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
بچه منم یه چیزی مثل جوش زیر پوستی زده کنار مقعدش

دختر منم ۴۰روزش بود تب کرد دکتره گفت بستری بردیمش بیمارستان گفتن اصلا نیاز ب بستری نیست خدا خیرشون نده ک الکی ترس ب جون ادم میندازن

عزیزم این جوشا چون دیشه دارن معمولا حتی اگر بترکم دوباره درمیان
البته امیدوارم مال بچه تون فقط یه جوش ساده بوده باشه

دقیقا ..من خودم چندین سال ی مشکلی برام پیش اومد که دکتر و فیزیوتراپی کاری نتونستن بکنن ..بایک روغن ساده عطاری خوب شدم

خدا خیر اون خانم رو بده
خدا به بچه شما هم سلامتی بده ان شاءالله

سوال های مرتبط

مامان ninim مامان ninim ۱۳ ماهگی
سلام دوستان خوبین . ما دیروز عصر ۵ رفتیم اتاق عمل حدودا ساعت ۶.۲۰ دیقه بود دخترم رو اوردن دادن بغلم 😭😭😭
بین پارچه سبز بود .
از روی شکمش به صورت افقی حدود ۶،۷ سانت برش خورده . روده های بزرگ و کوچیکشو جدا کردن و دوختندکه دیگه بعدا احتمال پیچیدگی نداشنه باشه و اپاندیس رو هم برداشتن که دیگه بزرگ شد اونم دردسر نشه و عمل نخاد . دکتر میگفت وضعیتش روده خوب بود سیاه نشده بود اصلا و برش نداده . در کل راضی بود از عمل . ولی ما مرررردیم و زنده شدیم خدا هیچ مادری رو با بچش امتحان نکنه مخصوصا نوزاد . خیلی سخت بود .
خلاصه خداروشکر دخترم خوبه و شیر هم میدم ولی کم کم تا بالا نیاره .بچم انقدر گشنه و تشنه مونده بود لب و دهنش خشک و سفید شده کلا دو روزه دهنشو باز نگه میداره انقدر که بالا اورده دکتر میگفت دهنش تلخه بخاطر همینه نمیبنده و داره سعی میکنه با هوا دهنشو خنک کنه .
از پشت درهای اتاق عمل همش میشندم اسم دخترمو صدا میزنه دکتر و باهاش حرف میزنه .
نمیدونم که این پیچ خوردگی روده از کجا اومد سراِغ دخترم .دکتر میگفت زیر سه سال خیلی رایجه این عمل.
😭😭
مامان آرین مامان آرین ۷ ماهگی
نگرانم خیلی زیاد نگراااانم ،بخاطر پسرم دکتر گفت تا شش ماهگی احتمال اینکه بیضه ها بیاد پایین هست
هر دفعه ک‌پوشکش عوض میکنم اعصابم می‌ریزه بهم ندارع کلا صااافه
گریه ام میگیره جایی میرم میترسم یهو کسی ببینه بگن بچت ات مشکل داره همه میان مینالن از کثیفی خونشون از نق نق بچه هاشون
بخدا اینا میگذره چیزی نیس ازش خسته بشید
من از روزی ک ب دنیا اومده غصه ام گرفته
مامانم میگه نگران نباش عمل میشه فک کن ختنه میشه
ولی مگه میشه جیگر گوشه ات ببری زیر تیغ عمل
نگرانم میترسم عمل کنه باز نیاد پایین ،نگاهش میکنم دلم کبابه واسش
تو رو خدا اینقد از زندگی ننالید می‌دونم سخته یهو صبرتون تموم میشه
ولی میگذره قدر بدونید
من تمام وقتم اعصابم زندگیم گذاشتم واسش کم میارم جا میزنم ولی میگم خداروشکر ک دارمشون نباشن من و باباشون هم نیستیم
من بخاطر شرایط آرین اونقدر حال روحیم ریخته بهم پسر کلاس اولیم بهم میگه مامان چرا ب من توجه نمیکنی مامان چرا ذوق من نمیکنید
تو رو خدا دعا کنید نه ماهگی باید عمل بشه ،دعا کنید عملش خوب باشه .......
مامان پندار مامان پندار ۹ ماهگی
