۳ پاسخ

مثل پسر من هیچ دفاعی از خودش نداره 😐

پریسا جان باید سعی کنی واکنش نشون ندی مهرابم به من نگاه میکنه من هیچی نمیگم بعد اگر ببینم مثلا بچه دوستم زدش میگم نه خاله ما نمی‌زنیم که ناز میکنیم حالا بیاید سه تایی با هم بازی کنیم آفرین یه چیزی که میدونم دوتاشون دوست دارن باهاشون انجام میدم حالا یا من باشم یا دوستم دوتایی همینیم

تا زید دوسال و نیم فقط و فقط تو و باباش باید ازش دفاع کنین. هرجور صلاح میدونین ولی فقط شما دوتا... اون نمیتونه از خودش دفاع کنه. بعد دوسال و نیم، رفتارایی که موقع دفاع از اون توی شما دیده رو احتمال ۹۰ درصد خودش کم کم یاد میگیره و پیاده میکنه

سوال های مرتبط

مامان مارشمالوها❤️❤️ مامان مارشمالوها❤️❤️ ۱ سالگی
مامانا شما جای من بودید چیکار میکردین؟ من با یکی چند ساله دوستم خیلی خانوم خوب و مثبتیه و تو شهر ما غریبه( همسرش کرمانیه) الان ۲ سالی میشه که متارکه کرده و رفته شهر خودشون پیش پدر و مادرش ولی تقریبا ماهی یکبار واسه دادگاه رفتن و بردن بچش پیش شوهرش میاد کرمان و هر سری معمولا میاد پیش من. قبلا که کرمان بود و متارکه نکرده بود خیلی خوب بود با چندتا از دوستان دیگمون مهمونی زنونه میگرفتیم یا بچه هامونو با هم پارک میبردیم و... ولی الان هر سری میاد یا داره به شوهرش فحش میده و نفرین میکنه یا داره گریه میکنه
منم قبلا بیکار بودم یدونه بچه داشتم و همیشه تو خونه بودم ولی الان هم سر کار میرم هم کلاس میرم هم زبان میخونم هم دوتا بچه دارم خلاصه اینکه سرم خیلی شلوغه دوستم هر سری که میاد کلی از برنامه هام بهم میریزه و عقب میوفتم دخترمم دیگه بزرگ شده ۹ سالشه، دوستم که حرف میزنه هی میاد گوش وایمیسته بعد هی میاد میگه مامان خاله چرا گریه میکرد یا چرا حرف بد میزد تمام سعی من هم تا الان این بوده بچه هام متوجه کوچیکترین دعوا یا مشکل بین منو همسرم نشن
به نظر شما چیکار کنم؟ خیلی دلم واسه دوستم میسوزه هم این که تو شهر ما غریبه و تنهاست از اونطرف میبینم آرامش و نظم زندگیم هر سری بهم میریزه و میترسم روی دخترم تاثیر منفی بذاره🥲
مامان قلبم لیام😍👶 مامان قلبم لیام😍👶 ۱۷ ماهگی
مامانا پسرم روزا باباشو نمیبینه همینکه باباش از سرکار میاد می‌ره میچسبه بهش همش میگه بغلم کن منو بیرون ببر بیرونم میبرتش دیگه بیان خونه همش گریه می‌کنه با یه کاری سرگرمش میکنم تا باباش مثلا دستشویی بره همینکه میبینه باباش نیست خونه رو رو سرش می‌زاره انقد گریه می‌کنه
نمی‌دونم چرا اینطوری شده قبلا اینطوری نبود
بعد شبا قبل خواب می‌خوام پوشکشو عوض کنم نمیزاره گریه می‌کنه وقتی به زور عوض کردم می‌خوام بخوابونم یعنی زمینو زمانو به هم میدوزه یه گریه جدید یاد گرفته تا سه کوچه اونور ترم صداش می‌ره دیگه باید بابا همش بغل بگیرتش تابش بده تا بخوابه وقتی می‌خوابه زمین می‌زاره دوباره گریه می‌کنه که چرا منو زمین گزاشتی منم میزارم روپام تا خوابش می‌بره
