وای
دستام از حرص و استرس سر شدن🤕
این بچه ها منو میکشن آخر
یه لحظه رفتم تو اتاق لباسارو از رو بندرخت جمع کنم دیدم یکیشون داره سرفه میکنه عق میزنه
اومدم دیدم علی همچین قرمز شده ی چی تو گلوش گیر کرده
اینق زدم پشتش تا درومد از گلوش🤕
قند خورده بودهه نمیدونم از کجا پیدا کرده بوود
بعدش خودم از اون حجم از استرسی که یدفعه ای بهم وارد شد نشستم گریه کردم😂🤧





بارداری و زایمان

وای چ صحنه بدی🥺🥺خدت رحم کرد

منکه هنوز بدنیا نیومده دارم از استرس سکته میکنم

وای خدا رحم کرده شکر ک بخیر گذشت. بچه های منم دو روز پیش یواشکی رفتن تو اتاق نیان اروم درو بسته بود منم حواسم نبود چند دیقه بعدش رفتم دیدم خودشونو با پماد و روغن خفه کردن قیافم شبیه سکته ایا شده بود🤦🏻‍♀️😵‍💫

چقد سخته خدا بهمون کمک کنه ایشلا