الان یهو یه خاطره تلخ افتاد یادم گفتم اینجا بگم شاید یکم اروم بشه خونرسانی ب پسرم کلا ضعیف شده و جفت من از هفته ای ۲۷ دیگه پیر شده بود کلا هیچ وقت اون روزی ک رفتم پیش دکترم نامه ای ختم بارداری بهم داد ازش پرسیدم ک چقد تو دستگاه میمونه خواستم امید بهم بده یهو برگشت گفت تو دعا سالم باشه با این وضعیت شاید ۱۰ درصد سالم ب دنیا بیاد دستگاه موندنش پیش کش من اون روز همون لحظه مردم یخ زدم و از مطب دکتر تا خونه خودمون ک خیلی راه طولانیه زیر بارون ۹ فروردین ماه بود پیاده اومدم و اشک ریختم و این موضوع رو حتی ب شوهرمم نگفتم دو روز بعدش ک ۱۱ فروردین میشد تو هفته ای ۳۴ بارداری بودم ولی رشد پندار از هفته ای ۲۹ متوقف شده بود کلا وزن نگرفته بود سز شدم تو اتاق عمل دکتر اطفال اومده بود پندارو ببره بزاره تو دستگاه چون هم حیلی زود اومد دنیا هم خیلی کوچولو بود کلا ۱۵۸۰ وزنش بود ازش پرسیدم آقای دکتر بچم سالمه چ ایرادی داره چون ب خودم نشونش نداده بودنش فعلا فقط صدای گریشو شنیده بودم برگشت آوردش چسبوندش ب لپم گفت نگا مامان تپلی من سالم سالمم فقط خیلی کوچولوم انگار دنیا رو بهم دادن بلند بلند خندیدم بخدااا یه روز میخوام برم مطب دکتره تف کنم تو صورتش پندارم ببرم بگم این همونیه ک گفتی ۱۰‌درصد ممکنه سالم باشه بعضی دکتراا خیلی بیشورن من از اون روز آدم استرسی شدم و همش خاطرات تلخش میاد جلو چشمم اینم پندار کوچولوی من
مامان لوبیا کوچولو مامان لوبیا کوچولو ۱۰ ماهگی
جواب دکتر و با نامه احیانکردن بچه رو بردم پیش دکتر خودم .
اونم گفت خودم میام سر زایمانت
من از قبل ماماهمراع میخاستم بگیرم .
زنگ زدم به یه شماره که یه دکتر دیگ بهم داده بود قبلن برا اینک ماما همراه بیاد
من زنگ زدم به یه خانوم ک ندیده بودنش ن میشناختم.گفتم یکی بیاد سرم دادن نرنه اگر من هرچی گفتم و کاری کردم ناراحت نشه.چون اصلا وضعیت روحی خوبی ندارم .گفت چرا و من سر بسته توضیح دادم
و اون خانم کلی بهم امید داد ‌.برعکس دکترای دیگ ک دعا کن بمیره و ...از این حرفا.ته دلم ی کوچولو امیدوار شذم.گفت خودم مشهدم نمیتونم ولی خانم فیض آبادی میگم بیاد.گفتم نمی‌دونم دیگ خودت هماهنگ کن من حالم خوب نیست.گفت با کوچیک ترین درد برو بیمارستان.
من چندروز بعد دردام شروع شد رفتم بیمارستان زنگ زدم به دکترم و ماما
تا رفتم بالا دکترم اومد دیدم به همه مامانا اونجا دستگاه ضربان قلب و اکسیژن بچه وصل ولی دکتر من ک اومد گفت مریض من نیاز ندارع
چون فکر میکرد بچم مرده یا بچه ای ک مرده حساب میشه لازم ب این ندارع ک کی اکسیژن از دست میده با ن
اومد به بقیه دکتراگفت به مریض من کاری نداشته باشید تا صب زایمان کنه که از آزمایشگاه بیان از بچه آزمایش بگیرن
)قرار شد از آزمایشگاه بیان خون بگیرن ببرن آزمایش کنند ک چرا تو هفته آخر این همه بچه مشکل داره.چون فکر میکردم بچه دنیا بیاد احتمال۸۰درصد همونجا بمیره قرار شد من صب زایمان کنم ک بتونن خون بگیرن.میگفن۳۰مل پول آزمایش چون ما کلی خرج دکترا کرده بودیم عملا نه پول داشتیم نه حال و حوصله اینک جواب آزمایش بیاد ببینیم چرا بچمون اونجوریه)
خلاصه من۳سانت ک بودم زنگ زدن ماماهمراه اومد.
مامان amir مامان amir ۱۱ ماهگی