واقعا از این وضعیت خسته شدم کی درست میشه ؟ چرا اینطوری شد ؟ چند تا دندون باهم داره میاره یعنی تاثیر اونایی اذیت میشه ؟ بچه های شما اینطوری شدن؟ بچم از صبح تا شب پیش منه ولی باباش میاد منو از یادش می‌ره انگار به اون وابسته تره
ببخشید خیلی طولانی شد ♥️♥️
مامان آبان مامان آبان ۱ سالگی
مامانا سلام
این پست رو برای کسایی میذارم که بچه شون از حموم می‌ترسه. پسر منم از حموم می‌ترسید و هربار از اول تا آخر گریه و جیغ و فریاد داشتیم. من دیدم اینطوری نمیشه و سعی کردم بفهمم از چی بدش میاد. اول فک کردم از تماس پاهاش با کف حموم چندشش میشه، براش دمپایی خریدم ولی بی فایده بود. بعد فک کردم از فشار زیاد آب می‌ترسه. وانش رو با فشار کم آب پر کردم ولی اینم نبود. خلاصه بعد از کلی تلاش فهمیدم مشکل بچه با دمای آبه. آبی که روش می‌ریختم و به نظر خودم اصلا داغ نبود از نظر این داغ محسوب میشد. آب رو ولرم کردم، جیغ و داد کمتر شد ولی هنوز حموم رو دوست نداشت.
چن تا کتاب حموم خریدم و یکی دوتا اسباب‌بازی کوچیک مخصوص حموم. یه سفینه کوکی که تو آب حرکت میکنه و یه اردک سوتی. یه بطری خالی میسلار هم که براش جالب بود بردم تو حموم. یه شعر حموم هم از یه کتاب دیگه پیدا کردم و حفظ کردم و موقع حموم کردن براش خوندم. الان اینطوری شده که هر روز حوله اش رو برمیداره، میره پشت در حموم و میگه اَموم :) وقتی هم میریم حموم باید به زور بیارمش بیرون
مامان هانا مامان هانا ۱ سالگی
مامان علی👶🏻💙 مامان علی👶🏻💙 ۱ سالگی
این پسرک من دیگه نمیتونه و نمیخواد حتی یه لحظه زمین بشینه و بیکار باشه
مدام یا باید باهاش بازی کنی اونم بازی های هیجانی
یا باید ببریش دَدَ...
میره پشت در با گریه میکوبه به در میگه دَدَ
خدانکنه کسی بره از در بیرون
مصیبتی داریم دیگه مگه ساکت میشه؟ چرا منو نبرد با خودش...
میره تو اتاق اشاره میکنه به پنجره یعنی بریم بیرون
یا یه چیزی میذاره زیر پاهاش میره روش میره پشت پنجره یا بهارخواب!
منم اصلا توان جسمیم و کمردرد شدیدم این اجازه رو بهم نمیده که هرروز بتونم ببرمش بیرون
خونه که مدام منفجره...کارم تو خونه خیلی زیاده همینطوریش کم آوردم از کمردرد...
تقریبا 90 درصد شبا تو سینک من پر از ظرفه و من حتی یک دیقه دیگه نمیتونم سرپا بایستم و بشورم🥺(مگه اینکه همسرجان محبت کنه و منت سرم بذاره بشوره)
شماها چیکار میکنید با این دَدَری شدن بچه هاتون؟! خیلی گناه دارن این طفلیا
گیر افتادن تو این آپارتمان های کوفتی...
قدیم خونه ها حیاط داشت، باغچه داشت، مرغ و خروس داشت، خاک و آب بود برای بازی
انرژی بچه ها تخلیه میشد
این طفل معصوما چی؟