یکی از فامیلای مامانم روستا میشینه
بچه دار نمیشد همش میومد پیش یه دکتر درپیت دارو میداد خبری نبود براش از دکتر خوب نوبت گرفتم اومد چند ماه باردار شد یه بار اومده بودن خونه مون مامانم ازش پرسید باردار نشدی گفت نه پریود دو هفته عقب افتاده ولی نمی‌دونم باردارم یا نه بعد شیرینی تعارف کردم می‌گفت نمی‌خوام قندم بالاست😐😐من همون موقع فهمیدم بارداره
نگو دو ماهه یا سه ماهه باردار بوده خب این دروغش رو شد بعد دوباره می‌گفت جنسیت بچه مشخص نشده دستگاههای سونویی که رفتیم قدیمی بوده بعد یه مدت گفت دختره بچه همون دفعه اول که رفتم دکتر گفت جنسیت رو
مامان ساده ی من همش بهش میگم انقد اینارو تحویل نگیر میگه نه تو شکاکی الان نزدیک زایمانشه مامانم ازش پرسیده میگه دکتر زنان بهم نوبت نداده گفته اول برو دکتر بیهوشی بهت نوبت بده😐😐😐😐😐حالا من خودم دوبار سزارین شدم دکتر زنان تاریخ زایمان میده بعد میریم پیش بیهوشی تایید می‌کنه
دو روز پیشم خواهرش زنگ زد مامانم پرسید زهرا زایمان نکرده گفت نه هنوز یعنی نگفت کی زایمانشه 😐😐😐به مامانم میگم اگه دیدی بچه اش وقتی دنیا اومد پسر نبود من اسممو عوض میکنم 😆😐😐
ببینین اینا برا من اصلا مهم نیست اصلا چون خودم خدارو شکر بچه دارم نازا نیستم
ازین بدم میاد که ما باهاشون رو راستیم و انقد دوسشون داریم مامانم اگه بدونین فکر کنم اونارو از من بیشتر دوست داره هرچی بهش میگم مامان اینا مث ما نیستن قبول نمیکنه بهم میگه تو چه حرفا میزنی 😵‍💫😵‍💫😵‍💫

تصویر
۹ پاسخ

عزیزم خیلیا این ذاتشونه
من خودم اینقد ادم اطرافم هس ک ی زنگ ک میزنیم یا پیش هم ک میشینیم ازم سوالی میپرسن قشنگ جواب میدم ولی اونا ازاصلا نم پس نمیدن ینی اگ پرسیدی خونه ای مث اینک نرفتی سرکار ینی یجوری حرفو میپیچونه ک اصلا سوالتم ک جواب نداده یادت میره

یه سریا فکر میکنن اگه یه چیزی رو قایم کنن بهشون مدال میدن
خب همونو بگو دیگه
من تا ماه آخر خواهرشوهرام میگفت بچه ات دختره میگفتم سونو گفته پسره میگفتن نه دختره.

اینجور ادمارو نباید بشون خوبی کنی وقتی تو براش دکتر پیداکردی حالا قایم کردن و پیچوندنش برا چیه

فامیل دکتر زنان رو می گی عزیز
ب ا دوستم میخام

حالا خاهرشوهر من ک بچش ده روزه دنیا اومده ولی بما اصلا چیزی نگفتن شوهرم یه مادرشوهرم گفته بود چرا از ما پنهون کردین گفته بود دوتاش پسر بود ترسیدیم چش کنن من نمیدونم زاییدن چش زدن داره

بیشتر اینجورین نمیخوان کسی ازشون بدونه بقول ما پند زیاد دارن اوف چقد بدم میاد 😐

من یه دوست داشتم ۷ سال باهم بودیم
بعد همه چی ازم میپرسید بهش میگفتم راهنمایی میکردم اون مجرد بود تا اینکه شوهر کرد بهش گفتم شوهرت چند سالشه گفت نمی‌دونم!!!! حالا طرف پسرخالش بود بعد پیام میزد مثلا گلاب پاش داری گفتم برای سر عقدت میخوای؟ یه استیکر تشکر میزد میرفت جواب نمی‌داد اونجا بود که عمق حماقت خودم رو فهمیدم
البته اینا ذات آدم هاست ولی منم خیلی بدبخت و ساده بودم که به یه همچین عوضی میگفتم دوست

مثل خواهر شوهر من
منم اصلا حسابش ندارم
خودش می خواد از همه چی سردربیاره
ولی از خودش رو نمیگه
به قول بیرجندی ها به گ و ز ت

حالا جا تعجب سالی یبار ی زنگ خودش نمیزنه کافیه ی اتفاقی ی موضوعی رو نیمه بفهمه برااینک کامل ریز جزییات رو دربیاره زنگ میزنه ووسین جین🫠

