۵ پاسخ

سلام عزیزم،من بارداری دوممه،بدون قراره با کوچولوی عزیزت رشد کنی ،لحظات شیرین داری،دلت ضعف میره براش،اشتباه هم میکنی و این طبیعیه چون تجربه اوله عذاب وجدان میاد سراغت ولی بهترین کار اینه که خودتو راحت ببخشی و مثل دوست مهربون با خودت حرف بزنی به نیازات توجه کنی ،و آگاهیتو تو فرزند پروری بالا ببری از متخصصش،دیگران حرف زیاد میزنن،اما مهمتر از همه اینه که خدا تو رو شایسته دونسته و بندشو سپرده دستت کی مهمتر از خدا پس تو ارزشمندی در هر لحظه حتی وقتی اشتباه کنی،مهم اینه که جبرانش میکنی و خدا کمکت میکنن

عزیزم اصلا نگران نباش مادر ک بشی خودبخود همچیو میفهمی بدون اینکه آموزش ببینی من بچه اولم ۱۷ سالم بود با وجود تمام بی تجربگی بچه مو خیلی خوب بزرگ کردم البته که هيچ کس بی نقص نمیتونه ولی بازم ازپسش برمیای نگران نباش

نه اعتماد به نفس تو له نگن گلم
اتفاقا تو مادر نمونه ای میشی

همه ما به همچين چيزي فكر ميكنيمو نگرانيم، شايد عادي باشه ولي براي منم خيلي سخت و نگران كننده و دلهره آوره،منه ناشي قراره چطور بچه بزرگ كنم،اگه شير نداشته باشه،اگه سينه امو نگيره،اگه رفلكس و كوليك داشته باشه،چطوري ببرمش زود دكتر،زود وقت ميده دكتر؟!.،موقع واكسنش نكنه تب كنه،من با بدن دردو حال وگريه بچه چيكار كنم،خونواده امم قراره اذيت بشم بخاطر نگه داشتن منو بچه ام، چطوري ولش كنم برم سركار،از عهده تربيت و احساسات و عواطف وهزينه هاش برميام؟!،من با اين بي حوصلگي ميتونم مادر خوبي بشم؟!،مني كه يه خونه هم ندارم برا خودم چطور بچه رو هم شريك زندگيم كنم،خونواده شوهرم قبلا خيلي اذيتم ميكردن نكنه بعد بچه دوباره آزارشونوسروع كنن واز بچه به عنوان اهرم استفاده كنن ،هزار جور نگراني مياد سراغ آدم و نميدوني چيكار كني،فقط به خدا سپردم

دقیقا امروز این اتفاق برای من افتاد ومن نشستم گریه کردم واقعا یه لحظه کم اوردم بخاطر حرفای مادرشوهرم ولی خودمو بعدش جمع وجور کردم وگفتم من باید قوی باشم هیچکی به اندازه من نمیتونه نگران این بچه باشه یا براش دل بسوزونه توام به چیزای منفی فک‌نکن انشالله به سلامتی زایمان میکنی و قوی ترین مامان میشی براش

سوال های مرتبط