چه اتفاقایی از سرمون رد میکنیم
خدا چقدر رحم میکنه
ما تو ساختمونمون ۲ تا راه پله داریم یکی پشت یکی راه پله جلویی
راه پله پشتی بدون نرده اس ماهم طبقه سوم هستیم یه راهروی خیلی بزرگم داریم که میشه توش عروسی گرفت.بچها عصری میرن تو راهرو بازی میکنن ابرا خواب بود از خواب بیدار شد لج گرفت داداشش بیرون با بچها بازی میکرد گفتم کفش بپوشونم ببرم بیرون پیش بچها خودمم حواسم باشه کنارش یکی از بچها گفت من حواسم میشه بهش خیالت راحت منم دم در نگاه میکردم یه لحظه رفتم تو دستمال بردارم اومدم بیرون دیدم ابرا نیست یه یا ابالفضل گفتم هممون دوییدیم سمت راه پله دیدم رفته از راه پله پشتی از پله ها داره میره پایین لبه پله وایساده بود یعنی کم مونده بود پرت شه پایین من پاهام شل شد افتادم یکی از بچها رفت گرفتش😪خدا بهم رحم کرد فقط از سه طبقه پایین نیفتاد.چند روز پیشم خونه مادربزرگم یه ایوون بزرگ دارن یه طرفش نرده نداره پسرم عقب عقب رفت از رو ایوون افتاد پایین خیلی بلند بودا فقط خدا رحم کرد گونی برنج اون پایین بود با سر رفت رو گونی برنج وگرنه بدبخت میشدم..
خداروشکر بهم رحم کرد اینا همش بخاطر صدقه هاییه که گاهی شوهرم میده
و تاثیر دعای آیت الکرسیه که گاهی میخونم یعنی تاثیرشو خیلی به چشم دیدم🥲

تصویر
۱۲ پاسخ

خدا رحم کرده ی خونی بریزید عزیزم

اخی الهی آره واقعا تاثیر داره
انشاالله همیشه خدا حافظشون باشه

خدا مراقب همه بچه هاست تا نخواد برگی حتی از درخت نمیفته👌🏻
خداروشکر🤲🏻

خداروشکر واقعا ❤

وای یه بار دختر منم همینطور به سمت پله ها میومد طبقه دوم بودیم
یعنی هر وقت یادم میاد خواب از کلم میپره 🥺

خداروشکر اتفاق بدی نیوفتاد خیلی مراقبش باش
یه مرغ سر ببر انشاءالله خدا نگهدارش باشه

چقدرررررر خدا دوست داشته صدقه بده یه خون بریز چشم از بچه هات برندار خداحفظشون کنه

خدا رحم کرد خداروشکر
خیلی مراقب باش

خداروشکر عزیزم منم به این دوتا خیلی معتقدم

خدا بخیر گذرونده الحمدلله ان شاالله همیشه بلا دور باشه از ابرا خانم نازنین

ای خدا من با خوندنش پاهام شل شد مراقب باش اصلا ول کن اون راهرو رو ببرشون تو کوچه تو پارک یا جای دیگه بازی کنن

واقعا خدارحم کرده خداروشکر بخیر گذشت

سوال های مرتبط

مامان 💕دلوین💕 مامان 💕دلوین💕 ۱ سالگی
یه پارک هست سرسره کوچولو تونلی داره شوهرم میگه چون دلوین دوست داره خودش از سرسره بیاد پایین و از پله بالا پایین بره اونجا براش امنه...آغا دیشب شوهرم شیفت بود دخترم هی میگفت ددر ددر منم گفتم گناه داره بچم رو بردم پارک..با ذوق داشت بازی میکرد یه پسری که سه چهار سالش بود مثلا میخواست دخترم رو سوار سرسرع کنه کمکش بده دست دخترم رو گرفت و دویید دخترم دستش کشیده شد تا بهش برسم با یک طرف بدن و صورتش خورد زمین😭بچم نفسش رفت بس که گریه کرد منم بغلش کردم اینقدر گریه کردم دختر مظلومم جای‌اینکه بهش خوش بگذره به دلش زهر شد😭😭😭مامان بیخیالش کنار نشسته بود داشت تخمه میورد فقط به کلمه در کنال ارامش گفت شایان نکن میوفتی ها😑منم از بس اعصابم خورد بود گفتم جای تخمه خوردن حواست به تولت باشه زیر لب فحشم داد رفت...تورو خدا اگه بچه هاتون میبرید پارک حواستون باشه نه به کسی اسیب بزنن نه به خودشون اخه دخترم راه خودش داشت میرفت هی میگقت نه نه یعنی دستم نگیر پلی‌اون😭😭با اینکه چهارچشمی‌ حواسم بود😭حالا بچم دندش کبود شده شوهرم میگه خدا رحم کرد نشکست😭😭