سوال های مرتبط

مامان پِش پِش🖇️🫀 مامان پِش پِش🖇️🫀 ۸ ماهگی
مامان پِش پِش🖇️🫀 مامان پِش پِش🖇️🫀 ۸ ماهگی
#پارت یازدهم
تا اینجا گفتم که منشی دکتر بهم گفت برای زدن آمپول‌ها می‌خوری به تعطیلات عید دیگه نمی‌تونی که بیای سونو انجام بدی ببینم تخمدانات فعال شده یا نه برو توکل بر خدا اقدام کن انشالله نتیجه می‌گیری
خلاصه منم ناامید که یک ماه دیگه باید منتظر بمونم تا دارو مصرف کنم برگشتم خونه مامانم عمل کرده بود پیش مامانم بودم ازش مراقبت می‌کردم اصلاً تو فکر بارداری نبودم یعنی منتظر بودم دوباره پریود بشم که برم دکتر بعد از تعطیلات عید یگه اصلاً به فکر بارداری نبودم تا اینکه طبق معمول همیشه که پریودم نامنظم می‌شد ۱۲ روز دیر پریود شدم بازم فکر کردم که تنظیم پریودم‌به خاطر تنبلی تخمدان به هم خورده دیگه می‌خواستم از این چیزای گرم دم کنم بخورم که پریود بشم چون فکر نمی‌کردم بدون دارو باردار بشم به خاطر همین اصلاً به فکرش نبودم خلاصه بازم مثل همون دفعه قبلی مامانم بهم گفت که کاش یه آزمایش بتا بدی بعد بیای دم کرده بخوری بازم من گفتم نه بابا بارداری کجا بود تنظیم پریودم به هم خورده به اصرار مامانم رفتم آزمایش دادم جوابشو که گرفتم دیدم نوشته عدد بتا بالای ۱۵۰۰ 😳
اصلاً باورم نمی‌شد که مثبته چون می‌گفتم تا نرم دکتر و دارو مصرف کنم باردار نمی‌شم خلاصه همون روز بعد از ظهرش رفتم سونو از روی عدد بتا خودم شک کرده بودم که ممکنه دوقلو باشه ولی خب امیدی نداشتم به اون صورت خلاصه دکتر سونوگرافی دستگاهشو که گذاشت روی شکمم توی مانیتور دو تا کیسه دیدم
شوکه شدم زبونم بند اومد همونجا هزار بار خدا را شکر کردم که دوباره منو لایق دونسته و بهم دو تا فرشته کوچولو داده حال اون روزمو نمی‌دونم چه جوری بنویسم یه حالی بود سرشار از خوشحالی همراه با استرس که خدایا نشه بازم همون اتفاق بیفته 🥺
مامان آوین🪷🩷 مامان آوین🪷🩷 ۷ ماهگی
نمیدونم قضیه چیه همه برعلیه مامانایی هستن که کمکی زودترشروع میکنن.
من خودم دخترم از ۴ ماهگی شروع کرد با دستور دکتر از فرنی ساده شروع کردیم.
بعد حالا الان من اینجا تاپیک میذارم فلان دادم بچم یکی یه چی میگه یا کسی میپرسه چی میدی میگم مثلا سوپ میگه وای زوده رفلاکسش تشدید میشه.
خواهرسوهرم بچش همسن بچه منه یبار یه غلطی کردیم اینو با خودمون بردیم بچش دکتر بچه من ویزیت کرد. بعد همزمان تو ۴ ماهگی باید جفتمون کمکی شروع میکردیم بعد بمن دکتر گفت شروع کن به غذا دادن گفتم از چی شروع کنم گفت با نشاسته فرنی درست کن و دیگه ادامه بده کم کم ولی خواهرشوهرم گفت یه ماه نشایته بعد لعاب برنج بده بعد بیا پیشم.
دختر من هم رفلاکس شدید داره هم پنهان ولی دختر اون فقط رفلاکسش پنهان.
الان من به آوین پوره اینا میدادم همش میگفتن نده حالش بد میشه ها زوده بعد میگفتم خب دکتر گفته ادامه بده حتی از بهداشتم پرسیدم گفت پوره سبزیجات بده دیگه فرنی اینا بدی دلشو میزنه.
خلاصه من از دیروز شروع کردم به ترکیب کردن همون موادی که بهش دادم و تست کردم و یجورایی بهش سوپ میدم. بعد نه تنها اینجا بلکه مادرشوهرم و خواهرشوهرم مخمو خوردن که زوده بهش نده. حالا شوهرمم گفته بهشون بچه با بچه فرق داره شاید دکتر صلاح دیده آوین زودتر غذا بخوره ولی متاسفانه نمیتونن دهنشون ببندن😑